هر جامعهِ عاقل و خردمندی برای قرار گرفتن در مسیر خیر عمومی تمام تلاش خود را به کار میگیرد تا نام و آثار متفکران، هنرمندان بزرگ و اندیشمندان خود را از طریق رسانهها، نظام آموزشی و سایر ابزارهای ارتباطی به گوش تودهها و اقشار مختلف جامعه برساند تا جامعه با عادت کردن به نام و اندیشه و آثار آنان با جهانبینی و تفکری عمیقتر و ریشهدارتر رشد یابد. در جامعه ما اما شرایط متفاوت است . در ایران نویسنده و مترجمی که عمر خود را در راه اعتلای فکری و فرهنگی جامعه صرف کرده در اوج گمنامی، فقر و مهجوری از دنیا میرود ؛ شاعر و متفکر و هنرمند به اجبار ترک وطن کرده (سیاوش کسرایی، فریدون مشیری، غلامحسین ساعدی، صادق هدایت، سهراب شهید ثالث و.. را به خاطر بیاوریم) و یا در گوشهای تنها و رنجور ( شهریار، اخوان ثالث) و به دور از یادها رخت سفر می بندند ؛ روشنفکران و متفکران وطندوست و برجسته و توانمند یا در بیرون از مرزها هر کدام در کشوری در به در و آواره میشوند و یا در گوشه ای غمگین و نگران و با تلخی حوادث را دنبال می کنند و اگر گاهگاهی هم از سر دلسوزی سخنی گفته یا مطلبی می نویسند با انواع و اقسام توهینها و فحاشیها مواجه میشوند.
جامعه امروز ما به چنان دگماتیسم ناشی از سیاستزدگی دچار است که متفکری که کمترین سخنی بر خلاف میل و ذائقه توده بر زبان میآورد با عناوین تحقیر آمیز و پر از توهین مورد خطاب می گیرد، یا با او همچون بیماری جذامی رفتار میشود که در عبور از کنار او باید دهان و صورت را گرفت تا مبادا به بیماری لاعلاجی مبتلا شد.
جامعه ما به واسطه تجربه چند دهه نظام دینی ایدئولوژیک به چنان دوقطبی سیاستزدهای مبتلاست که هر سخن و فریادی که به صورت فلسفی و مفهومی به دردها و مصائب و مشکلات و آسیبهای فرهنگی و اخلاقی و سیاسی جامعه میپردازد، چنان پس زده میشود که انگار گستاخی هرزهگو، پس رانده شده است.
در یک دهه اخیر و با تسلط کامل شبکههای مجازی بر فضای عمومی کشور، بدل و کاریکاتور سخیفی از شاعر و نویسنده و هنرمند و روشنفکر شکل گرفته است که با سوء استفاده از خشم و استیصال عمومی، سطحینگری و بلاهت خود را به جای نسخه اصلی هنر و اندیشه جا زده است.
در حوزه شعر ، دل نوشتههای آبکی رکیکگویانی (که خوب سوراخ دعا را پیدا کرده و وسط یاوهسراییش چند متلکی هم به آخوند میاندازند) بیشتر از شاعرانی مانند مولوی، نظامی، عطار ، نیما یوشیج، اخوان ثالث چاپ شده و مورد استقبال عمومی قرار می گیرد.
در این سالها عرصه عمومی و گفتمان غالب به لطف فضای مجازی در اختیار افراد هتاک و کم سوادی قرار گرفته است که آزادیخواهی را قالب ناسزاگویی به نویسندگان و هنرمندان و روشنفکران تعریف می کنند و به نام دفاع از «آزادی بیان» مروج اصلی مطلقاندیشی و دگماتیسم در شکل جدید آن شدهاند، افرادی که به راحتی روشنفکران و اهالی قلم را مورد تمسخر و فحاشی قرار می دهند و فکر می کنند با گفتن جملههای بی معنی مانند، «روزگار فیلسوف و متفکر گذشته است»، «هر چی بدبختی داریم سر متفکران است»، «متفکران دغدغه شغل و جایگاه دارند و توجیهگر وضع موجودند»، «نسل جدید از فیلسوف و متفکر جلوتر است»، «از هر چی روشنفکره حالم به هم میخوره» و امثالهم به درجات بالایی از تفکر و خاص بودن دست می یابند.
غافل از اینکه جامعهای که ادعای تنفر از اهالی قلم و فکر و اندیشه می کند، جامعهای در مسیر انحطاط است که با خوشحالی آخرین میخها را بر پیکر در حال احتضار فرهنگ و اخلاق و اندیشه و سیاست و... خویش فرود میآورد.
کانال خرمگس