آخرین شاهکار در طرح حجاب اجباری خالی کردن سطل ماست بر سر مادر و دختری بدون روسری در شاندیز مشهد در یازدهم فروردین ۱۴۰۲ توسط یک مرد! بود. قبل از آن، درگیری آمر به معروف با اعضای یک خانواده در باغ دولت آباد یزد خبرساز شده بود. ماجرای قطار تهران- یزد و موارد مشابه دیگر در شهرها و مسیرهای دیگر نیز پردههای دیگری از نمایش اراده قهرآمیز ستاد کشوری امر به معروف و نهی از منکر بوده است. پلمپ مراکز تفریحی و تجاری صرفاً به دلیل بر افتادن روسری از سر مشتری هم پردههای متفاوتی از همین نمایش اراده و قدرت میباشد.
ماجرای اسیدپاشیهای زنجیرهای در اصفهان نیز در سال ۹۲ موجب پریشانی و نگرانی مردم شده بود.
همهی این اتفاقات در حالی طراحی و اجرایی شده و میشود که کشور با مسائلی به مراتب بعرنجتر و مهم تر از جمله مشکلات عدیدهی زیست محیطی و اقتصادی و روحی و روانی روبه رو هست و دغدغهی اصلی اقشار مختلف مردم نان و مسکن است.
تشخیص اینکه این برخوردهای قهری وجاهت قانونی و شرعی دارند یا نه در حیطه صلاحیت فقیهان و حقوقدانان است. ولی این موضوع را از منظر دیگری نیز باید دید که آیا این سطح از حساسیت و اراده و همت نسبت به یکسانسازی پوشش و حجاب و امر و نهیهای نه چندان صواب وجاهت عقلی و عرفی و اخلاقی و وجدانی دارند؟
ناگفته نماند که این مطلب صرفاً از نگاه یک شهروند عادیِ عامی نگاشته شده و نه قصد تشویش اذهان عمومی را دارد و نه از شلختگی و برهنگی جانبداری میکند.
فقط نکاتی چند جهت تنویر افکار خودمان و ایجاد همدلی و همگرایی:
۱) اگر بگوییم هر کسی حق دارد هر طور که میخواهد لباس بپوشد و غذا بخورد و خانه بسازد و آواز بخواند و رانندگی کند، در واقع به اصل « آزادی فردی » احترام قائل شدهایم اما باید توجه داشته باشیم که آزادی مطلق و افسارگسیخته هیچ جا و در هیچ زمینهای امکان پذیر نیست و انواع آزادیها در هر جامعهای متناسب با ظرفیتهای آن جامعه باید سقف و چارچوب و حدّ و حدود و مرز و محدوده داشته باشند و گرنه -خواه ناخواه- شاهد تداخل و تزاحم و تقابل خواهشهای بیحد و حصر خواهیم بود و حریم آزادیهای دیگران مورد تاخت و تاز و تجاوز قرار خواهد گرفت. در جهان خلقت هیچ مفهوم و مصداقی، مطلق و بینهایت و بیحد و حصر نیست و هر چه هست، محدود و نِسبیست. تمرکز بر رصد کردن و متر نمودن سطح پوشش مردم، نتیجهای جز تلف شدن وقت و تباه شدن سرمایههای اقتصادی و اجتماعی و تولید اصطکاک و تنش میان مردم و مخدوش شدن کرامت انسانی و ایجاد مشکلات روحی و روانی و ترویج ریا و دو رویی و گسترش پریشانی در پی نخواهد داشت.
۲) حریم شخصی و حریم اجتماعی، دو چیز کاملاً متفاوتند؛ « فرد » یک واحد زنده است که وقتی تنهاست، ویژگیها و اختیارات متناسب با « سطح تشکّل فردی » را داراست و میتواند رفتارها و کنشها و منشهای مرتبط با خصال و تمایلات مختص به خود و تراز شخصی و انفرادی خویش را بروز دهد اما وقتی وارد « جمع » میشود، باید ضمن حفظ اصالت و خصال ذاتی و بنیادی خود، الزامات و قواعد و قوانین « سطح تشکّل جامعه » و تراز اجتماعی را بپذیرد و بر اصول فیزیکی و مکانیکی و کوانتیکی سطح تشکل جدید که شکل ارتقاء یافتهی سطوح قبلی هست، گردن نهد و گرنه، جامعهای شکل نخواهد گرفت (قاعده سطوح تشکل در عالم خلقت).
۳) « خیر الامور اوسطها ». میانهروی، پرهیز از افراط و تفریط و رعایت حد اعتدال، توسط تک تک شهروندان لازمهی بقای جامعه در خط تعادل و محور ثبات است. آزادی بدون محدودیت و افسارگسیخته یعنی هرج و مرج. وضع قوانین و قراردادهای اجتماعی در واقع برای تعیین حدودِ حقوق و وظایف شهروندی و آزادیهای معقول و برقراری ثبات و تعادل و آرامش است. اسراف در کاربست همین قوانین و مقررات نیز به اندازه عدول از آنها، مشکل آفرین خواهد بود.
به قول معروف، اگر قرار است برای پرشی بلند، خیز برداریم، باید حواسمان باشد که از آن طرف بام نیفتیم.
۴) پوشش و استتار بخشهایی از بدن همان قدر خردمندانه و منطقی و لازم است که تعبیهی در و دیوار و سقف و ستون برای خانه و خیمه. تأمین سلامتی و ایمنی و آسایش و آرامش، بدون ایجاد حریم و تعبیهی حفاظ و حصار، تقریباً محال است. لباس برای انسان همانقدر لازم است که کرک و پر برای پرندگان.
۵) بسیاری از قراردادهای اجتماعی و اخلاقی و نُرمهای پذیرفته شده برای زیست سالم، میراثهای گرانبهایی هستند که طی تجارب و آزمون-خطاهایی پرتکرار و درازمدت حاصل شدهاند و مبتنی بر دانش و تفکر و خرد و تجربهاند و شکل اولیهشان هیچ نسبتی با دگم ایدئولوژی و جزماندیشی دینی ندارند. بنابراین نمیتوان تحت تأثیر حالات، احساسات، هیجانات و تمایلات فردی و موقعیتهای هیجانی و احساسی و سیاسی رأی به باطل بودن آنها داد و کنارشان نهاد. همچنین نمیتوان آنها را به نام دین و مذهب و باورهای ماورایی و ارزشهای عقیدتی مصادره کرد. لباس، یکی از همین میراثها و ملبّس بودن، یکی از همین نُرمهای مقبول و مورد احترام در نزد همگان است و ربطی به دین و مذهب و سیاست و ایدئولوژی و فرهنگ خاص ندارد. در بحث برابری حقوق اجتماعی بین زنان و مردان، نگاه برابر به مسأله پوشش نیز باید لحاظ شود.
۶) بر کسی پوشیده نیست که عریان بودن، نه بر زیبایی میافزاید و نه با منطق نظام سلامت جور درمیآید. لباس همواره دو کارکرد اساسی داشته و دارد؛ هم عیبپوش و زیبانما و مایهی آراستگی و زینت است. هم وسیلهی جبران کاستی و نقصان در پیکر بیکرک و پر انسان و ضامن سلامتی و امنیت. با این وصف، اگر کسی تنپوش خود را کنار بگذارد و لخت و عریان بگردد، باید در سلامت عقل و روان وی تردید و او را به مراکز بهداشت روان و متخصصان روان درمانی معرفی کرد. این بدیهیات را همه میفهمند و نیاز به تفهیم و تلقین و تأدیب توسط لشکر تبشیر و انذار مستقر در کوچه و بازار و اتوبوس و قطار ندارند.
۷) دخالت بیجا و افراطگونه در کار دیگران (چه از روی خیرخواهی و چه از جایگاه زور و سلطه)، توهین به شعور آنان است. اما تهاجم و پاچهگیری افراد خودسر و ناخودسر به بهانه امر به معروف و نهی از منکر، بیش از اینکه اهانت به فرد یا جامعهی هدف باشد، بیشعوری آمران و ناهیان را جار میزند. رفتاری که با نگرش و کنش متمدنانه فرسنگها فاصله دارد.
۸) نزاع بر سر نوع و میزان حجاب زنان و راه اندازی جنگی تمام عیار و دامنه دار بر سر این معیار، در واقع مبتنی بر مفروضاتی است که حامل پیام تحقیر و توهین به جمیع زنان و مردان است. مفروضاتی که متأسفانه ذیل سایهی تعصبات و باورهای دینی گم میشوند و کمتر به آنها پرداخته میشود. این مفروصات مستتر در این سایهی سنگین را میتوان در دو گروه دستهبندی کرد: یک گروه از این مفروضات، زن را موجودی ضعیف و نزار و سست و عاجز و آسیبپذیر و نیازمند حفاظ پولادین تلقی میکند. گروه دوم متأثر از غلبه نگاه جنسیتی بر نگاه انسانی و با غفلت از عزت نفس و کرامت انسانی، هیچکس را قابل اعتماد نمیداند همگان را سست اراده و مستعد فساد و فحشا و منکر و گمراهی و تباهی و عصیان و شرارت و خیانت میداند و نیازمند کنترل و پایش و افسار و مهار فرض میکند. اما همین مفروضات در مورد مردان حقارتبارت و اهانتبارتر است؛ با همان پندارها، اغلب مردان موجوداتی حقیر و بیجنبه و بدوی و نارشید و بیادب و بیعزت و بیشرم و بیشرف و بیخرد و بیشعور و نفهم و بیاخلاق و بیاعتبار و غیرقابل اعتماد فرض میشوند. ناگفته پیداست ضمن اینکه این مفروضات با مختصات یک جامعه رشید و متمدن مغایرت دارند، همهی همراهان و همسایگان و همکاران و هموندان را نیز نسبت به یکدیگر بدبین میکنند.
۹) موضوع مورد مناقشه در میان موافقان و مخالفان حجاب اجباری افزون بر نوع حجاب، میزان استتار سطح بدن است و در واقع، پیکار بر سر این است که وسیلهی استتار از کجا تا کجا را باید بپوشاند. آیا لازم و واجب است که دستاری روی موی سر قرار گیرد یا نه. البته که جاری کردن حکم استتار از سقف سر تا کف پا را میتوان مصداق اسراف در مصرف احکام و افراط در تحکّم دانست.
۱۰) حجاب، الزاماً آن چادر پنج متر مربعی نیست که از پیشانی تا پاشنه را میپوشاند بلکه هر پوششی که عرفاً و عقلاً پدیرفته شده، حجاب است.
۱۱) گاهی مخاطَبِ مخالِف، چنان متفاوت میاندیشد و آنچنان از مرحله پرت است (و یا آن چنان نادان و یا شارلاتان) که نمیتوان همان ابتدا سر اصل مطلب رفت. و باید ده بند مقدمه چید تا در بند دوازدهم به اصل مطلب رسید.
۱۲) صدها و بلکه هزاران نوع کلاه مخصوص برای استفاده مردان تولید و به بازار عرضه شده است. اجبار در بر سر گذاشتن کلاه برای مردان، همان قدر مضحک و بیمنطق به نظر میرسد که تحمیل روسری برای بانوان برای قایم کردن تار موی سرشان.
در بحث برابری حقوق اجتماعی بین زنان و مردان، نگاه برابر به مسأله پوشش نیز باید لحاظ شود. روسری پوشیدن زنان به همان اندازه باید اختیاری باشد که کلاه نهادن مردان. و این یعنی تکریم شخصیت شهروندان رشید و متمدن ایران.
سخن آخر اینکه؛
اگر این مناقشه مضحک پایان یابد، شاید مجال پرداختن به مسائل اساسی هم پیش آید؛ شاید بتوان به سازوکارهای تابآوری در جهان متلاطم امروز و راههای برونرفت از چالشهای بزرگ اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و همپایی با تحولات شگرف علم و فن آوری نیز اندیشید.
تمرکز بر رصد کردن و متر نمودن سطح پوشش مردم، نتیجهای جز تلف شدن وقت و تباه شدن سرمایههای اقتصادی و اجتماعی و تولید اصطکاک و تنش میان مردم و مخدوش شدن کرامت انسانی و ایجاد مشکلات روحی و روانی و ترویج ریا و دو رویی و گسترش پریشانی در پی نخواهد داشت. آیا حملهی یک ذهن گمراه به دو زلف سیاه ثمرهای جز تباه شدن یک سطل ماست داشت؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید