وزیر محترم آموزش و پرورش
با سلام و عرض ادب واحترام
احتراما ، عرایضم را که سخن پر از درد یک فرهنگی با 25 سال سابقه کار و دانشجوی دکتری روان شناسی است این گونه آغاز می کنم:
چندی پیش ( 17 / 9 / 93 ) شاهد برگزاری همایش مبارزه با فساد بودیم ، از طرف رهبر معظم انقلاب پیام دردمندانه و در عین حال قاطعانه ای صادر شد که حکایت از نارضایتی شدید ایشان در زمینۀ مبارزه با فساد و اقدامات شعاری و متظاهرانه داشت.
اما این سمینار همانند سمینارهای دیگر بناست چه کار عظیمی کند؟ چرا اقدام اساسی در امر مبارزه با فساد انجام نمی گیرد؟ این کار باید از کجا شروع شود ؟ مگر نه اینکه سر لوحه همه امور جامعه از آموزش و پرورش هر کشور است ؟ نه اینکه خوب و بد هر جامعه ای را آموزش و پرورش آن کشور مشخص می نماید؟
بیایید با چشم باز فکر کنیم ، بیندیشیم ، و واقعیت ها را بپذیریم و کاری برای رفع آن بنماییم تا در مقابل خدا و حق الناس شرمنده نباشیم.
ما به عنوان متولیان آموزش و پرورش که وظیفه مان آموزش و پرورش فرزندان این مرز و بوم می باشد چه کاری برای این بچه ها انجام دادیم؟
گروه اول :
آنان که تمکن مالی دارند با ضرب پول و معلم خصوصی وارد دانشگاه های داخل و خارج شدند و هر خلافی نیز انجام می دهند و الگویی برای دانش آموزان دیگر می شوند و عاملان به خلاف رفتن عده ای دیگر می شوند که هیچ .
گروه دوم:
آنهایی که در قشر متوسط و ضعیف هستند و با زحمات و نان حلال و زحمت کشیده پدر و مادرشان موفق شده اند و به موقعیت خوبی رسیدند به شکر خدا که باز هم ما پوزش را می دهیم .
و اما گروه سوم :
آنان که جزء هیچ کدام از این گروها نیستند و هم در خانواده مشکل دارند و خود دارای مشکلات فراوانی می باشند که نه از طرف خانواده و نه مدرسه کاری برای آنها انجام نشد و بعد از بی انضباطی ها و بی نظمی ها به سوی جرم و خلاف کشیده شده اند و سر از زندان و خیابان خوابی در آوردند ؛ وای برما...
اگر سری به دانشگاه ها ، مراکز توانبخشی، کانون های بزهکاری ، ترک اعتیاد ، درمان ایذر، پارک های شهران تهران و... بزنید و با رجوع به آمار و پژوهش هایی که در سال های اخیر در کشور انجام شده است ، بالارفتن فساد و رفتار نابه هنجار و پرخطری که در جامعه رخ می دهد و بیشتر هم در میان افراد آسیب پذیر جامعه ( نوجوانان ) و دانش آموزان است را مشاهده می کنید ؛ اگر چه دلایل عدیده ای دارد که در این مجمل فرصت آن نیست ، لیکن اشاره من به موضوعی است که در ذیل به آن خواهم پرداخت.
به تازگی از سوی مقام وزارت به مناطق آموزش و پرورش دستوری صادر شده است مبنی بر حذف مشاوران از دوره دوم دبیرستان و رفتن کلیه مشاوران به دروه اول دبیرستان است .
واقعا نمی دانم دلیل این تصمیم چه بوده است ، هر چه بوده بدانید بیش از پیش به آمار جرایم اضافه خواهید نمود. اگر چه ممکن است بگویید با این همه مشاور چرا باز هم بالا رفتن این همه فساد و... در نتیجه ، مشاوران کاری در مدارس انجام نمی دهند !
البته بگذریم که قشر شریف معلم به حدی به زیر آمده که تمام فکر و ذکر عده ای بسیاری از آنها به پرداخت های ناچیز معوقات و یا به دنبال اضافه کار و یا چندرغاز اضافه حقوق و رتبه بندی .... مشکلات مالی است که کمتر فکرشان به سوی فرزندان مردمی است که به دست ما سپرده شده است و این که چه بر سر آنها خواهد آمد ...
اگر چه بر اساس نظریات روان شناسانه برای انجام هر رفتاری که از فرد سر می زند عوامل بسیاری دخالت دارند و تنها اکتفا کردن به یک عامل صحیح نمی باشد .
در واقع ، همه عوامل اعم از خانواده، اجتماع ، سیاست ،اقتصاد، محیط، دوستان ،تکنولوژی های جدید و...دست به دست هم می دهند تا رفتاری شکل گرفته و بروز نماید ؛ لیکن ، ما تنها در حیطه کار خودمان نه اینکه کار ما را به انبیاء نسبت می دهند.
ما مسئول تعلیم و تربیتی هستیم که در دین ما " و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه " که قرآن فرموده همین است؟ آیا آن یزکیهم پیش از تعلیم تأکید آمده همین است؟ آیا تزکیه در آموزش پرورش ما بر تعلیم مقدم است؟ آیا اخلاق و معنویات چه نقشی در سیستم آموزشی ما دارد؟ فرزندانی که تربیت کرده ایم چقدر توانسته اند الگوهای مناسبی برای آینده باشند؟ آیا غیر از این که وظیفه ما قبل از آموزش به تربیت و تهذیب و دادن آرامش و سلامت روان فرزندان این مرزو بوم است ؛ به جای آنکه به کار مشاور اهمیت بیشتری داده شود ، هر سال دوره های مفید آموزش و همفکری و اطلاع از روش ها و نظریات جدید در زمینه مشاوره داده شود ، از افراد کار آمد و مثمرتر تجلیل شود و بها داده شود تا بعد از بروز این همه فساد و جرم در به در به دنبال روان شناس و مشاوره در خیابان ها بگردیم و فرزندان مان را در سکس پارتی ها و گوشه خیابان پیدا کنیم ؟!
وجود مشاور در مدرسه یعنی کسی که در هنگام بروز هیجانات و افکار مغشوش می تواند به تو کمک نماید ، حداقل حرفهایت رابشنود ، کمی سبکت کند و به تو آرامش دهد و وقت و تخصص آن را دارد که راهنمایی درستی به تو کند ، همین کافی است . اگر چه در بسیاری موارد متخصصانه عمل نشده است . احترام و همدلی با دانش آموزانی که برای کسب هویتی خود در مدرسه به دنبال آن می گردند ،گوش دادن به درد و دلهای شان ، ابتدایی ترین کار مشاور است .
اگر دانش آموزان بتوانند در مدرسه همدل و راهنمای صمیمی پیدا نمایند بسیاری از دغدغه های فکری شان کاهش می یابد.دانش آموزان بهترین زمان های عمر خود را (12 سال) در اختیار ما در مدارس می باشند .دوره ابتدایی که سرنوشت ساز ترین دوره شکل گیری شخصیت و تعاملات بچه هاست که در بسیاری موارد « پرت » می شود .در همین دوره ابتدایی وجود مشاورین هم برای آگاهی دادن به آموزگاران و هم ایجاد محیط سالم روحی در میان دانش آموزان بسیار موثر است ، کاری که در کشور های پیشرفته سر لوحه کار آموزشی شان است.
حال ما را ببینید ؛ حذف شغل ( مشاوره ) در دوره دوم دبیرستان که نقش مهمی در این زمینه دارد ، در واقع بستن چشمان مان بر همه چیز است و باز دوباره شاهد مشکلاتی در زمینه رفتاری دانش آموزان باشیم و دوباره به فکر احیاء مشاوره باشیم ! بهره گیری از تاریخ و تجربه آموزی از آن یعنی چه؟ تا چه زمان باید چوب این درد ها را خورد؟
تجربه ناخوشایند بعد از انقلاب را در زمان وزیر وقت بیاد بیاوریم . برنامه ای برای برداشتن شغل مشاور در مدارس که شاهد آن بوده ایم . بعد از چند سال و بروز مشکلات فراوان باز نیاز این گروه ( مشاوران ) در سیستم آموزشی مسلم شد . از سال 70 دوباره با دوره ها و برنامه های جدیدی مشاوران سر کار آمدند . شرح وظایف آنها در دو رده مشاوران آموزشی و مشاوران تربیتی ( که اینجانب از آن گروه بودم ) .
در سال های بعد از آن نیز ، شرایط کار مشاوران مرتب در حال بالا و پایین رفتن بوده اند، تا به امروز که با تغییر سیستم آموزشی تصمیم بر آن شده است که دیگر نیازی به گروه مشاوران در دوره دوم متوسطه احساس نشده و مشاوران تنها به دوره اول متوسطه فرستاده شود.
واقعا!
جای بسیار تاسف و اندوه است که سیاست گذاران ما یا از معضلات جوانان جامعه ما بی خبرند و یا برایشان مهم نیست و تنها نیاز مشاوره را در یک دوره تحصیلی و آن هم فکر می کنم بیشتر هم به جهت انتخاب رشته دانش آموزان که آن هم بیشتر بر اساس یک سری نمره و امتیاز است که هر کسی به غیر از مشاور می تواند انجام دهد !
قبل از هر چیز به چند نمونه از آمار و مستنداتی که تا حدود زیادی ما نیز در آن شریک می باشیم اشاره می کنم :
در واقع ، هر آنچه به صورت داده های درون داد وارد سیستم شود در برون داد چیزی جز شکل کمی تغییر یافته درون دادها نیست . بر اساس آمار خودکشی که شجاعی رییس سازمان پزشکی قانونی (روزنامه شرق 25 مرداد 1390) کشور داده در مشابه سال قبل 4/9 درصد افزایش داشته است . در سه ماهه نخست سال گذشته 952 نفر در کشور خودکشی کردهاند که از این میان 274 نفر زن و 678 نفر مرد بودهاند .هر روز 5/10 نفر در کشور خودکشی میکنند ، آمار خودکشی در زنان بیش از مردان است ،خودکشی در سال 89 نسبت به سال 88 افزایش 17درصدی داشته است.همچنین عضو کمیسیون بهداشت و درمان مجلس شورای اسلامی از وجود ۱۲ میلیون بیمار روانی در کشور خبر داده است که حدودا ۲۳.۴ درصد مردم ایران به این بیماریها مبتلا هستند، از این میان، «زنان» آمار بیشتری را از آن خود کردهاند. (پایگاه خبری تابناک1393 سوم خرداد )
به گفتهی سام گیس (1391 روزنامه اعتماد2 مهر ماه.) از تعداد 2 الي 2 ميليون و 200 هزار معتاد دائمي در كشور خبر داد که 22در صد معتادان زیر20 سال بوده اند و سالانه٦/٢ تریلیون تومان در کشور صرف هزینه اعتیاد می شود.
به گفتهی موسوی چلک موسوی خبر گزاری ایسنا.28 اردیبهشت 1393) تعداد طلاق تا پايان ارديبهشت ماه که نسبت به سال 91 - 92 افزایش داشته است.از دیگر رفتارهای نابه هنجار که شیوع بسیاری پیدا نموده است به نقل از صدیق سروستانی ، تخریب اموال عمومی نیز سالانه میلیاردها تومان به کشور زیان وارد می کند که در بیشتر موارد توسط دانش آموزان دبیرستانی انجام می گیرد.
همچنین به گفتهی خواجه پور ( روزنامه خراسان 4 آذر ماه..1392) نسبت به سال 89 و سال های مشابه به میزان 44درصد میزان این رفتار در میان نوجوانان افزایش یافته است. چنانچه گلزاری ( روزنامه فردا نیوز 14 مردادماه..1391) نیز در پژوهش های خود به این نتایج رسیده است 80درصد دختران دبیرستانی تهرانی، دوستپسر دارند ، ۴۰ درصد از دانشآموزان رابطه با جنس مخالف را از ۱۴ سالگی شروع کردهاند، او متذکر می شود که متأسفانه ارتباط دختران و پسران نسبت به ۳۰ سال گذشته سه برابر شده و زمان شروع رابطه به دوران تحصیلی راهنمایی و نوع رابطه از عاطفی به جنسی رسیده و ارتباط هم زمان با چند نفر زیاد شده است.
بالا رفتن آمار بیماری های جنسی ، آمار بیکاری تحصیل کرده ها که با توجه به آمار رسمی بیش از 25% ( برنامه تلویزیونی چالش های پیش روی اشتغال 30 خرداد 1394)است. این است نمونه ای از معضلات نسل جوان مان که بیشتر آنها در دبیرستان های ما اوقات خود را می گذرانند و این ماییم که می بینیم و دم بر نمی آوریم !
آموزش و پرورش ما 20 سال است که فقط آموزش می دهد و از پرورش و اخلاق و ارزشهای دینی خبری نیست، اگر چه در ظاهر هست اما آیا اثر بخش بوده است؟
متاسفانه در کشور ما هر نوع آموزش و پرورش و آگاهی دادن دانش آموزان تنها در جنبه های ظاهری و شعار و آموزش دروس انجام شده است .مصاديق آن عبارتند از : قبولی کنکور تيزهوشان، المپيادها و كلاس هاي خاص ...و فداشدن کلاس های مهارت های زندگی ، پرورشی و مشاوره به دروس پایه نمره بیار در کنکور است.
ما در دانشگاه ها شاهد ورود افرادی هستیم که خیلی خوب از حافظه استفاده کرده اند و با رتبه بالا در کنکور قبول شده اند ، اما متأسفانه شخصیت هایی آشفته و بیمار دارند.
در میان بسیاری از دانش آموزانی که وارد دانشگاه و یا اجتماع شده اند چیزی جز فرد گرایی و مادی گرایی ، بی تفاوتی به ارزش ها و اخلاقیات و معنویات جامعه اسلامی در آنها دیده نمی شود .
اینجانب در طول 25 سال سابقه کاری و تحصیلات و شرکت در کنفرانس های داخل و خارج اگر چه حدود 16 سال کار مشاور انجام داده ام و به دلیل ادامه تحصیل به سمت دبیری مشغول می باشم لیکن اکنون باید در کاری غیر از تخصص خود باید وقتم را پر نمایم به دلیل آنکه نیازی به مشاور نیست !
در طول سال های کاری ام ، مشاوره و گفت و گو با بسیاری از جوان ها در گروه ها و فرهنگ های متفاوت داشته ام و در مقایسه با فرزندان خودمان که در سال های اخیر با روش های فرزند پروری که در بسیاری از موارد یا بر گرفته ای دست و پا شکسته از فرهنگ غربی و یا سخت گیری های شدید از طرف والدین بوده است ، همچنین تاثیرات رسانه ها و هجوم اطلاعات درست و نادرستی که ذهن فرزندان ما را می فشارد، با دانش آموزانی مواجهیم که در خانواده هایشان پرتوقع و رها رشد کرده اند و یا آن قدر با آن ها سخت گیری شده است که یا مرتب نظم کلاس رو به هم می زنند و یا با رفتار ناهنجار خود هم به خود و اطرافیان آسیب وارد می کنند.
بر همه دیگر آشکار است که نیاز دانش آموزان به تربیت و آداب اجتماعی، پرورش اخلاق و شخصیت شان بیشتر از نیاز به محفوظات کتاب هاست که به زودی هم فراموش می شوند .
لیکن چه کنیم که همه در گلوگاه سد کنکور گیر کرده ایم و هیچ نگاهی به چند سال بعد که فرزندان مان فارغ التحصیل شده اند و توقع داشتن مدرک دانشگاهی فرزندمان و مشکل بیکاری و اوقات فراغت بی برنامه...
اینجاست که والدین بعد از سال ها آرزو و خون دل خوردن به دنبال مشاور و مراکز بهداشت روان و یا باز پروری می گردند !
دانستن این نکته که رفتار با تک تک دانش آموزان نیاز به دانش ، آگاهی و آموزش درباره نظریات و شرایط و نیازهای دوران های مختلف رشدی دارد و این کار تنها از عهده مشاورانی در زمینه روان شناسی و علوم تربیتی تحصیل کرده و آموزش دیده ساخته است. مشاوران با تشکیل گروه های اقدام پژوهی و نزدیک شده به زمان خلوت نوجوان می توانند تا حد زیادی این خلا را پر نمایند.
البته ناگفته نماند که بازآموزی و تشکیل دوره ها و آموزش های جدید هر ساله برای مشاوران جز نیازهای ضروری این شغل می باشد.
سخنم را با این جمله از آبراهام لینکلن پایان می دهم که خطاب به معلمان فرزندش بیان نمودند:
" به فرزندم بیاموزید كه در مدرسه بهتر این است كه مردود شود اما با تقلب به قبولی نرسد. به او یاد دهید كه با ملایم ها ملایم و با گردن كش ها، گردن كش باشد. به عقایدش ایمان داشته باشد حتی اگر همه خلاف او حرف بزنند(و او را مسخره كنند). به او یاد دهید كه همه حرف ها را بشنود و سخنی را كه به نظرش درست میرسد انتخاب كند.ارزش های زندگی را به فرزندم آموزش دهید. به او یاد دهید در اوج اندوه تبسم كند. به او بیاموزید كه در اشك ریختن خجالتی وجود ندارد. به او بیاموزید كه میتواند برای فكر و شعورش مبلغی تعیین كند اما قیمت گذاری برای دل بی معنا است.به او بگویید كه تسلیم هیاهو نشود و اگر خود را برحق میداند پای سخنش بایستد و با تمام قوا بجنگد. در كار تدریس به فرزندم ملایمت به خرج دهید اما از او یك ناز پرورده نسازید، بگذارید شجاع باشد. به او بیاموزید كه به مردم اعتقاد داشته باشد. توقع زیادی است اما ببینید كه میتوانید چه كار كنید."
بیایید کمی باریک بینانه بیندیشیم زیرا که ما در مقابل خدا، فرزندان مان و وجدان خود مسئولیم .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید