چاپ کردن این صفحه

در اجتماعِ با خردان زیستم به آن

ودود فتحعلی زاده/ دبیر زبان و ادبیات پارسی

شعر معلم و زیستن با خردان

شاید بخندیَم که چرا شعرِ خویش را
هر روز در میانِ دفترم انبار می کنم
از هفت سالگی سرِ این کار یک سره
با هر چه بود شوق و توان کار می کنم
راهی به نشرِ مردمی اَش تا کنون نبود
من هم کسی نه ، خدمتِ در بار می کنم
بر بوستانِ شعر و ادب جایِ سَرو و گُل
دانم خودم چه دسته گلی بار می کنم
سربازِ جبهه یِ  اَدَبَم  گاه گاه  هم
پیکار چون  سپهبُدِ تیمسار  می  کنم
پیری  ولی دگر بزَنَد  حلقه  بر  دَرَم
با  یار  فکرِ  لحظه یِ  دیدار  می  کنم
تَرسَم بپُرسَد اینکه چه کردی به شمع و گُل
پروانه  !  پاسُخی  نبُوَد  عار  می  کنم
هر گز سپاسِ بنده نوازانِ  خویش  را
بود از سَرَم زیاده  ، نه انکار می کنم
در اجتماعِ با خردان زیستم به آن
پیوسته شکرِ حضرتِ دادار می کنم
بخشَندَم آرزوست ، دلیلَم بُوَد همین
اینقدر  بر  سرودَنَم  اِصرار  می  کنم


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

شعر معلم و زیستن با خردان

شنبه, 02 خرداد 1399 21:54 خوانده شده: 480 دفعه

در همین زمینه بخوانید: