چاپ کردن این صفحه

با خدا عهد ببستم که معلّم مانَم

ودود فتحعلی زاده/ دبیر زبان و ادبیات پارسی

شعر معلم برای روز معلم

پسرم گفت پدر روزِ معلّم خوش باش
فقط امروز نگو او چه شود ؟ فردا هاش
پدر  و  مادرِ  شاگردِ  تو  هستند  هنوز
این همه هست رئیس و راسا هم سرِ جاش
آنقَدَر پیشِ من و مادر و خواهر گفتی
نگذاری به یکی هیچ کس حتّی پَزَد آش !
همه می ترسیم از آن جیغِ بنفشِ مادر
شده خسته به تو گویَد سرِ هر دعوا هاش
یا اجازه آقا ! ما را تویِ دفتر بنویس
تهِ لیست اَت ! علی و احمد و محمود و به پاش
گفتمش گوش پسر قصد ندارم هر گز
پدر  و  مادرشان  را  برهانم ! تنهاش
با  خدا  عهد  ببستم  که  معلّم  مانَم
در مقامی که نیاُفتَد به کفِ هر اوباش
روزِ من هم همه روزان و شب و روزِ خداست
نکشم  دست  مگر  عمر  سر آیَد  ز  تلاش
میوه ی  رنجِ  مرا  بلکه  زمانی  چینَد
احمد و اصغر و محمود و حسن با نوه هاش


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

شعر معلم برای روز معلم

جمعه, 23 -8156 11:39 خوانده شده: 762 دفعه

در همین زمینه بخوانید: