از قدیم گفته اند ؛ می خواهی آدم ها را بشناسی باید آن ها را در موقعیت های سخت مورد آزمون قرار دهی ...
بحران " کرونا " در کنار مصائب و تلخی های فراوانی که به همراه داشت اما واجد برخی تغییرات و آزمون های فیصله بخش هم بود .
در این مدت مسئولان و مقامات ریز و درشت در این وزارتخانه نشان دادند که به " مدرسه " و " استقلال حرفه ای " آن علی رغم شعارهای فراوان و قشنگی که در باب " مدرسه محوری " می دهند باور چندانی نداشته و حتی نوع دفاع آنان از " جایگاه معلم " و " مدرسه " نیز از جنس " پوپولیستی " و " ابزاری " است .
از نظر مسئولان آموزش و پرورش ،" سند تحول بنیادین " به نوعی قانون اساسی آموزش و پرورش البته در حد " حرف " به شمار می رود .
فصل ششم از سند تحول بنیادین به هدفهای عملیاتی و راهکارها اختصاص دارد .
7ـ افزایش نقش مدرسه به عنوان یکی از کانونهای پیشرفت محلی، به ویژه در ابعاد فرهنگی ـ اجتماعی (2، 1، 5 و 7)
راهکار 1/7ـ فراهم آوردن زمینههای لازم برای نقشآفرینی مدرسه به عنوان کانون کسب تجربیات تربیتی محله و جلوهای از جامعه اسلامی و حیات طیبه با تفویض اختیار و مسئولیت به آن و استانداردسازی تمام مولفهها و عوامل درون مدرسهای.
8- افزایش مشارکت نظام تعلیم و تربیت رسمی عمومی و مدرسه و معلمان و دانشآموزان در رشد و تعالی کشور در عرصههای دینی، فرهنگی، اجتماعی در سطح محلی و ملی به عنوان نهاد مولد سرمایه انسانی، فرهنگی، اجتماعی و معنوی (5، 2 و 7)
ر راهکار 7/8 سند می گوید :
تأکید بر معلم محوری در رابطه معلم و دانشآموز در عرصه تعلیم و تربیت و جلوگیری از اجرای هر سیاست و برنامه نظری و عملی که این محوریت را مخدوش نماید.
به این راهکار توجه کنید :
" راهکار 8/8 ـ مشارکت فعال آموزش و پرورش در مواجهه با نیازهای فوری و عمومی جامعه از قبیل شیوع بیماریهای فراگیر، زلزله، رفع بیسوادی، حاکمیت قوانین و مقررات، حفظ و پاکیزگی محیط زیست، خدمت به محرومین، حرکتهای خیرخواهانه مردمی و انقلابی از طریق برگزاری دورهها، اردوهای آموزشی و توجیهی برای آمادهسازی مربیان و دانشآموزان. "
راهکار 9/8 ـ تعامل اثربخش با مراکز فرهنگی و اجتماعی و استفاده از ظرفیت رسانهها ـ به ویژه رسانه ملی ـ برای تبیین جایگاه نظام تعلیم و تربیت رسمی عمومی در تولید سرمایه اجتماعی و فرهنگی و جلوگیری از کوچکانگاری نقش آن در سرنوشت آینده کشور از منظر معارف اسلامی.
در راستای همین موضوعاتی که در سند با همه اشکالات محتوایی و ساختاری که بر آن وارد است پرسش هایی مطرح است از جمله آن که ؛
1- چقدر به اصل " تفویض اختیار " در مدیریت ها باور داشته و به مدرسه اعتماد دارند ؟
2- تا چه میزان تمام مولفهها و عوامل درون مدرسهای " استاندارد سازی " شده است ؟
3- واقعا تعریف مسئولان و مقامات از مفهوم " مشارکت " در آموزش و پرورش و در ارتباط با ارکانی چون مدرسه و معلمان و دانشآموزان چیست ؟
در طراحی شبکه موسوم به " شاد " این مشارکت چگونه تعریف و تببین شد ؟
4- وزارت آموزش و پرورش در زمینه تدبیر برای پیش گیری و نیز مدیریت بحران هایی مانند کرونا چقدر روی توان مندی های معلمان برنامه ریزی کرده است ؟
آیا در نظام آموزشی که چتر " ایدئولوژی " به انحاء محتلف و با توجیهات گوناگون بر روی آن سنگینی می کند و چالاکی و به روز رسانی را از آن سلب کرده است و حتی محتوای آموزشی دوره های ضمن خدمت نه بر اساس نیازسنجی واقعی از معلمان که بر اساس یک سری برنامه های از پیش مشخص شده و دیکته شده طراحی و اجرا می شود ؛ می توان به مشارکت واقعی ذی نفعان آموزش دل بست و امیدوار بود ؟
در حالی که سند تحول بنیادین بر " معلم محوری " تاکید دارد ؛ چگونه مسئولان این وزارتخانه به خود اجازه می دهند که معلمان را تحت فشار و اجبار برای نصب برنامه ای خاص آن هم روی یک وسیله شخصی قرار دهند بدون آن که حتی زیر ساخت های لازم که مهم ترین آن اینترنت پر سرعت و رایگان است را فراهم کنند ؟
تا کی این وزارتخانه و سایر نهادی مشابه و هم عرض قرار است همه چیز را به " مدرسه " دیکته کنند ؟
سهم معلمان در اتاق های فکر این وزارتخانه چگونه و تا چه حد تعریف شده است ؟
در حالی که در نظام های آموزشی توسعه یافته ، معلم حتی اختیارات کامل در تعیین محتوای آموزشی و سایر آیتم های آموزشی را دارد ؛ در کشور ما حتی اختیار تعیین سر گروه آموزشی خود را تا این لحظه علی رغم صدور آیین نامه و قوانین مختلف پیدا نکرده است و حتی رتبه بندی معلمان که باید توسط خود آنان و سازمان تخصصی خودشان که با رای آنان تشکیل و جاری می گردد یعنی " سازمان نظام معلمی " صورت گیرد ؛ توسط افرادی در سیستم اداری که اکثرا درکی از آموزش نوین و استلزامات نظام های آموزشی تطبیقی ندارند و نگاه غالب شان به تعلیم و تربیت اداری است ؛ ساخته و پرداخته می شود .
البته صحبت ها و سخنرانی مسئولان در سطوح مختلف در زمینه " مدرسه محوری " هم خواندنی و متکثر است و البته مایه ی تاسف ! واقعا برای من جای بسی تعجب و تاسف است که که وزیر علوم برای کارکنانش یک امر غیرقانونی انجام می دهد و آن این که می خواهد از مزایای یک قانون عام که سال ها خودشان و با اراده ی خودشان از آن خارج شده اند منتفع شوند اما وزیر آموزش و پرورش ما نه فقط قانون عام را برای معلمانش اجرا نمی کند بلکه معلمان را از مزایای منتفع شده پیشین هم محروم می کند !
به اظهارات دبیر سند تحول بنیادین کشور در این زمینه توجه کنید : ( این جا )
" مددی با اشاره به اینکه همه کسانی که خارج از مدرسه هستند پشتیبان امر مدرسه هستیم، افزود: اصل تربیت در مدرسه اتفاق میافتد و در یک کلام آموزش و پرورش یعنی مدرسه، سند تحول مبنای عمل ماست.
مدرسه کانون اصلی تربیت است . مدرسه محل کسب تجربههای تربیتی است و باید تجارب تربیتی را به فرزندان مردم ارائه کند .
مدرسه محوری یک رویکرد مدیریتی است و مدرسه اصل و همه تصمیمات باید برای مدرسه باید باشد.
معلمان همچنان عضو اصلی و تأثیر گذار تعلیم و تربیت در مدرسه محسوب میشوند ... "
حتی بسیاری از مدیران این دستگاه می گویند که اجرای صحیح سند تحول بنیادین منوط به اصل " مدرسه محوری " است . ( این جا )
بزرگ ترین و برحسته ترین توجیه وزارت آموزش و پرورش در نادیده گرفتن استقلال حرفه ای مدرسه این بوده است که خواسته به زعم خویش آموزش های مجازی معلمان را سامان دهی کند !
و اما پرسش مهم و راهبردی که در این جا مطرح می شود این است که مسئولان شعارهای زیبا در مورد " مدرسه محوری " می دهند اما در عمل به آن وقعی نمی نهند ؛ اما چرا تحرکی از سوی معلمان و ارکان مدرسه برای تحمیل " هویت خود " و ابراز " استقلال حرفه ای " مشاهده نمی شود ؟
از زمان آغاز بحران کرونا بعضا معلمانی را دیده ایم که تحت عنوان " فداکار " مورد توجه مسئولان این وزارتخانه و به ویژه وزیر واقع شده اند .
*معلمی که تلفظ صحیح " آنلاین " را بلد نبود .
*معلمی که از روی یخچال خانه اش برای دانش آموزان تدریس می کرد .
*معلم اهری برای جانماندن دانش آموزش از آموزشهای تلویزیونی برای این دانش آموز یک دستگاه تلویزیون خریداری کرد . ( این جا )
* معلم ساوه ای که حقوق یک ماه خود را برای تامین اینترنت دانش آموزان بیبضاعت اختصاص داد. ( این جا )
* معلمی که از روی تخت بیمارستان در حال تدریس آنلاین به دانش آموزانش در پرتال وزارت آموزش و پرورش مشاهده می شود . ( این جا )
* با اینکه خبر مرگ ناگهانی نوجوانش را به او دادند خانم معلم هرمزگانی حاضر نشد کلاس مجازی خود را ترک کند. او با چشمهایی اشک بار اما با صلابت و استوار آن روز کلاس و تدریس مجازی خود را به پایان رساند و بعد از تدریس خود بود که عازم سوگواری و خاکسپاری جوانش شد." اگر وزیر آموزش و پرورش واقعا با معلمان صادق است ؛ همین قوانین را برای معلمان اجرا کند و در ضمن تکالیف خارج از " قانون " هم بر آنان تحمیل و تکلیف نکند !
* یک معلم هرسینی با وجود شکستگی هر دو دست همچنان به تدریش دانش آموزانش ادامه داده است. ( این جا )
* مدیر یکی از دبیرستانهای روستایی ناحیه دو اراک برای دانش آموزان بیبضاعت آن روستا تلفن همراه هوشمند تهیه نمود. ( این جا )
* معلمی قزوینی با بیتوته در روستای محل ندریسش به استمرار جریان یادگیری تداوم میبخشد. ( این جا )
* معلم مشهدی با خرید یک دستگاه گوشی همراه برای دانش آموزش، امکان حضور این دانش آموز در فضای مجازی و شبکه شاد را فراهم کرد. ( این جا ) آیا پس از آغاز بحران کرونا که دانشگاه ها را همچون مدارس به تعطیلی کشانده است ؛ این گونه صحنه ها را هم از سوی اساتید دانشگاه دیده و یا شنیده ایم ؟
* معلم ایثارگر نهاوندی با حضور در منزل دانشآموز بانیاز ویژه، آموزش دانش آموز خود را دنبال کرده است. ( این جا )
* معلم همدانی با تهیه گوشی هوشمند برای دانشآموز خود، زمینه بهرهمندی او از آموزشهای مجازی را فراهم کرد. ( این جا )
* یکی از معلمان شهرستان ساوه در اقدامی خیرخواهانه و در راستای همدلی مومنانه حقوق یک ماه خود را برای تامین اینترنت دانش آموزان بیبضاعت اختصاص داد. ( این جا )
و.....
از زمانی که اجبار و تهدید وزارت آموزش و پرورش برای نصب و عضویت در شبکه شاد روی معلمان افزایش یافته است ؛ اخبار فداکاری های معلمان نیز در پرتال وزارتخانه سیر صعودی پیدا کرده است !
(وزیر آموزش و پرورش در توئیتی تاکید می کند: معلمان در بحران کرونا تا پای جان ایستادهاند ؛ اما علی رغم درگذشت ده ها معلم بر اثر بیماری کرونا حتی یک پیام تسلیت هم صادر نمی کند ! )
قطعا این گونه فداکاری ها و حرکات انسانی که توسط معلمان صورت می گیرد قابل چشم پوشی نیست و باید که مورد تقدیر قرار گیرد اما پرسش نگارنده به عنوان یک " معلم " آن است که فرضا در جامعه ایرانی ارزش و جایگاه یک استاد دانشگاه نزد مردم و افکار عمومی بالاتر است و یا معلم ؟ علی رغم آن که جنس کارشان از نوع " آموزش " است .
آیا پس از آغاز بحران کرونا که دانشگاه ها را همچون مدارس به تعطیلی کشانده است ؛ این گونه صحنه ها را هم از سوی اساتید دانشگاه دیده و یا شنیده ایم ؟
استاد دانشگاهی که ساعت کاری اش به مراتب کم تر از معلم هم مدرک خودش در آموزش و پرورش است ، تراکم کلاسی اش قابل مقایسه نیست ، فرصت مطالعاتی با هزینه دولت برایش فراهم است ، حقوق و مزایایش اشل خاص خود را دارد و....
آیا جامعه در برخورد با معلمان و مطالبات قانونی آنان بر اساس عادت دیرینه تعطیلات زیاد را همچنان به رخ شان نمی کشد ؟
و یا بسیار کم اتفاق افتاده است که جامعه در کلیت خویش از مطالبات حتی قانونی معلمان حمایت و پشتیبانی کند !
آیا وزیر علوم هم مانند وزیر آموزش و پرورش این گونه از استادان تقدیر و ستایش می کند ؟
« صدای معلم » در گزارشی به تاریخ 21 اسفند 1398 نوشت : ( این جا )
" موضوع اجرای بخشنامه افزایش 50 درصدی از محل فصل دهم قانون مدیریت خدمات کشوری به وزارت علوم نیز کشیده شده است .
« منصور غلامی » وزیر علوم در نامه ای به « اسحاق جهانگیری » معاون اول رئیس جمهور در تاریخ بیستم اسفند 1398 می نویسد : ( 1 )
" با تشکر از حمایت های همیشگی حضرت عالی از آموزش عالی کشور ، همان گونه که مستحضرید اخیرا معاون محترم رئیس جمهوری و رئیس سازمان برنامه و بودجه طی بخشنامه شماره 696488 مورخ 30 / 11 / 1398 در خصوص " امکان افزایش امتیازات فصل دهم قانون مدیریت خدمات کشوری تا سقف 50 درصد برای کارکنان و دستگاه های اجرایی " صادر کرده اند ، در نتیجه اعمال این افزایش که در دستگاه های مختلف به اجرا درآمده است سبب اختلاف حقوق و مزایای کارمندان ستادی وزارت عنف و دانشگاه ها و مراکز آموزشی ، پژوهشی و فناوری با دیگر کارکنان شده است .
از این رو به استناد ماده 30 قانون برنامه ششم توسعه در خصوص برقراری عدالت در نظام پرداخت ، رقع تبعیض و متناسب سازی دریافت ها ، نسبت به تامین اعتبار آن مقرر شد موضوع تامین ما به التفاوت حقوق آن ها با کارکنان سایر دستگاه ها از طریق اصلاح ضرائب فوق العاده ها در دستور کار هیات های امنای دانشگاه ها و موسسات آموزش عالی ، پژوهش و فناوری قرار گیرد .
بر این اساس تقاضا دارم دستور فرمایید . "
این مسائل در حالی مطرح می شوند که هیات علمی ها از قانون مدیریت خدمات کشوری مستثنی شده اند و به صورت هیات امنایی اداره می شوند و در بودجه سالانه بر خلاف سایر کارکنان دولت که سقف افزایش حقوق تعیین می شود ، آنها از سقف حقوق معاف هستند .
انتظار می رود که رئیس جمهور و معاون وی ضمن توجه به مفاد قانون به درخواست های متعدد و نگرانی های به حق معلمان در موضوع اجرای بخشنامه فصل دهم قانون مدیریت خدمات کشوری توجه کافی داشته و رتبه بندی را به احکام شغلی برگردانند .
ضمن آن که هنوز هیچ مقامی توضیح نداده است که با استناد به کدام قانون ، معلمان نمی توانند از " حق شغل حرفه ای " که در سند تحول بنیادین اجرای آن مورد تاکید قرار گرفته است بهره مند بوده و از مفاد قانون مدیریت خدمات کشوری که آموزش و پرورش تحت شمول آن است و معلمان به خاطر تصویب و اجرای آن سال ها قبل آسیب ها و هزینه های فراوانی را متقبل شده اند ؛ استفاده کنند ؟
تبعیض های پیش آمده بر اثر اجرای قانون مدیریت خدمات کشوری بین معلمان با کادر اداری و ستادی در وزارت آموزش و پرورش و نیز سایر دستگاه ها مورد قبول و رضایت معلمان نیست . "
واقعا برای من جای بسی تعجب و تاسف است که که وزیر علوم برای کارکنانش یک امر غیرقانونی انجام می دهد و آن این که می خواهد از مزایای یک قانون عام که سال ها خودشان و با اراده ی خودشان از آن خارج شده اند منتفع شوند اما وزیر آموزش و پرورش ما نه فقط قانون عام را برای معلمانش اجرا نمی کند بلکه معلمان را از مزایای منتفع شده پیشین هم محروم می کند !
اما در پرتال وزارت آموزش و پرورش این گونه پیام می دهد : ( این جا )
" با تعطیلی مدارس معلمان از هر تلاشی برای تداوم آموزشها دریغ نکردند و ما شاهد ارائه خلاقیتهای خوبی در این زمینه بودیم لذا در هفته بزرگداشت معلم تلاش و ایثارگریهای آنان باید اطلاعرسانی شود. "
اگر وزیر آموزش و پرورش واقعا با معلمان صادق است ؛ همین قوانین را برای معلمان اجرا کند و در ضمن تکالیف خارج از " قانون " هم بر آنان تحمیل و تکلیف نکند !
از مدرسه محوری هم که بگذریم ؛ آیا وزیر آموزش و پرورش ما هم به فکر معلمان و رضایت شغلی آنان هست و یا باید به این واقعیت تلخ اعتراف کرد که بزرگ ترین خریدار پوپولیسم در آموزش و پرورش خود " معلمان " هستند .
اگر نقصانی در " دیده شدن " معلمان در سیستم از سوی برنامه ریزان و تصمیم گیرندگان هست ؛ در درجه نخست باید انگشت اتهام را به سوی خودمان یعنی " ما معلمان " بگیریم .
اگر مدرسه جایگاهی در نظام تصمیم سازی و تصمیم گیری ها ندارد ، مقصر مدیران و معلمانی هستند که بدون در نظر گرفتن استقلال حرفه ای مدرسه و هویت ذاتی آن حتی مصوبه شورای معلمان را نادیده گرفته و تمام قد مجری بی چون و چرای بخشنامه هایی شدند که نه تنها جایگاه قانونی و حقوقی نداشتند بلکه حتی فرصت تنفس ، خلاقیت و بازآفرینی را از " مدرسه " ستاندند .
در آخرین مورد ؛ « صدای معلم » در گزارشی با عنوان : " پرسش از عبدالرسول عمادی مشاور وزیر آموزش و پرورش در مورد " قانون " و " دیکتاتوری " ؟! " از رفتار آمرانه و خلاف قانون وزارت آموزش و پرورش در زمینه " شبکه شاد " انتقاد کرد . ( این جا )
عمادی به صدای معلم پاسخ داد که :
" معلمان و دانش آموزان برای عضو شدن در شبکه شاد هیچ اجباری ندارند . "
پیش از آن ؛ « وزارت آموزش و پرورش » در جوابیه ای که برای تسنیم ارسال کرده چنین آورده بود : ( این جا )
" در این راستا، وزارت آموزش و پرورش با لحاظ کردن حفظ امنیت و اطلاعات دانشآموزان و کارکنان آموزش و پرورش شبکه اجتماعی دانشآموزان ( شاد) را راهاندازی و طی شیوهنامه مورخ 10 فروردین 99 معاونت آموزش ابتدایی و شیوهنامه معاونت آموزش متوسطه جهت اجرا به استانها ابلاغ کرد و در آن مدیران مدارس را الزام به راهنمایی، ترغیب و تشویق معلمان و نظارت بر فرایند آن کرده است (بند3-1 وظایف عوامل مدرسه در شیوه نامه معاونت متوسطه).
لیکن هیچ اشارهای به تهدید و معرفی به هیئت رسیدگی به تخلفات نشده است همچنین تاکنون شکایتی مبنی بر تهدید معلمان و یا معرفی آنان به هیئت تخلفات به اداره کل ارزیابی عملکرد و پاسخ گویی به شکایات واصل نشده است. "
شایان ذکر است چنانچه شکوائیهای به صورت مصداقی و با درج مشخصات مدیر منطقه یا واحد آموزشی ذکر شود در اسرع وقت از سوی این اداره کل مورد بررسی و پیگیری قانونی قرار خواهد گرفت. "
پیش تر و بارها گفته شده است که این گونه الزام ها ، اجبارها و تهدیدها فاقد مبنای حقوقی و قانونی هستند اما قضیه آن جا تاسف برانگیز می شود که بسیاری از معلمان بیشتر بر اساس " ترس موهومی " ، رودربایستی و... عهده دار تکالیفی می شوند که به مرور زمان برای آن ها و البته آیندگان به صورت یک " نرم " و " قانون نانوشته " در می آید و دیگر کاری نمی توان کرد ...
کلید ما برای خروج از این بحران ، معلمانی فکور ، منتقد و حرفه ای هستند .