2 سال قبل گروه آموزش زبان انگلیسی منطقه 9 تهران دانش آموزان برتر و یا برگزیده مدارس دوره اول و دوم متوسطه را برگزیده و این دانش آموزان در گروه های " دختر و پسر " به " ایفای نقش " پرداخته و دبیران حاضر و مدعو در نشست هم به آنان امتیاز می دادند .
به راحتی می شد حدس زد دانش آموزانی که تا این مرحله خوش درخشیده و توانایی های قابل عرضه ای در حوزه " یادگیری و آموزش زبان انگلیسی " داشتند کسانی بودند که بسیاری از آن ها در آموزشگاه های زبان انگلیسی و اصطلاحا کلاس های خارج از سیستم دولتی این زبان را فراگرفته بودند .
البته مدیران اداره و منصوبین حلقه بسته مدیران خیلی سعی می کردند که این موفقیت ها و توانایی ها را به نام " خودشان " و " نام مدرسه " مصادره کنند اما مهم این جاست که این گونه نمایش ها و شوآف های رسانه ای نمی توانند ناکارآمدی سیستم آموزشی و فقدان " مدیریت " و " برنامه ریزی " توسط مدیرنماها را بپوشانند .
در جریان شیوع ویروس کرونا و عملکرد ضعیف ، سیاست زده و ایدئولوژیک حکومت در برابر یک بحران و متعاقب آن " تعطیلی مدارس " این پرسش به سرعت در اذهان عمومی شکل گرفت که آیا فرآیند آموزش تعطیل شده و یا چه اقدامات و تمهیداتی را باید در برابر آن اجرا کرد ؟
تا دیروز که نگاه غالب به " فضای مجازی " نگاهی بدبینانه و توام با سوء ظن و به مثابه مهم ترین ابزار " تهاجم فرهنگی " نزد مسئولان بود ، ارج و قربی بی نظیر یافت اما به نظر می رسد که در این هیاهوی آموزش های مجازی و حتی تلویزیونی آن چه که به فراموشی سپرده شد همانا عوامل موجوده و موجبه موضوع مهم و به کنج رانده شده " مرگ مدرسه " بودند . ین که در چنین سیستمی سواد رسانه ای معلمان در فضای غالب آموزش و پرورش محدود به استفاده از سامانه ال تی ام اس شده و آن ها نمی توانند دانش خود را در حوزه های مختلف و با زبان " جهانی " به روز کنند انگشت اتهام را باید به کدامین سو نشانه رفت .
در واقع معضلات و بیماری های دائمی و متصل به نظام آموزشی که مهم ترین آن " حافظه محوری " و فقدان " خلاقیت ، پرسشگری و تفکر انتقادی " بود در شکلی دیگر به " فضای مجازی " تغییر مکان پیدا کرد .
مدیران و مقامات وزارت آموزش و پرورش هم برای آن که از این هیاهو عقب نمانند با بخشنامه ها و دستور العمل های مکرر ، مشابه و شتاب زده سعی کردند تا نشان دهند که جریان آموزش تعطیل نشده است و ابدا جای نگرانی نیست .
به همین ترتیب ؛ مدیران و معاونین مدارس هم که بخشنامه ای و روزمره می اندیشند و نقش آن ها در حد یک مجری بخشنامه و یا کارپرداز تقلیل یافته است به معلمان فشار آوردند که نباید بیکار بوده و حتی برای " رفع تکلیف " هم که شده محتوایی را در یک شبکه اجتماعی بارگذاری کنند تا نشان داده شود که آموزش تعطیل نیست و نگرانی بابت عدم اجرای بخشنامه وجود ندارد .
اما نامعادله حضور بیش از 40 میلیون کاربر ایرانی در شبکه فیلتر شده " تلگرام " وزیر آموزش و پرورش را بر حسب غریزه اداری و شم مدیریتی خودش در چنین نظام هایی به این نتیجه رساند که با ارسال بخشنامه ای دستور دهد که باید از شبکه پیام رسان داخلی استفاده کنند .
در این مواقع هم اصل قدیمی " لجباز باش و مدیریت کن " بدون توجه به خواست و مطالبه افکار عمومی حکمفرما شد که ما مدیران و برنامه ریزان و تصمیم گیران قطعا بیش از همه می فهمیم !
« صدای معلم » به عنوان تنها رسانه ی مستقل و تخصصی در حوزه آموزش در گزارشی به وضعیت شعارهای و هزینه ها و تبلیغات صورت گرفته در مورد " تلویزیون تعاملی سینا " پرداخت . ( این جا )
در این گزارش آمده بود :
" وزیر آموزش و پرورش هیچ گاه به گزارش های صدای معلم پاسخی نداد .
پرسش ما این است که آن همه تبلیغات و هزینه برای این " رسانه اینترنتی " کجا رفت ؟
مطابق گفته مسئولان این وزارتخانه قرار بود که برنامهها را به طور مستقیم به سطوح مختلف در آموزش و پرورش و همه ذی نفعان آموزش و پرورش برساند .
چرا در حال حاضر وزیر آموزش و پرورش و مسئولانی که در آن زمان در این پروژه سهیم بودند سکوت کرده و چیزی نمی گویند ؟
آیا شان وزارت آموزش و پرورش این است که معلمی به خاطر نداشتن یک وایت برد از طریق " یخچال " خانه اش فرآیند آموزش را پی گیری کند ؟
آیا این در شان و منزلت معلمان است ؟
آیا این وضعیت افتخاری برای این وزارتخانه و مسئولان ناکارآمد و غیرپاسخ گوی آن محسوب می شود ؟
« محسن حاجی میرزایی » از ساخت نرم افزار دیگری نام می برد .
این همه دوباره کاری و اتلاف هزینه و منابع چه معنایی دارد ؟
واقعا جایگاه " مدیریت و برنامه ریزی " در این نظام آموزشی و نیز مراتب بالاتر کجاست و چگونه تعریف شده است ؟
این روزها به علت تعطیلی مدارس برخی مدیران و معاونان معلمان را تحت فشار قرار داده اند که به صورت آنلاین و در گروه های تلگرامی تدریس کنند .
و این در حالی است که شبکه تلگرام با بیش از 40 میلیون کاربر ایرانی هنوز در فیلترینگ به سر می برد .
چرا وزیر آموزش و پرورش حداقل به عنوان عضوی از " مرکز ملی فضای مجازی " موضوع رفع فیلترینگ از این شبکه کارآمد را مطرح نمی کند ؟
این گونه " محافظه کاری ها " و " پنهان کاری ها " تاکنون چه مشکل و یا گرهی از نظام آموزشی بیمار و کشور باز کرده است ؟ "
و شاید پاسخ واقعی و صادقانه خودم به این پرسش های این باشد که در کمال تاسف به بدتر شدن اوضاع انجامیده است .
تا دیروز که نگاه غالب به " فضای مجازی " نگاهی بدبینانه و توام با سوء ظن و به مثابه مهم ترین ابزار " تهاجم فرهنگی " نزد مسئولان بود ، ارج و قربی بی نظیر یافت اما به نظر می رسد که در این هیاهوی آموزش های مجازی و حتی تلویزیونی آن چه که به فراموشی سپرده شد همانا عوامل موجوده و موجبه موضوع مهم و به کنج رانده شده " مرگ مدرسه " بودند . این وزیر نیز هم تاکنون به صدای معلم پاسخی نداده است .
در روزها و هفته های اخیر دو معلم در فضای مجازی برجسته شدند .
«معصومه عنصری» معلم پایه سوم خوزستانی که از بدنه یخچال خانه اش به عنوان صفحه وایت برد استفاده کرد.
«شهیمه صفایی» معلم آستارایی که با بیان کلمه " آیلاند " مشهور شد.
پرسشی که این رسانه مطرح کرد این بود :
" آیا شان وزارت آموزش و پرورش این است که معلمی به خاطر نداشتن یک وایت برد از طریق " یخچال " خانه اش فرآیند آموزش را پی گیری کند ؟ "
در مورد دوم که انعکاس بسیار فراتر وسیع تری داشت ، استفاده از کلمه " آیلاند " به جای " آنلاین " بود .
در مورد مشابه باز هم این پرسش را از مسئولان و مقامات و برنامه ریزان و تصمیم گیران مطرح می کنم :
آیا معلمی که با 67 سال سن و بعد از 17 سال گذشت از زمان بازنشستگی تلفظ کلمات را به درستی نمی داند و برخی ها سعی کردند آن را با مشکلات گویشی و تلفظ و... پیوند بزنند می تواند افتخاری برای نظام آموزشی و معلمی باشد که قرار است نقش " رهبر آموزشی " و تسهیل گر را در سازمان یاد دهنده - یادگیرنده ایفا کند ؟
نگارنده خود به عنوان " یک معلم " از حس مسئولیت شناسی و بی تفاوت نبودن این معلم تشکر و دفاع می کند اما پرسش این است که آیا این نظام آموزشی هنوز نمی داند که دانستن یک زبان خارجی و آن هم انگلیسی در دنیای امروز و حتی بر اساس استانداردهای یونسکو یک الزام مهم برای " با سواد بودن " و " زیست شهروندی " در دنیای مدرن و پیوند با الزامات مدرنیته است ؟
آیا وزیر آموزش و پرورش موضع ضعیف و مبهم خویش را در مورد طرح حذف آموزش زبان انگلیسی از مدارس دولتی فراموش کرده است ؟
زمانی که از ایشان در مورد این طرح پرسش شد بدون آن که نظر صریح خود را بیان کند آن را به شورای عالی آموزش و پرورش محول کرد که زیر نظر او فعالیت می کند !
حاجی میرزایی می گوید :
" از اینکه میبینم شما با احساس مسئولیت تلاش میکنید تا بادانش آموزانتان با فنّاوریهای جدید در دورهای که نمیتوانند در مدرسه حضورداشته باشند ارتباط برقرار میکنید و به آنها آموزش میدهید، احساس افتخار میکنم. "
بهتر است آقای حاجی میرزایی حتی نگاهی به کشورهای تقریبا هم سطح مثل ما بیندازد و ببیند که آیا در نظام آموزشی هند ، پاکستان ، اندونزی ، مالزی و... هم معلمان این گونه با زبان انگلیسی آشنا هستند ؟
آیا در دوره های آموزش ضمن خدمت معلمان با فراگیری زبان خارجی به عنوان " یک ضرورت " و " به روز آوری "دانش و فن آوری تدریس نگاه می شود ؟
در این مدت وزیر آموزش و پرورش به همراه برخی مدیران خود در مدح این معلم سخن گفته و حتی یادداشت های اختصاصی نوشتند .
وزیر آموزش و پرورش در گفت و گوی تلفنی که در پرتال وزارت آموزش و پرورش منتشر شد گفت : ( این جا )
" اگر کسی که در مسیر عشق معلمی و خدمت به دانش آموزان کشور قدم برمیدارد مورد کم لطفی برخی افراد قرار میگیرد؛ نباید به آن اهمیت دهد چراکه مهم این است که شما کار بزرگی را انجام میدهید و قطعا جامعه قدردان زحمات همه معلمان در سراسرکشور خواهد بود. " آیا معلمی که با 67 سال سن و بعد از 17 سال گذشت از زمان بازنشستگی تلفظ کلمات را به درستی نمی داند و برخی ها سعی کردند آن را با مشکلات گویشی و تلفظ و... پیوند بزنند می تواند افتخاری برای نظام آموزشی و معلمی باشد که قرار است نقش " رهبر آموزشی " و تسهیل گر را در سازمان یاد دهنده - یادگیرنده ایفا کند ؟
نادر جهان آرای مدیرکل آموزش و پرورش استان گیلان در یادداشتی اختصاصی نوشت : ( این جا )
" بر آن «آتش درونی» درود می فرستم که 47 سال ممتد فروزان ماند تا بالاخره در « هیزم ترِ جماعتی افسرده، دل مرده و راه از صورت به معنی نبرده» اثر بگذارد و اکنون شاهد این موج عظیمی باشیم که نه تنها در دفاع از ایشان برخاسته بلکه باعث شد تا زحمات و تلاش ها و مسئولیت شناسی جامعه بزرگ معلمان کشور بیش از پیش دیده و قدر دانسته شود."
« مجید علیپور » مدیر روابط عمومی آموزش و پرورش گیلان که عضو سازمان معلمان ایران ( تشکل اصلاح طلب ) است اما یادداشتش در خبرگزاری فارس منتشر شده است می نویسد : ( این جا )
" جالب آنکه مدارس و معلمان ما در بهکارگیری روش آموزش مجازی با استفاده از انواع اپلکیشنها و ظرفیت فضای مجازی از دانشگاهها و سایر مراکز علمی کشور نیز سبقتگرفته، بعد از جهد و تلاشهای معلمان بود که زمزمههای آموزش آنلاین در دانشگاهها نیز به گوش رسید.
کلام آخر آنکه هرچند در کوتاه مدت نمیتوان موانع، مشکلات و کمبودهای بسیار در حوزه آموزش از راه دور را برطرف کرد، اما بدونتردید فرصتی که بلای کرونا برایمان ایجاد کرده است میتواند سبب انباشت دانش و تجاربی از تدریس و تربیت در فضای مجازی شود که بعدها در تصمیمگیریها و برنامهریزیها بسیار مفید واقع شوند. "
نگارنده در این جا قصد نقد محتوایی و ساختاری یادداشت این دوستان را ندارد اما جالب است که این مسئولان در این صفحه هیچ تصویری از خانم صفایی را بارگذاری نکرده اند .
تنها عکس از «شهیمه صفایی» معلم آستارایی آن هم گزارشی است که باز به نقل از خبرگزاری فارس در پرتال اداره کل آموزش و پرورش استان گیلان منتشر شده است . ( این جا )
این روابط عمومی ها و ادارات که در برخی مواقع حتی کوچک ترین مسائل را رصد می کنند چرا خودشان دست به کار نمی شوند و منتظر دیگران می نشینند ؟
پرسش من این است که چرا و در چنین مواقعی این مسئولان که مانند مسابقه ای که در ابتدای این یادداشت شرح آن رفت ؛ ادعا می کنند که این حرکت حتی مورد تقلید دانشگاه ها قرار گرفته است و آن را احتمالا موفقیتی برای خود می پندارند اما در برابر سایر اجحاف هایی که بر معلمان و بازنشستگان می شود این گونه به خروش و جوشش درنمی آیند ؟
چرا در ماجرای حذف رتبه بندی معلمان و افزایش ناقص و مبهم فصل دهم قانون مدیریت خدمات کشوری که موجب ایجاد تبعیض وحشتنناک میان معلمان و نیروهای اداری و ستادی حتی در درون وزارت آموزش و پرورش شد ، این گونه رگ غیرت و تعصب مسئولان بالا نزد ؟!
فارغ از حرف ها و شعارهای تبلیغاتی و کلیشه ای که توسط مسئولان و در سطوح مختلف ارائه می شود و فاقد یک منطق مشخص و نیرومند برای تعریف و تبیین آموزش در مدار توسعه است این پرسش اساسی مطرح است که آیا چنین معلمانی هر چند دلسوز ، زحمت کش و فداکار می توانند الگوی دانش آموزان فردا قرار گرفته و اقتدار سازمانی برای معلم در جریان تدریس و کنش های یادگیری ایجاد کنند ؟
این که در چنین سیستمی سواد رسانه ای معلمان در فضای غالب آموزش و پرورش محدود به استفاده از سامانه ال تی ام اس شده و آن ها نمی توانند دانش خود را در حوزه های مختلف و با زبان " جهانی " به روز کنند انگشت اتهام را باید به کدامین سو نشانه رفت .
فعلا پوپولیسم سکه رایج و نقدی است که هنوز در جامعه ما مشتری دارد .