دیرسالی بود که رسم معقولی در فرایند تعلیم و تربیت برقرار بود. معلم، وظیفه معلمی اش را و دانش آموز، امور دانش آموزی اش را دنبال می کرد . اولیا نیز منتظر زنهار و ارشاد مربیان مدرسه می نشستند و همین. تا این که به هزار و یک علت مشخص و نا مشخص، زد و محصل محوری و مدرسه محوری واولیا محوری و ... باب شد.
در میان این همه اقمار آموزشی، سنگ زیرین آسیای سواد آموزی ، معلم بیچاره ماند و چنان طاقتش در کلاس طاق شد که یا مثلا همین دیروز در یزد، جانش را از دست داد یا چندسال پیش در خرم آباد، جانش را گرفتند و یا یکی دوسال قبل در اهواز، امانش را بریدند. از این میان اما، مسخره تر، سیاست «مدرسه محوری » بود. برنامه ای که در ظاهر شیرین می نماید اما در عمل سنگین است. البته از نقطه نظر تربیتی به آن، نه به مثابه یک «ارزش» که به عنوان یک «روش» باید نگریست که در صورت اجرای کامل، ارزشمند خواهد بود. روشی که ترغیب به آن ، فعلا بیشتر به یک شوخی می ماند.
وقتی می بینیم بسیاری از مدارس در مناطق دور افتاده، ازحضور معلم خوب محرومند، وقتی شاهدیم که آموزش پایه های اول دبستان به دست یک سرباز معلم دوره ندیده سپرده می شود، وقتی بغل دست ما مدارسی هستند که فقط با حضور یکی دو معلم اداره می شوند، وقتی مدارس بسیاری از حداقل امکانات آموزشی و پرورشی و رفاهی محرومند، وقتی شورای دبیران مدارس، به حد یک دورهمی تکراری و تفننی تنزل پیدا کرده است، وقتی روزمرگی و انجام باری به هر جهت امور، خلق معلمان و دانش آموزان خلاق و کنجکاو را تنگ کرده است، وقتی ... به همین خاطر است که خیال می کنیم مدرسه محوری، برنامه ای وارداتی و ترجمه ای و البته جالب است که اکنون زمینه برپایی آن آماده نیست. محقق نشدن آن، دلیل ندارد ولی علت دارد.
به بیان دیگر، محقق شدنش، امری لازم و فوری است و منطقا نباید در روند آن تاخیرصورت پذیرد. ولی عواملی هستند که مانع آن هستند و بیشتر به عیوب ساختاری نظام آموزشی مربوط می شوند که از آن جمله؛ حافظه پرور است، ایدئولوژیک اندیش است، سیاست زده است، در جای خالی اخلاق، ظاهربین است، مهارت آموزی و هنر زندگی از آن زدوده شده است و بالاخره به رفتار های خلاقانه و جسورانه وقعی نمی نهد.
می دانیم که اساس این سیاست بر تمرکز زدایی نظام و تفویض اختیار است . در جامعه ما به لحاظ وجود ذهنیت مشوش ناشی از استبداد تاریخی، نه کاربه دستان به فرودستان اعتماد لازم را دارند و نه فرودستان، به سطح بالایی از خودباوری رسیده اند و لذا علی رغم تمام شعر وشعارهایی که در باب سیاست مدرسه محوری سرداده می شود و حتی با این که نام آن در سندتحول هم آمده است، باز می بینیم که تعلل زیادی در انجام آن صورت می گیرد. چرا که این برنامه به هزینه و بودجه ای که اکنون نیست و نیز به مدیرانی از جنس دیگر نیاز دارد. مدیرانی که نه به صورت انتصابی که از بین علاقه مندان، انتخاب شده باشند و از مدیریتشان، لذت لازم را ببرند و آن را انجام وظیفه نپندارند.
براین ها بیفزائید قحط مشارکت اولیا با مربیان و مقاومت معلمان در برابر مدیران که بیداد می کند. و نگفتم، مدرسه ای لازم دارد که معلم خوب، فضای آموزشی کافی و ابزار کمک درسی لازم را داشته باشد. مدارسی که واقعا خانه دوم بچه ها و جای زندگی کردن و با هم خندیدن آنها باشد و... نقطه، سرخط!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید