1
داغدیده ، پینه دستانی ببین
تربیت آن غنچه هایی نازنین
نازنینانی شکوفایی نما
با خزان بادی سقوطی در زمین
2
بهترین ایام را ایثار هان
شادمانی ملّتی گردد عیان
گر چه دی امروز حالی را نگاه
پرپری بس غنچه ای دست این و آن
3
با بهاری عمرهایی گه خزان
ناله هایی بشنوی از این و آن
حُکم تقدیری نبینی جان من
حکمتی را لا سؤال ای کاروان
4
گر تقاضا از تو دارم ساقیا
ساغری پیمانه ای عرضه مرا
دردِ دل را التیامی لحظه ای
از حوادث روزگاری دورها
5
خیس چشمانی ببینم بی نوا
با یتیمی سازگاری هر کجا
سیبِ سرخی آرزویی جان من
تا بخوردش رانده از دنیا سرا
6
امیدی هست یارانی قیامی می کند هر جا
به آزادی که با آزادگی ها خود کند احیا
فدا جان را کند بر مردمانی دور از ثروت
که محروم از رفاهی اجتماعی رانده از دنیا
7
گر کنی جانا سکوتی اختیار
بینِ مخلوقات عالم سوگوار
یاد فرهادی کنم با جویِ شیر
عشق را معنا کند امیدوار
8
گر چه تقدیری به هر حکمی قضا
اعترافی تحت فرمانیم ما
زخم دل خوردیم از دست این و آن
کیّصی بودیم هر جا برملا
9
زاده داغم همچو لاله داغدار
چون تنوری آتشینی ای نگار
گر نهانی بُغض دارم در گلو
گوشه چشمم را ببینی اشکبار
11
پریشان روح می نالد چو جغدی در خرابی ها
نفهمی مردمی بینم اسارت دستِ این دنیا
گهی افتان میان گرداب دنیا گاه خیزانی
ز دنیا می خورد سنگی ندامت می شود پیدا
12
صف آرا نم نمی باران سماوی چشم را بینم
روان از گوشه چشمی شد نمایان همچو یک شبنم
اگر صد پاره گشتم همچو ققنوسی درون آتش
نظر الله را دیدم ولی را حاضری دیدم
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید