چاپ کردن این صفحه

هر چه می خواهی بکن ، بر مردم آزاری نکوش

ودود فتحعلی زاده/ دبیر زبان و ادبیات پارسی

شعر معلم در مورد مردم آزاری

مرشدِ روز جزا بر عاشقان پیوست دوش
بر کمر دستار بست و مثل ما شد خرقه پوش
از طرب در جمعِ رندان ، آسمان پر نور شد
صور اسرافیل از آن بالا بیامد بر خروش
حضرت معشوق بر زاهد ، قبا می خواست گفت
احتراما" ، جامه ی تزویر را اینجا نپوش
بر رَهان این بندگانم را ، چنان ترسانده ای!
بین من با تو در اینجا هم ، به تو دارند گوش
روح خود از آن به آنان بر دمیدم تا شوند
پای کوبانان براین پیوندِ جسم و عقل و هوش
من مگر آجر پزم در کوره سوزانم کسی؟
یا که ماری را کنم بر ناف و چشم و حلق و گوش
پنبه را از گوش خود بر کن که پندم بشنوی
(هر چه می خواهی بکن ، بر مردم آزاری نکوش)
چونکه نزدیکم به هر کس از وریدِ گردنش
احترامم کن اگر عیبی در او باشد بپوش
تا توانی از صفاتِ نیکِ من گویی ،  بگو
ور نمی دانی کریم هستم رحیم  هستم ، خموش
سرزمینِ ما از آتش پروَرَد ققنوسِ عشق
گر نیاندازی به نیرنگ و ریا از جنب و جوش


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

شعر معلم در مورد مردم آزاری

دوشنبه, 05 آبان 1398 16:48 خوانده شده: 947 دفعه

در همین زمینه بخوانید: