چاپ کردن این صفحه

زیرِ باران تا دبستان ره فتاد

ودود فتحعلی زاده/ دبیر زبان و ادبیات پارسی

شعر معلم برای دانش آموز دبستانی

روزِ  طوفانی  صَنَم  ناگه  پرید
مادرش را گشت چون جایی ندید
گفت خوابیدم کلاسم دیر شد
با لباس و کیفِ خود در گیر شد
زود پوشید آنچه را پوشیدنی ست
با شتابی که ز کودک دیدنی ست !
بر خبرهایِ رادیو گوش نداد
زیرِ باران تا دبستان ره فتاد
در خبر بر مردم هشداری بزرگ
داده بودند از پیِ طوفان ، ز گرگ
مادر آمد نانِ تَفتانی به دست
در گشود و رویِ سکّویی نشست
دید در باز است دختر خانه نیست
نان را انداخت تا می شد گریست
گفت یا رب از گزندِ هر بلا
دخترم را می سپارم بر شما
چتر را بر داشت جایی را ندید
غیر از آ ن راهی که در آ ن می دوید
کرده بود طوفان و باران و تگَرگ
راه را پوشیده از شاخ و ز برگ
چون قیامت رعد و برق از آ سمان
پرتو انداز و خروشان بی اَمان
نیمه یِ ره چون رسید او بر صَنَم
دید گویَد ، جانِ تو مادر قَسَم
عکسِ سلفی گیرد از من چون خدا
من به او گفتم تو هم باشی ، بیا

شعر معلم برای دانش آموز دبستانی


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

شعر معلم برای دانش آموز دبستانی

سه شنبه, 17 تیر 1398 00:19 خوانده شده: 747 دفعه

در همین زمینه بخوانید: