خبر قتل میترا استاد همسر دوم محمد علی نجفی وزیر اسبق آموزش و پرورش سوژه داغ رسانه ها و به ویژه جناح های سیاسی شده است .
هر کسی از منظر خویش و بر اساس قاعده هزینه فایده این واقعه را تحلیل و تفسیر می کند .
جناح موسوم به " اصول گرا " که البته عملکرد آن نشان داده است به کم تر اصولی پای بند هستند و هدف آن ها فقط کسب قدرت است ، ضمن ابراز شادمانی ترجیحا " خفی " سعی می کنند تا می توانند جناح مقابل یعنی " اصلاح طلبان " را بکوبند و نشان دهند که بله ! مشت نمونه خروار است و از آن برای دو انتخابات آینده بهره کامل و وافی ببرند .
اصلاح طلبان نیز که در برابر این وضعیت غافلگیر شده اند و حرف خاصی برای گفتن ندارند سعی می کنند تا آن را سرنخ یک توطئه مشکوک جلوه دهند .
« محمدعلی نجفی » در انتخابات سال 96 رئیس ستاد فرهنگیان روحانی و در واقع موتور محرکه انتخابات بود و یک چهره مهم کاریزماتیک را تا الان از دست داده اند .
تجارب و عملکرد نشان می دهند که وجه مشترک جناحین ؛ " عدم پاسخ گویی " و " فرصت سوزی " است .
کم نیستند معلمانی که پس از شنیدن این خبر شوکه شده و هنوز آن را شایعه و یا غیرواقعی می پندارند و یا سعی در تبرئه ایشان دارند .
البته در جامعه ای که روابط نه بر اساس عقلانیت و برنامه که بر اساس احساس و غریزه شکل می گیرد این واکنش ها کاملا طبیعی است .
در این گونه جوامع افراد به جای تکیه بر توان مندی و قدرت حل مساله بیشتر بر کاریزمای افراد برای حل مشکلات متکی هستند و از همین رو است که چرخه بی پایان ناامیدی ، بی تفاوتی و طغیان اصلی روا و پایدار در تعبیر معادلات جامعه است .
وزیر ارشاد در توئیتی سعی می کند تا آن را به یک جریان توطئه و سازمان یافته متصل کند .
اگر قرار باشد یک سیاست مدار کارکشته خیر و شر خود را تشخیص ندهد و در " دام و دانه " اسیر گردد چگونه می خواهد جامعه را به سرمنزل خوشبختی رهنمون گردد ؟
اعتماد دیگران به خرد او چگونه معنا خواهد شد ؟
ارزش خرد و تفکر انسان کجا باید تجلی پیدا کند ؟
یکی از اعضای کانون صنفی معلمان در یادداشتی ضمن محکوم کردن عملکرد و رویکرد نجفی در " بازاری سازی آموزش " در پایان چنین می نویسد :
" این یادداشت در آبان 95 منتشر گردید و حالا به خاطر خبر بازداشت نجفی بازنشر می دهم و معتقدم وزیران قاتلی چون نجفی باید زودتر بازداشت و محاکمه شوند به خاطر پاکسازی دانشگاه در دهه 60 ، به خاطر سیاست های ویرانگر پولی سازی آموزش و طرد کودکان از مدرسه به خاطر سلب مالکیت عمومی و فساد همه جانبه. "
اگر واقعا نجفی چنین بوده است چرا چنین مدعیانی به خاطر این اعمال و پیش تر نجفی را به پای میز دادگاه بر اساس مستندات مصرح نکشیدند و تا رویت و حصول " قضا و قدر " به انتظار نشستند ؟! " محمدعلی نجفی " هم محصول همین سیستم ناکارآمد آموزش است
" نجفی " خود به عمل خویش اعتراف کرده و " قانون " باید در مورد او قضاوت کند اما پرسش مهم این است که چرا نجفی که در ظاهر فردی آرام ، خوش اخلاق ، دارای سعه صدر و محافظه کار می نمود چنین روشی را برای تامین نظر و خواسته خویش انتخاب کرد ؟
گفته می شود همسر مقتول می خواسته با یکی از سایت های خبری در مورد برخی مسائل مصاحبه ای داشته باشد .
اگر چنین چیزی صحت داشته باشد از نجفی انتظار می رفت تا با "گفت و گو " و " روش های اقناعی " پاسخ گوی ادعاها باشد مگر آن که مسائل دیگری در میان بوده باشد .
چرا نجفی با توسل به " آخرین درجه خشونت " سعی کرد تا مساله را حل کند ؟
آیا راه ها و مسیرهای کم هزینه تری متصور نبود ؟
این گونه وقایع نشان می دهند که جامعه ما از یک فرد عادی گرفته تا مقامات و نخبگان هنوز " توانایی حل مساله " را نداشته و با پاک کردن صورت مساله سعی در حل آن دارند .
بدیهی ترین اصلی را که می توان از این گزاره ها استنتاج کرد این است که جامعه ایرانی در کلیت خویش هنوز به " بلوغ روانی " نرسیده است و حتی سوابق برجسته سیاسی و طبقه و پرستیژ اجتماعی قادر نخواهد بود تا این خلا مهم و راهبردی را پر و یا حداقل ترمیم کند .
کما این که در ماجرای ساسی مانکن و تاثیر آن بر آموزش و پرورش ایران مقامات و مسئولان وزارت آموزش و پرورش به جای " حل مساله " سعی کردند آن را پاک کرده و یا ماست مالی کنند .
با ارسال بخشنامه ، دستور و حتی تقبیح و برجسته کردن سند 2030 و... نمی توان مساله را حل کرد .
باید در مورد ریشه ها و دلایل فکر کرد .
و اما بعد پنهان که تاکنون کم تر کسی به آن پرداخته است مساله " خشونت " فراگیری است که جامعه ایرانی را گرفتار خویش ساخته است .
خشونتی بزرگ و ریشه دار در لایه های این جامعه ریشه دوانده است و متاسفانه کسی هم برای حل مساله فکری نمی کند .
نباید فراموش کرد ؛ قتل یک زن توسط یک فرد شاخص سیاسی به اندازه کشته شدن یک معلم توسط دانش آموز و در کلاس درس اهمیت دارد و نباید از کنار آن به سادگی گذشت .
اما چه کنیم که جامعه ما کم تر فکر می کند و بیشتر به دنبال حل مساله از طریق " احساس " و " غریزه " است .
بعید هم می دانم چنین " تلنگرهایی " بتواند تغییر خاصی در الگوهای فکری افراد جامعه ما ایجاد کند ؛ جامعه ای که همه سطوح آن در" دام " روزمرگی افتاده و" دانه ها " امان تفکر و بازشناسی را از او ستانده اند .
" محمدعلی نجفی " هم محصول همین سیستم ناکارآمد آموزش است .
سیستمی که به شهروندان توانایی حل مساله را آموزش نمی دهد و آدم ها همیشه فکر می کنند بهترین مسیر کوتاه ترین آن است .
برای من به عنوان یک " معلم " زمانی که نجفی به اعتماد و صداقت معلمان پشت کرد و همچون بسیاری از سیاست مداران ، " نگاه ابزاری " و " منفعت طلبی " را پیشه خویش کرد تمام شده بود و این تیر خلاصی بود برای یک پایان تلخ .