در جریان داوطلبی برای برعهده گیری مسئولیت آموزش ضمن خدمت فرهنگیان ، توسط دو مدیر ارشد آموزش و پرورش نکاتی مهم ، لازم به یادآوری است :
ظاهرا در وزارتخانه تغییرات ساختاری قابل توجهی در حال تحول است اما طبق عادت مرسوم جامعه ما ، صورت مسأله گنگ ، نامفهوم و نامتعارف است. تا به امروز کدام آموزش ضمن خدمتی با انگیزۀ درونی معلمان برای یادگیری و یا با ارتباط منطقی نسبت به رشتۀ تحصیلی و تخصصی معلمان ، انجام شده است؟ به جز کلاس هایی که به ضرورت ایجاد تغییر در متون کتب درسی جهت ایجاد هماهنگی و روشنگری برای آنان روزگاری تشکیل می شد ، بدون استثنا ، بیشتر کلاس های حضوری و غیرحضوری معلمان و امروز اینترنتی آنان ، بر اساس متون ایدئولوژی و دینی و مذهبی بوده است. معلمان تنها جرم شان در این بین دریافت امتیاز برای گرفتن گروه شغلی و یا امتیاز ارزشیابی و برای مدت کوتاهی در دوران اجرای طرح رتبه بندی ، امتیازی برای دریافت رتبۀ عالی بوده است. البته جرم کوچکی نیست ، آنان باید اختیار عملکرد بهینۀ خود را در دستان خود می داشتند و ملعبۀ ظواهر غیرعقلانی قراردادهای بی سرانجام نمی شدند. در این وسط دعوای جنسیت برای آمار بیشتر معلمان زن جهت شرکت در کلاسهای ضمن خدمت که عده ای آن را با کینه ای وصف ناپذیر مطرح می سازند ، بیشتر دلایل روانشناختی دارد که بدان نمی پردازم ، هر چند که این نظر بدون انجام هر نوع بررسی آماری حداقل در این سایت مطرح می گردد.
پس دلیل اصلی و اول برای عدم ضرورت طرح بحث آموزش های ضمن خدمت فرهنگیان ، ناکافی بودن ارزش چنین کلاس هایی است.
آموزش های ضمن خدمت معلمان اصولا از کتب غیرمربوط به رشته و یا تخصص او می باشد و برخلاف عنوان این نوع آموزش ها ، هیچ نوع تأثیر مثبت یا تحول زایی در افزایش فراگرفته های او ندارد و دانشگاه سراسری نیز در این مهم ، هرگز پیش قدم نبوده است.
دلیل دوم ، آن که امروز دیگر به کلاس و دوره و.... نیازی نیست. چه زمانی آموزش و پرورش ساختار سنتی پیر درماندۀ خود را کنار خواهد گذاشت و به پویایی فرهنگیان بالاخص معلمان اجازه خواهد داد؟ امروز در اوج اطلاع رسانی فضای مجازی ، نیازی به اتلاف وقت و انرژی برای آموزش آنان نیست. هر یک از آنان می توانند با مراجعه به سایت های گوناگون همه چیز را یاد بگیرند. فقط آنقدر شیدایی شغلی برای فرهنگیان ایجاد نمایید که آنان برای مطالعه و تفکر و تأمل فرصت کافی داشته باشند و در صف های طولانی دریافت انواع وام و یا شرکت در اعتراضات و تجمعات عمر مفید خود را هدر ندهند و یا در تقاضای معوقات خود تمامی انرژی و علاقه و انگیزه و امید خود را هزینه نکنند. اگر شما مسئولین زندگی ما را در حدود سایر مشاغل کشور تأمین نمایید ما خودمان فرصت مطالعه و تحقیق و تفحص را خواهیم داشت.
دلیل سوم ، ظاهرا بیشتر از اهمیت خود آموزش ضمن خدمت ، بودجۀ این دوره برای مسئولیت پذیری آن مورد توجه هر دو مسئول می باشد. اما آموزش ضمن خدمتی که برای تصاحب آن مسابقه گذاشته اید خیلی وقت است که مرده ای بدون کفن است.
چنین به نظر می رسد که آموزش و پرورش به جدّ قصد کوچک سازی وزارتخانه را دارد ، اما متأسفانه این عمل با تداخل کارکردی و عملکردی واحدهای مجزا از یکدیگر ، شدیدا در جهت تخریب همدیگر عمل می نمایند، از جمله :
واحد روابط عمومی ، سازمان پژوهش ، برنامه ریزی تألیف کتب درسی ، که هر سه از ارکان مهم ، استراتژیک و زیربنایی نظام آموزشی است.
دانشگاه فرهنگیان ، کفایت آموزش ضمن خدمت فرهنگیان را ندارد ، چون اساسا در حال آموزش معلمان هست و اگر در دوران دانشجویی ، وظیفه و رسالت خود را به نحو احسنت انجام دهد برای آموزش های بعدی نیازی به تلاش مضاعف آن دانشگاه نیست ، آنان باید چنان معلمانی مستقل و متعهد تربیت کنند که خود او به دنبال به روزرسانی دانش خود باشد تا پاسخگویی مناسب برای نیازهای دانش آموزان گردد.
سازمان پژوهش نیز کفایت آموزش ضمن خدمت فرهنگیان را ندارد ، چون از رسالت اصلی خود به دور می ماند. ما در آموزش و پرورش به انواع تحقیقات در عرصه های گوناگون برای دانش آموزان و معلمان و مدارس و.... نیاز مبرم داریم تا مدیران ارشد جهت و راهنمایی برای تصمیمات و اهداف خود در برنامه ریزی ها را داشته باشند. رسالت اصلی این واحد ، پیدا کردن گِره های کور و گلوگاه های مشکل زایی است که مانع نتیجه گیری مفید از هر نوع فعالیت آموزشی و پرورشی در نظام آموزشی است. بررسی عوامل و عناصر اثرگذار بر کیفیت و کمیت مؤثر در جهت رشد و توسعۀ آموزش پایدار است و.......
هیچ سازمانی بدون روابط عمومی قادر به برقراری ارتباط در درون و برون سازمان نیست. بدون این رابطه دیواری درازتر و بلندتر از دیوار چین ، به بلندای ناتوانی افراد مجموعه برای انزوای بیشتر ، ساخته می شود که به ضعف و نابودی آن واحد منجر می شود. من مدیر ناحیه و منطقه و استان برای هر نوع برقراری رابطه نمی توانم مستقیما به وزیر و معاونان او دسترسی یابم اما از کانال روابط عمومی این مسیر به سهولت قابل دسترسی است.
برای تدوین کتب درسی نیز ما به یک تیم متخصص و کارشناس مجربی نیاز داریم که سالها به تدریس کتب پرداخته اند و در عین حال نیازهای به روز تغذیه ای فکری دانش آموزان را به نیکی می شناسند. یعنی یک ترکیبی از معلمان بازنشسته و شاغل ، با همفکری و همیاری یکدیگر ، قادر نیستند تا نیازها و ضرورت های محتوایی کتب درسی را پیش بینی کنند؟!
از آنجایی که هیچ نوع باور قرص و استواری برای موجودیت معلم در این جامعه وجود ندارد و تا حال دلسوزی لایق برای به ساحل نشاندن کشتی آموزش به نفع کشور ، وجود نداشته است ، پس شرکت هر دو مقام یعنی حجت الاسلام ذوعلم رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی و حسین خنیفر رئیس دانشگاه فرهنگیان برای برعهده گیری این مسئولیت ، تفسیر اوج بی اعتنایی به معلمان است. هر چند خود این داوطلبی برای تصاحب مسئولیت آموزش ضمن خدمت توسط این دو تن ، خبر از اسرار بیشماری در وزارتخانه می دهد:
اول اثبات عدم نیاز به تخصص برای برعهده گرفتن هر نوع مسئولیتی.
دوم عدم نیاز به شناخت ماهیت مسئولیت توسط مدیران ارشد.
سوم بی اعتنایی آنان به نتایج کارکردی واحدهای گوناگون ساختار آموزش و پرورش.
چهارم کسب بودجۀ این بخش و اضافه نمودن آن به بودجۀ مسئولیت فعلی. تا به امروز کدام آموزش ضمن خدمتی با انگیزۀ درونی معلمان برای یادگیری و یا با ارتباط منطقی نسبت به رشتۀ تحصیلی و تخصصی معلمان ، انجام شده است؟ به جز کلاس هایی که به ضرورت ایجاد تغییر در متون کتب درسی جهت ایجاد هماهنگی و روشنگری برای آنان روزگاری تشکیل می شد ، بدون استثنا ، بیشتر کلاس های حضوری و غیرحضوری معلمان و امروز اینترنتی آنان ، بر اساس متون ایدئولوژی و دینی و مذهبی بوده است
موجه دانستن این تصور که چون من مدیر ارشد این جامعه هستم پس می توانم در هر پست و مقامی ، جابجا و جایگزین شوم ، از جمله دلایل اصلی بی کفایتی ساختار آموزش و پرورش ماست. شنبه چهارم خرداد ماه در صدای معلم یادداشتی با عنوان :" کودکان و نوجوانان و جوانانمان را به دست چه کسانی تربیت می کنیم ؟" نوشتۀ دکتر مصطفی قادری درج گردید که در آن به یک نکتۀ اساسی اشاره نشده بود و آن نکتۀ مهم ، وجود بیکاری پنهان و یا عدم جایگزینی صحیح تخصص هاست. ما چگونه جامعه ای داریم که افراد در آن خود را آچار فرانسه می دانند و حتی یک بار هم در قبول مسئولیت متفاوت و جدید تردید نمی ورزند که آیا من قادر به انجام وظایف این مسئولیت هستم یا خیر؟
از هر دو مقام می پرسم من معلم کجای آموزش و پرورش این کشور هستم؟ من معلم انتظار داشتم هر دو داوطلب بر فرض محال در صورت پیشنهاد برای قبول مسئولیت آموزش ضمن خدمت توسط آنان ، ابراز می داشتند که خارج از تعهد و توان شان است نه این که همچون مزایده ، هر روز بر تعداد داوطلبان افزوده شود. واقعا برای شرح ماوقع نظام آموزشی کشورم هم متأسفم و هم داغدارم. همانند وراث بر سر تقسیم ارث عمل کردن مسئولان ، گواهی بر بی اهمیت بودن بخش های گوناگون آموزش و پرورش کشور است. گواهی بر بی اعتنایی مدیران به آیندۀ آن. گواهی بر بی توجهی آنان به سرنوشت 14 میلیون دانش آموز بینواست که اختیار و ارادۀ نوع و نحوۀ تعلیم و تربیت خود را با زبان بی زبانی به آنان سپرده اند.
مطمئن باشید تا زمانی که شرایط برای معلمان در آموزش و پرورش ، از اولین روز تربیت او تا دوران استخدام و خدمت و بازنشستگی و حتی بعد آن ، تغییر نیافته است و اوضاع همین است که هست ، آموزش ضمن خدمت حتی با مدیریت شما دو بزرگوار نیز معجزه ای را شاهد نخواهد بود. در عجبم که در جریان تمامی تغییرات اخیر ساختاری در آموزش و پرورش ، ریاست جمهوری به عنوان رئیس شورای عالی آموزش و پرورش ، چرا قصد مداخله و یا ابراز نظر ندارند؟ گاه مسئولیت تام یک مقام ، آسیب بزرگی برای یک نظام اجتماعی است و داستان دیرین دست بالای دست نیز برای تعدیل همین امر است.
به انجام مسئولیت آموزش ضمن خدمت توسط سازمان نظام معلمی که عده ای آن را مطرح می سازند ، نیز امیدی نیست ، چون وقتی وزیر یک وزارتخانه استقلال کافی برای اجرای تعهدات وزارتخانه را ندارد ، انتظار انجام بهینۀ وظایف از یک تشکلی که باوری به آزادی عمل و هویت آن در درون همین نظام نیست ، دور از واقعیت است.
به نظر می رسد اگر ما بتوانیم گروه های آموزشی را جدّی بگیریم و اساسنامه و قانون انتخاب سرگروه های آموزشی و نوع و حیطۀ فعالیت آنان را بیشتر و عمیق تر ارج نهیم ، بهترین کانون برای هدایت کارکرد آموزش ضمن خدمت فرهنگیان ، همین واحد آموزشی است. به شرط آن که آنان را صرفا برای پر کردن ساعات تدریس موظفی ، انتخاب نکنیم و افرادی فعال و باسواد و علاقمند را به عنوان سرگروه برگزینیم . نمایندگان معلمان سراسر کشور نیز می توانند در جهت شناسایی نیازهای آموزشی معلمان و مدیران و......، سرگروه های آموزشی را همیاری و تغذیه نمایند. ما یک بار برای همیشه باید تکلیف ضرورت آموزش ضمن خدمت فرهنگیان را برای دانش افزایی آنان بررسی و به نتایج عملی و اجرایی دقیقی برسیم. ابتدا باید باور کنیم هدف از این نوع آموزش ، یادگیری های جدید و نوین آموزشی است نه حفظ و اَزبر نمودن بدیهیات مرسوم . این نوع آموزش باید چیزهای جدیدی به معلومات فرهنگیان بیفزاید و گر نه هیچ نوع ارزش اجرایی و عملیاتی ندارد. نیازسنجی واقعی معلمان و.......باید توسط خود آنان انجام بگیرد . ما باید در این مسیر به توانایی ها و انگیزه های آنان اعتماد بورزیم. رقابت مابین گروه های مختلف آموزشی بدون ربط دادن آن به دریافت امتیاز برای هر نوع ارزشیابی ، انگیزه های درونی افراد را تقویت می کند. هر سال می توان فعال ترین گروه های سراسر کشور را معرفی و به نوعی آنان را تشویق نمود. به یاد داشته باشیم محتوای آموزش ضمن خدمت در مناطق روستایی و شهری و در انواع مدارس ، می تواند متفاوت باشد. لزومی به فعالیت یکسان کشوری در این خصوص نیست. نیازسنجی باید بر اساس نیازهای واقعی منطقه ای باشد تا مفید و اثرگذار باشد.
ما معلمان در حالی که مشغول شیون و ناله بر حال و روز خود در بیداد گرانی و تورم هستیم ، بند بند آموزش و پرورش در حال مزایده برای اهل فن و غیر فن است. اگر اوضاع امروز آموزش و پرورش اسفبار است ، فردای آن نگران کننده تر از تصور هر کارشناسی است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید