این نبرد و یا دو دستگی بعد ابراز نظر نوید ادهم صورت گرفت. همه در جریان امر هستند که ابتدا معاون پشتیبانی نیروی انسانی خبر تمام وقت شدن معلمان را 6 ساعت اعلام داشتند و بعد وزیر آن را 12 ساعت اعلام کردند و در نهایت دبیر کل شورای آموزش و پرورش آن را به 20 ساعت اضافه نمودند. بعد ابراز نظر نوید ادهم ، آنچه که جای تأمل و تعجب دارد حمایت های اخیر سحرخیز و حاج بابایی از عدم اجرای این طرح و مخالفت با آن است! ما در آموزش و پرورش فقر تفکر و خلاقیت داریم و عمده ترین دلیل آن ثبات مدیریت ها و پیر شدن مدیران ارشد و سطوح پائین تر است
ظاهرا این حرکت در جهت مخالفت با سند تحول بنیادین است تا طرح تمام وقت شدن معلمان و چیزی که از ورای این تصمیمات شتاب زده به چشم می خورد عدم هماهنگی مابین وزیر و معاونانش است و ظاهرا هر کدام جداگانه در این خصوص تصمیم گرفته اند. استناد طرح به سند هم برای قوام بخشی روند اجرایی سند تحول است و هم خاتمه بخشیدن به مخالفت ها با عنوان کردن قانونی بودن آن ، اما خود آن جای بحث و اما و اگر بسیاری دارد باید دید نتیجۀ این صف آرایی ها چه خواهد شد ؟
دو دستگی اخیر مابین موافقان و مخالفان طرح ، بیشتر شبیه فعالیت های حزبی است تا اتخاذ یک تصمیم مؤثر و ارزنده برای رشد و توسعۀ آموزش و پرورش. یک طرح اصولا باید متنی قابل دفاع داشته باشد. بند و تبصره و آئین نامه داشته باشد. آموزش و پرورش فعلا فقط عنوان طرح را مطرح ساخته است و یا متأسفانه این طرح به جز عنوان ، چارچوبی استوار برای دفاع و پشتیبانی ندارد. بهتر بود متن کلی طرح در اختیار سایت های معتبر و مدارس مورد نظر طرح ، در بین همکاران قرار می گرفت تا زیرمجموعه اصلی مشمولین طرح از محتوای آن حق آگاهی و ابراز نظر و انتخاب عمل بدست می آوردند.
قلم بر کدام ارزش و یا متن قابل دفاع ، می بایست به چرخش درآید؟ چرا جامعه ما به مرتبت اعتلای ارزشی افکار عمومی نمی رسد و یا آن را باور ندارد؟ به طور مثال با تجربۀ تدریس ، من دبیر بازنشسته می دانم که ظرفیت تدریس بیش از 24 ساعت برای یک دبیر با این ساختار آموزشی ، وجود ندارد، و گرنه بعد 20 سال خدمت ، ساعات تدریس را به 20 ساعت تقلیل نمی دادند. حساب ظرفیت ها محاسبه گردیده است چون در گذشته زور آزمایی مدیریت ها و یا خط و ربط مدیران ، تعیین کنندۀ قوانین و قواعد نبود ، اما دهۀ 90 ، جریانی اوج گرفته برای این مسیر مستهلک پذیر است. هر چقدر ترکیب سیاست با نظام آموزشی ، بیشتر می شود ناکارآمدی تصمیمات اجرایی هم سیر صعودی می یابد و در این بین آنچه که قربانی می شود : کسب سواد و دانش و رشد و توسعۀ آن ، اعتلای دانش آموز و معلم و اصلاح ساختار وزارت آموزش و پرورش است.
ما فقر اطلاع رسانی داریم ، ما فقر ارائه قانون نویسی داریم ، ما فقر دریافت منطقی و عقلانی از قوانین مصلحت آمیز برای عموم مردم را داریم. ما کلا در فقرِ فقر، فقط کارکردهایی برای کسب منفعت بیشتر و تصرف قدرت و توانمندی برای اِعمال سلطه را داریم. آموزش ، پدیده ای سلطه پذیر نیست. آموزشی که جامعه پذیری و درونی شدن ارزش های کودکانش بر عهدۀ معلم و نظام آموزشی است نمی تواند زیر سیطرۀ تفکر و یا قدرتی خاص باشد. ما مسیل دانش و خرد را با ناتوانی خود ، مسدود ساخته ایم و برای همین قوانین وضع شده به جای نظم بخشی و تسهیل امور ، به سوی بی نظمی و بی قاعدگی روان می شود.
راستی امروز ما موافق و مخالف چه چیز هستیم ؟ قاعده یا قانون ؟
اگر این طرح استحکام یک قانون درست را داشت نیازی نبود ابتدا آن طرح را بیان کنیم تا جریان افکار موافق و مخالف و درصد هر یک را محک زنیم و بعد آن را به اجرا درآوریم و یا از آن منصرف شویم. این هم اشتباه دیگر آموزش و پرورش است که برای هر طرح ، ابتدا اطلاعات ناقص و گاه اشتباه پخش می نماید و بعد بدون توجه به بازتاب نظرات ، اقدام به اجرای آن می کند. هر نوع طرحی باید چنان مستند و قوی نگاشته و بعد اقدام شود که روزنه ای برای اعتراض به این عظیمی ، باقی نماند.
آنان نیک می دانند که ظرفیتی بیشتر از این برای معلم نیست و گرنه بلافاصله اقدام می کردند و دست به عصا با عناوین اختیاری بودن و منفعت معلم و.... راه نمی رفتند. آنان از یک سو می خواهند معلم را تعریف کنند چون در این 40 سال ، معلم تکلیفش مشخص نیست که کارمند است و یا همانند اعضای هئیت علمی دانشگاه ! بعد آنان می خواهند طرح رتبه بندی را اجرا کنند و نیاز به ساز و کار ی مناسب برای طرح خود هستند، و در نهایت آنان می خواهند به همسان سازی حقوق معلمان با سایر شاغلان برسند . اما مسیر و آدرس نیل به این اهداف افزایش ساعات کار معلمان آن هم 44 ساعت نیست! در این طرح محتوای نظام آموزشی و معلم و دانش آموز و آموزش و پرورش و مدرسه و حتی خود وزارتخانه ، بی رحمانه مستحیل خواهند شد و لاشه ای تأسف بار از آموزش و پرورش برای آیندگان باقی خواهد ماند.
بهبود اوضاع زندگی فرهنگیان نیازی به تصویب و اجرای طرح رتبه بندی ندارد ، هیچ شغلی در جامعه رتبه بندی نشده است ، در مشاغل دیگر سلسله مراتب هست که بر اساس تجربه و مهارت و دانش بیشتر و یا کمتر ، تعیین می شود و این مهم در آموزش و پرورش معکوس است. یعنی دبیرانی که در سطح کارشناسی ارشد و دکتری هستند تقریبا در حد و اندازۀ دیپلم و فوق دیپلم و کارشناسی ، حقوق و مزایا دریافت می کنند. ارزشگذاری ها در آموزش و پرورش صحیح نیست لذا به دنبال راه کار هستید اما آن راه ، تمام وقت کردن معلمان نیست !
رساندن حق و حقوق معلمان به بهانه و ابزار نیاز ندارد. افزایش سالانۀ حقوق معلمان هم نابخردانه ترین طریق و تصمیم تاریخ آموزش و پرورش و نهادهای اقتصادی کشور است، که نتیجه ای جز تورم بیشتر ندارد. عاقلانه آن است که کف و سقف حقوق معلمان ، یک بار برای همیشه تعریف متناسب با استاندارد دیگر شاغلان کشور بیابد و سپس همانند قبل از انقلاب و 2 دهۀ اول انقلاب برای هر 4 سال خدمت ، یک گروه به افراد اختصاص داده شود تا :
1) افزایش حقوق متناسب با افزایش سنوات خدمت باشد.
2) انگیزه ای شفاف برای ادامه فعالیت معلمان تا پایان خدمت باشد.
3) عدالت در مورد همۀ افراد به طور یکسان رعایت شود.
4) فضای رقابت سالم با دادن گروه تشویقی ، ممکن گردد و از دست زدن به حیله و نیرنگ و دروغ برای کسب امتیاز پرهیز شود.
علت حذف این روش ، ارزش گذاری متفاوت به نسبت میزان فعالیت معلمان بود، اما چون قوانین و مجریان آن در جامعه ما بدان درجۀ توانمندی برای تشخیص سره از ناسره نرسیده اند لذا ناکام ماندند و از اجرای بهترین و ساده ترین روش نیز محروم شدند. (در خصوص پرداخت نقدی یارانه ها نیز چنین اشتباهی صورت گرفته است.)
بهبود اوضاع معیشتی فرهنگیان کشور، توسط تصمیمات ظاهرا خلاقانۀ وزرای دوره های مختلف در چنان پیچیدگی و لاینحلی طرح ها و تبصره ها ، گرفتار شده است که واکاوی آن نیازمند نگرش خارج از سیستم به نظام آموزشی دارد. اگر قرار است بر همین پیکر زخمی 40 ساله ، هر فردی که وزیر خوانده می شود به نسبت سلیقه و افکار خود و تیم اش ، ضربه ای مهلک وارد آورد و سپس خونسرد، بعد اتمام مدت وزارتش به راحتی کنار رود ، ریش ریشی دل و زندگی و دردنامۀ فرهنگیان هرگز به التیام نخواهد رسید .
متأسفانه ما باید به 40 سال پیش برگردیم و از آنجا قوانین درست را پی بگیریم و بعد نسبت به تغییرات 40 سالۀ جهان و آموزش و پرورش کشورهای برتر آموزشی ، بهترین ، مطلوب ترین و مؤثرترین تصمیمات را اتخاذ نمائیم . این عقب گرد ، سیر قهقرایی برای ایجاد سنت و تقویت محدودیت و عصبیت نیست ، تلاشی برای ایجاد تحولات و تغییراتی است که ما از آنها غفلت کرده ایم و راه به انحراف و خطا پیموده ایم.
برای وضع قواعد درست ، ابتدا باید الفبای درستی برگزینیم. تلاش امروز مسئولان بر پیکر نحیف و بیمار فعلی آموزش و پرورش آب در هاون کوبیدن است و نتایج مفید و مؤثری در پی نخواهد داشت. ما در آموزش و پرورش فقر تفکر و خلاقیت داریم و عمده ترین دلیل آن ثبات مدیریت ها و پیر شدن مدیران ارشد و سطوح پائین تر است.افراد سالخورده ، فقط چین و چروک پوست شان بیشتر نمی شود ، از نشانه های پیری و سالخوردگی ، فاصله گرفتن آنان از آرمان های دوران جوانی شان است. آنان آرمان های اجتماعی دوران جوانی خود را فراموش کرده اند لذا ارزشی قابل اعتماد و تکیه ، خلق نمی شود. آموزش و پرورش به نَفَس های تازه ای برای مصرف بهینۀ اکسیژن نیاز دارد. حقیقت امر آن که منواکسید کربن و دی اکسید کربن در نظام آموزشی کشور از حد نورمال گذشته و به مرحله خطر رسیده است که از اثرات تخریبی آن می توان : اثرگذاری بر عملکرد مغز و کاهش ضریب هوشی ، اختلال حواس و اختلال در تمرکز ، احساس خواب آلودگی ، افسردگی ، بی تفاوتی ، بی حسی و ضعف عمومی و گاهی نیز پرخاشگری ، را نام برد. هر چند همۀ این ها مربوط به آلودگی هواست اما ظاهرا نظام آموزشی ما هم مبتلا به چنین کارکرد نقصانی گردیده است.
طرح تمام وقت کردن معلمان ، پیش نویسی خلاقانه و خردمندانه برای التیام بخشی زخم های مزمن 40 ساله نظام آموزشی کشور نیست.
طرح تمام وقت کردن معلمان ، فقط با نیت خاموش کردن اعتراض جامعه به کم کاری معلمان است و بی اثر کردن تعطیلات مشهور عید نوروز و تابستان.
طرح تمام وقت کردن معلمان ، عرصۀ جدیدی برای زور آزمایی سیاست مداران جهت ابراز موافقت و مخالفت با آن است تا پوششی برای
ماجرای تحصن 22 و 23 مهر ماه 97 معلمان و دبیران باشد و یا پوششی برای درخواست اجرای همسان سازی حقوق ، که طی آن شاهد رأفت معلمان در رعایت عدم آسیب رسانی به روند آموزشی دانش آموزان بودند، اما هیچ تحصنی در طول تاریخ دو روزه نتیجه نداده است.
طرح تمام وقت کردن معلمان به شفافیت عدم تناسب ظرف و مظروف است که نیازی به ادله و تجزیه و تحلیل ندارد.
ما معلمان و دبیران این مرز و بوم در خلق و ثمربخشی انقلاب اسلامی ، سهمی به سزایی داشته ایم که سزاواری مان شرایط فعلی و یا بدتر از آن نیست :
وظیفۀ من معلم و دبیر ، سرو کله زدن با طرح ها و آئین نامه ها نیست.
وظیفۀ من معلم و دبیر نالیدن و احساس خفت در باتلاق زیر خط فقر نیست.
وظیفۀ من معلم و دبیر خشم و خشنونت علیه دانش آموز یا کودک معصوم هموطن نیست.
وظیفۀ من معلم و دبیر رانندگی سرویس مدرسه و تاکسی و مینی بوس نیست.
وظیفۀ من معلم و دبیر دست فروشی با نظارت رهگذرانی از اولیا و دانش آموزانم نیست.
وظیفۀ من معلم و دبیر رو سیاهی برای فرزند خودم که در آموزش او ناتوان شده ام نیست.
وظیفۀ من معلم و دبیر شرمندگی بین آشنا و هم محله و اهل و عیال نیست.
وظیفۀ من معلم و دبیر خفت اسکان در مدارس نیست .
وظیفۀ من معلم دریافت بستۀ حمایتی دهک های پایین جامعه نیست.
و.....
اما قوانین و قواعد و ماده ها و تبصره های نابخردانه مرا به همۀ این موارد و موارد بسیار دیگر محکوم کرده است و امروز من همه چیز هستم الّا معلم و دبیر . اسوۀ ناله و سردرگمی و ناتوانی و کم سوادی هستم که در انتظار پرتاب سنگ هایی بیشمار توسط مسئولین و افراد جامعه ام. راستی مقصرین و مسببین بحران هویتی و ارزشی معلمان و دبیران ، در این کشور چه کسانی هستند ؟!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید