اینجا یکی از دو اداره کل آموزش و پرورش استان تهران است . هشت صبح سوم مهر ماه نود و هفت . همه روسای مناطق و معاونین آنها به همراه عده ای از کارکنان اداره کل برای گرامی داشت هفته دفاع مقدس در سالن اجتماعات جمع شده اند .
در همین زمان مراجعین زیادی در مناطق و اداره کل ، منتظر پایان یافتن مراسم و بازگشت شرکت کنندگان آنند .
متولی این مراسم مدیر کلی است که فریاد اصلاح طلبی اش گوش فلک را کر نموده است . دائما این و آن را متهم به مواضع ضد اصلاح طلبی و ضد دولتی می کند تا بهانه لازم برای عزل و نصب هایش را به نفع تشکیلات مورد علاقه اش و نیز دوستان و بستگانش مهیا کند . مراسم شروع می شود .
حجت الاسلام مصطفی رستمی ، نماینده ولی فقیه در دانشگاهها سخنران اصلی این مراسم است . بعد از چند برنامه متداول ، مدیر کل پشت تریبون می ایستد . بر خلاف سخنرانی های قبلی اش نامی از رییس جمهور و دولت نمی برد . تاکید می کنم ، نه رییس جمهور و نه دولت . داستانی از دوران دفاع مقدس تعریف می کند و حالش دگرگون می شود . بغض می کند . می گرید . برای اولین بار چنین حالی از او به نمایش در می آید .
سپس سخنران اصلی یعنی حجت الاسلام مصطفی رستمی برای سخنرانی در پشت تریبون می ایستد . خانمی کنار اوست . از خانم خواسته می شود پایین برود و بنشیند . می گوید حرفی دارم . سخنران از او می خواهد بعد از صحبتهای او حرفهایش را بزند . قبول نمی کند و می گوید حرف من اندک است و حرف شما بسیار . چند نفر تلاش می کنند او را متقاعد کنند تا جایگاه را ترک کند و او نمی پذیرد . ظاهرا چاره ای جز اجازه صحبت نیست . پشت تریبون قرار می گیرد و می گوید در این وقت سال تحصیلی و در این وقت روز که بنده و دیگر همکارانم برای انجام کار اداری مان کارمندی را برای انجام کارمان در اتاقهای این اداره پیدا نمی کنیم تا به دانش آموزان منتظر در کلاس درسمان برسیم ، به چه مجوزی در سوم مهر ماه و در وقت اداری مفید ، کار مردم را رها کرده اید و در اینجا برای برگزاری مراسمی که صاحبان اصلی اش یعنی شهدا هدفشان دادرسی از همین مردم بوده ، کارمندان مناطق و اداره کل را از کار اصلی شان باز داشته اید ؟
آیا نمی شد این مراسم را در زمانی که ارباب رجوع نداشته باشید برگزار کنید ؟ پس از بیان کوتاه خود از پشت تریبون پایین می آید . سکوت سالن را فرا گرفته است .
سخنران فهیم می گوید بسیار کوتاه سخن خواهم گفت و کوتاه سخن می گوید . ظاهرا همه چیز خراب شده است . سخنران دانا حتی علاقه ای برای حاضر شدن مجدد بر روی سن برای اهدای جوایز ندارد اما به اصرار مدیر کل مجبور به پذیرش می شود .
مدیر کل و مسئول روابط عمومی اش سعی می کنند ، با توضیحاتی که بی فایده است ، شرایط را بهبود بخشند . اما نمی شود که نمی شود . وقتی به شروع بسیار متفاوت صحبت های مدیر کل می اندیشم ، دلم برای شهدا و جانبازان هشت سال دفاع مقدس می سوزد .
چرا در این سخنرانی هیچ حرفی از روحانی و دولتش نمی زند ؟ مگر همیشه در ابتدای صحبتش برای روحانی و دولتش آرزوی موفقیت نمی کرد ؟
کاش صداقت و پاکی را در رفتار و گفتار مدیران امروز و رزمندگان دیروز می دیدم و اخلاص عمل را در آنها حس می کردم . کاش یک رنگ داشتند و در همه جا با رنگ خود ظاهر می شدند . کاش شهدا را وسیله وسعت میزشان نمی کردند . واقعا چقدر شرمنده شهداییم .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید