مقدمه
کلاس اولی ها در دوره ابتدایی از سر و کول معلم بالا می روند. تا می خواهی پاسخ یکی را با صبر و حوصله و دقت بدهی ، نفر دوم می آید . بعد همین طور نفرات بعدی . فقط دو سه نفر بر روی صندلی می نشینند و مابقی سر پایند. تذکر معلم با نواختن آهنگ ناخوشایند خودکار و گاه خط کش بر روی میز نیز دانش آموزان را بر روی صندلی خود نمی نشاند و آنان همچنان بی نظم اند؟ اما چرا ؟ آنان چون کودک هستند به جز حرکت در کلاس نمی توانند خود را نشان دهند یا چنین تصور می کنند اما دانش آموزان پایه های بالاتر از ابزارها و رفتارهای روانشناسانه یا اجتماعی دیگری برای خود نشانی عمل می نمایند چون زدن لبخندی ملیح برای معلم خود یا خوب درس خواندن ،
دیده شدن ، مطرح شدن ، حسادت و..... این ها رفتارهای ذاتی است که افراد با حرکات ظاهری خود قصد رسیدن بدانها را دارند. سرشت آدمی به نحوی است که رفتار یا رفلکس او درارتباط با دیگران به سوی جذب شدن حرکت می کند . کودکان 5 تا 7 سال در کلاس درس آرام و قرار ندارند (در پیش دبستانی هم همین طور است) چون می خواهند دیده شوند، مورد توجه قرار بگیرند، تمجید شوند، تأیید شوند ، تشویق شوند و.....
من شخصا عقلم هم نمی رسید که روزی خطاب به وزیر انتقاد کنم یا خرده بگیرم چون مرتبتی دست نیافتنی داشتند یا حداقل در رژیم گذشته چنین بود و ما چنان فکر می کردیم ، ما این جسارت را در سایۀ همین سایت صدای معلم و مدیریت آن به دست آورده ایم
دردمندی معلمان
دل ما معلم ها از آموزش و پرورش خیلی پُر هست. عمر و جوانی خود را سپری ساخته ایم اما تاکنون شرایط مساعد زندگی و شغلی برایمان فراهم نشده است. خیلی ها با حداقل برخورداری از حقوق از این دنیا رخت بر بسته اند و هرگز روی آسایش را ندیده اند. از تحقیر اجتماعی شغل مان به ستوه آمده ایم. از نامکفی بودن سطح زندگی مان برای تأمین خوراک و پوشاک و رفاه اعضای خانواده و یا پذیرایی از خویشان خود در زیر چرخ های ناعادلانه اقتصاد له گشته ایم. امروز دیگر دانش آموز نیز ما را باور ندارد،اعتماد او نیز همانند اعتماد جامعه از ما سلب گردیده است. دیگر جوانان برای پیوستن به دانشگاه فرهنگیان سرو دست نمی شکنند چون تردیدهایی دارند ، به جای پیش به سوی سعادت و رضایت مندی ، روز به روز سیر قهقرایی می پیمائیم و متأسفانه ارزش و منزلت تعلیم و تربیت نیز با ما در باتلاق بی خردی فرو می رود.
در گذشته اگر ترک تحصیل دانش آموزان به دلیل عصبیت های فرهنگی یا جهل و بیسوادی و فقر بود امروز بر اساس دلزدگی متزایدی از سرنوشت علم و آموزش و موقعیت دانش آموز و معلم در جامعه نشأت می گیرد. فقط یک فاکتور مطلوب و خوشایند برای شغل معلمی در این جامعه باقی نمانده است و بدتر آن که نه یک مسئول پاسخگوی توانمند برایمان وجود دارد و نه حمایتی از سوی قانون. نه زیاد بودن تعدادمان دلیل بر توجه مسئول و قانون است و نه رسالت شغلی مان. برعکس برای به گوشه کشاندنمان گاه زیاد بودنمان را زیادی می بینند ، گاه تعطیلات تابستان و گاه کل تعطیلات سال به بهانه های مختلف از جمله آلودگی هوا را نیز به پایمان می نویسند تا زبان در کام فرو بریم و مدعی عدالت نباشیم. اما دریغ . زندگی به توجه و ترمیم شرایط نیازمند است . زندگی به همترازی موقعیت شغلی و رفاهی نیازمند است تا دو کفه عدالت و برابری در آن خدشه نخورد. خبرنگاران در سازمانهای دیگر هر ساله مورد امتنان قرار می گرفتند اما خبرنگارانِ آموزش و پرورش در خود این سازمان برای اولین بار دیده شده اند
این همه و یقین خیلی بیشتر از این ها، دردهای ما فرهنگیان است. اما همه این موارد چنان خشم و نفرت و بیزاری را در وجودمان نهادینه ساخته است که به پیچش مو یا نوازش فرد یا گروهی نیز حساس گشته ایم . آستانه تحمل ما برای یک مراسم تقدیر و تشکر نیز ، سرریز شده است.
آری به گزارش اردوگاه منظریه اشاره می کنم که عنوان گزارش عبارتست از : "برای نخستین بار روز خبرنگار در آموزش و پرورش ارج گذاری شد، شبی به یاد ماندنی برای خبرنگاران آموزش و پرورش. "
عده ای با شادی مدیر این سایت خوشحال شدند و کریمانه با شادی ایشان سهیم شدند اما عده ای به تأسی از همۀ دردهای شمرده و ناشمرده شده ، فوری تذکر دادند که :
" جناب آقای پورسلیمان مراقب باشید که جهت قلم خودتان و سایت عوض نشود یا به مدیحه گویی وزارت منشینید و یا نمک گیر نشوید که مجبور به این کارها شوید! "
گویی ما به رفتارهای چرک آمیز عادت کرده ایم ، اگر در روز خبرنگار چند تن از آنها زندانی می شد بهتر بود ؟ آن وقت ماجرا اکشن می شد و ما راحت با پنهان شدن در پشت اسامی مستعار به جنگ با کار انجام شده می رفتیم یعنی در واقع ما به بی قاعدگی در یک نظام اجتماعی بیشتر خو گرفته ایم تا انجام رفتار مناسب و خوشایند.
شاید حق دارید مگر ما چند تا از چنین شب های به یاد ماندنی سپاس و تقدیر از زحمات معلمان داشته ایم ؟ خود گزارش می گوید : نخستین بار روز خبرنگار در آموزش و پرورش ارج گذاری شد ! یعنی خبرنگاران در سازمانهای دیگر هر ساله مورد امتنان قرار می گرفتند اما خبرنگارانِ آموزش و پرورش در خود این سازمان برای اولین بار دیده شده اند.
همانند دانش آموزان دوره پیش دبستانی و ابتدایی ، آنان نیز انتظار دارند تا دیده شوند ، تقدیر شوند ، خبرنگاران دور هم وفاقی تازه کنند هم با یکدیگر و هم با وزیر و مسئولان دیگر. این یعنی همدلی ، یعنی حق شناسی ، یعنی تولد انگیزش های جدید . اما به معنای نمک گیر شدن نیست. وزیر و .... دشمن ما نیستند که قصد محاربه با آنان را داشته باشیم ، آنان فقط در جایگاه مورد انتظار ما فرهنگیان نیستند که اتفاقا با چنین گردهمایی هایی می توان ارتباطی بیشتر و چهره به چهره برای تبادل افکار داشت.
در پاسخ به چند تن از همکاران بر ذیل یادداشت " اردوگاه منظریه ، شبی به یادماندنی برای خبرنگاران آموزش و پرورش " چنین نوشتم :
شما تقصیر ندارید ؛ آنقدر ساز نارضایتی در جای جای نهادها و سازمانهای وابسته به وزارت آموزش و پرورش هر روز کوک و نواخته می شود که ما معلمان با کوچک ترین حرکت همدلی دچار تردید می شویم. این از ابعاد کاملا غلط و غیر قابل تحمل باورهای فرهنگی ما ایرانیان است یعنی عدم اعتماد . ما چون چنین نوازش های مهربانانه را در بین خود کم داریم پس با کوچک ترین وزش نسیم ، تخم بدبینی به فریادمان می آید و فوری می گوئیم در پس معرکه ماجراهایی است.
خبرنگاران مقام یا سمتی نگرفته اند که نمک گیر شوند و مسیر قلم خویش را در مدح گویی برند ، آنان در برابر زحمات سخت کسب اخبار، فقط از سوی وزیر و روابط عمومی به نوازش انسانی در آمده اند . چیزی که هر شاغلی برای تداوم انگیزه و ادامه فعالیت خود بدان نیازمند است. همانند تشویق فرزندتان در کارهای کوچکی که انجام می دهد برای رشد بیشتر و ایجاد خود باوری. دو خط ایجاد شدۀ فرزند شما بر روی کاغذ سفید ، شبیه هیچ چیز نیست اما با تشویق شما شاید او لئوناردو داوینچی شود.
آری !
برای رسیدن به خودباوری باید اعتماد ورزید ، دست ها را فشرد ، همدیگر را دید ، این دیده شدن خیلی مهم است ، هیچ کودکی برای دل خود نقاشی نمی کند بلافاصله پیش والدین یا خاله و عمو و..... رفته و هیجان خود را با آنان سهیم می شود. خبرنگاران آموزش و پرورش برای دیده شدن در آن شب همه خندان و خوشحال بودند چون فشار و درد عضلانی یک عمر فعالیت خبرنگاری بر تن آنان مانده بود.
در این سایت بارها مرا متهم به حمایت از آقای پورسلیمان کرده اید ، بلی حمایت می کنم ، دفاع می کنم ، تقدیر و تشکر می کنم اما برای چه ؟ برای این که در آن فرصت نوشتن برایم فراهم شده ، فرصت برقراری ارتباط با هزاران همکار از گوشه و کنار کشورم.
در آن جسارت گفت و گو یا نقد وزیر و مسئول را به دست آورده ام ، شما تصور می کنید نویسندگان این سایت شجاعت مؤاخذه یا افشای کرده ها و گفته های مسئولان را از کجا به دست می آورند ؟
من شخصا عقلم هم نمی رسید که روزی خطاب به وزیر انتقاد کنم یا خرده بگیرم چون مرتبتی دست نیافتنی داشتند یا حداقل در رژیم گذشته چنین بود و ما چنان فکر می کردیم ، ما این جسارت را در سایۀ همین سایت صدای معلم و مدیریت آن به دست آورده ایم.
بنده مطمئن هستم که مدیر سایت راضی به خطر انداختن موقعیت خویش ندارند لذا اگر متن یادداشتم خطری داشته باشد درج نمی نمایند ، پس خیالم آسوده هست. ما هم ترس هایی داریم همین طور بی محابا به قول برخی برای خوشایند شما همکاران نمی نویسیم .
یا شما سرورانی که نظرات خطری خود را پشت نامی مستعار ارسال می دارید روی چه اصلی احساس خطر نمی کنید و زهر وجودتان را بی محابا خالی می کنید و حداقل قدری آرامش می یابید؟ آیا به دلیل اطمینان به مدیر سایت نیست ؟ چون تا حال نه اسمی از ایشان برای پیگیری پرسیده شده است و نه ایشان کسی هستند که بخواهند چنین کاری بکنند.
آری ؛ من و شما در سایت صدای معلم آسوده درد دل می کنیم ، فریاد می زنیم ، حق خواهی می کنیم تا شاید فرجی حاصل شود که بزرگ ترین نفع این کار از لحاظ روانشناسی ریزش خشم درون به بیرون هست. که صد البته مسئولین وزارت ارشاد و آموزش و پرورش این مهم را کاملا کارشناسانه انجام داده اند که جای تبریک دارد. و گرنه خدا می داند که چه حوادثی در انتظار آموزش و پرورش کشور بود!
دوستان همکار ، سروران گرامی من و شما باید قدر عافیت بدانیم تا به مصیبتی گرفتار نیاییم. در این سایت بارها مرا متهم به حمایت از آقای پورسلیمان کرده اید ، بلی حمایت می کنم ، دفاع می کنم ، تقدیر و تشکر می کنم اما برای چه ؟ برای این که در آن فرصت نوشتن برایم فراهم شده ، فرصت برقراری ارتباط با هزاران همکار از گوشه و کنار کشورم
آقای پورسلیمان حق دارند که در این شب به یاد ماندنی بخندند ، شادی کنند ، چون خسته اند ، چون بیشتر از آن که مورد تقدیر قرار گیرند در همین سایت مورد بی مهری قرار می گیرند. چون جراحت خاطرۀ تلخ اخراج از مجلس دانش آموزی را بدون انجام جرمی همچنان در تار و پود خود دارند. از آن جراحت هایی که چینی بند زن هم نمی تواند بر آن بند ماندگاری زند. متغیر زمان همیشه ترمیم دهنده و اصلاح گر بوده است امید که این تلخی نیز به شیرینی مبدل گردد.
اجازه دهیم هر چیز جای خود شیرین و گوارا باشد و همانند تلخی کیسه صفرا ، دهانمان را تلخ و غیرقابل تحمل نکنیم. بیایید سخاوتمند و دگر خواه باشیم. شادی دیگران را شادی خود بدانیم ، مطمئن باشید آنگاه ما نیز دلشاد خواهیم بود.
امید که آموزش و پرورش در حرکت هایی دیگر ، سایر فعالان و کوشاوران عرصه تعلیم و تربیت را نیز مورد دلنوازی قرار دهند.
رباعی زیر از دیوان اشعار عبید زاکانی به همه همکاران بزرگوار تقدیم می گردد:
ای لعل لبت به دلنوازی مشهور
وی روی خوشت به ترکتازی مشهور
با زلف تو قصه ایست ما را مشکل
همچون شب یلدا به درازی مشهور
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید