چاپ کردن این صفحه

تقدیر ِ قدر نشناس ، وقتی که رفت ؛ رفتی شاید شبی بیایید اما سر ِ مزارم!

جواد بروجردی/ دبیر آموزش و پرورش منطقه 9 تهران

شعر معلم برای رفتن

این روزها که خوبی؛ بد نیست روزگارم

شبها ، ستاره ها را دیگر نمی شمارم

هرکس به کسب و کاری ، مشغول و بنده  باری!

با"خواب"یا "خیال"ت  سرگرمِ کرد و کارم

دیری ست دور ماندم ، از شعر و شور ماندم

الحق! به زور ماندم ...گویی در احتضارم

دست ِ مرا تو کوتاه ،  از قصد  آفریدی

مقصد ، دراز و پا ، لنگ ... اینها هم از تو دارم!

گُم کرده ام گمانم  جایی ، یقینِ خود را

گشتم ؛ نبود! ...  باشد! من  باز  امیدوارم

پنهان تر از تو که نیست "خبط و خطای بنده"!

تا هست "امید بخشش" ؛ گیرم "گناهکارم"!…

فرقِ شکسته ی من  با تو _همیشه  باقی ست

تو پشت ِ پرده :شاکی ؛  من: شُکر ِ آشکارم

قول و قرار بستی ، هر بار، هم  شکستی

إقرار می کنم : من ، جای ِ تو  شرمسارم...

یک دل ، نه!... صد دل از من بُردی ؛ به باد دادی

حقِّ تو بیش از اینهاست !……منّت نمی گذارم

غیر ِ "تو" هرچه خوردم ؛ یا "غبطه"بود یا "غم"

ماندم :چگونه ماندم؟! از بس که زرد و زارم...

تقدیر ِ قدر نشناس ، وقتی که رفت ؛ رفتی

شاید شبی بیایید  اما سر ِ مزارم!……


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

سه شنبه, 01 مرداد 1397 21:02 خوانده شده: 933 دفعه

در همین زمینه بخوانید: