« صدای معلم » برای بررسی تبصره ای از دستورالعمل اجرایی سفرهای اردویی دانش آموزان، سراغ خانم رضوان حکیم زاده معاون آموزش ابتدایی وزیر آموزش و پرورش رفته است و همان آغاز صورت مساله را با او در میان می گذارد:
" مطابق تبصره ای از آیین نامه بازدید از مراکز بهداشتی و درمانی، عیادت از جانبازان و بیماران، مراکز انتقال خون، گلزار شهدا و آرامستان ها برای دوره پیش دبستانی و اول و دوم ابتدایی ممنوع است".
اصولگرایان گنجاندن گلزار شهدا را در این تبصره ، بهانه ی حمله به نهاد آموزش و پرورش کردند.
وزیر آموزش و پرورش به جای دفاع از اصول تعلیم و تربیت و متخصصان و کارشناسان امور تربیتی جاخالی داد و گنجاندن این دو کلمه را نتیجه بی دقتی دانست و قول اصلاح آن را داد. واکنش سریع و عقب نشینی در مقابل انتقاد سحرخیز و پناهیان بیش از همه نشان دهنده روانهای ترس خورده و مرعوب مدیرانی است که که با نام اصلاح طلب و معتدل روی صندلی های مدیریتی نشسته اند. گوش های آنها در مقابل انتقادات معلمان کر است اما به یک تشر اصولگرایان، رنگ از رخسارشان می پرد و عده ای از ترس تلفن هایشان را خاموش می کنند.
ژست های عالمانه خانم حکیم زاده و صراحت کلام او در بعضی زمینه ها حداقل در من این انتظار را ایجاد کرده بود که شاید در جایگاه معاونت ابتدایی ، برخلاف جوّ حاکم بر ستاد، تحلیلی علمی و تخصصی از موضوع ارائه دهد و شجاعانه از اصول علوم تربیتی و روانشناسی دفاع کند. اما این انتظار باطل بود.
او به جای پاسخ مشخص به سوال صدای معلم ( این جا ) ، در مورد فداکاری شهدا و ایثارگران و لزوم آشنایی کودکان با آنها ، فلسفه بافی و درازگویی کرد و گفت : "این با بحث خشونت متفاوت است. به نظر من نه تنها بحث خشونت را دامن نمی زند بلکه ...." ، معلوم نیست خانم حکیم زاده که در جریان تهیه این بخشنامه نبوده از کجا به "نیت" تهیه کنندگان دستورالعمل پی برده که گویا آنها کار دفاعی رزمندگان جنگ تحمیلی را "خشونت" دانسته اند و دلیل منعِ بردن کودکان به گلزار شهدا پرهیز از خشونت بوده؟ تهمت زدن به همکاران معاونت پرورشی و قرار گرفتن در جایگاه بصیر العباد ، نوعی فرصت طلبی و مانند گرفتن کاهی از آب گل آلود است. به نظر می رسد خانم حکیم زاده فرصت را مغتنم شمرده تا مراتب ارادت خود را به اصولگرایان ابرازکند و به همین دلیل صورت مساله را تغییر داده است.
روح یا شبح اصولگرایان بر ستاد آموزش و پرورش حاکم است و نفوذ کلام فردی مانند ابراهیم سحرخیز از بطحایی بیشتر است . مدیرانی که دید استراتژیک به میز ریاست دارند ، نان دولت روحانی را می خورند اما خودشان را با منویات امثال سحرخیز هماهنگ می کنند خانم حکیم زاده قاعدتا در دانشگاه آموخته اند که توانایی تفکر انتزاعی کودکان در سنین مختلف متفاوت است.اگر منظور کارشناسان تهیه کننده این دستورالعمل از منع بازدید کودکان پیش دبستانی و سال اول و دوم دبستان ، تلقی "خشونت " و مخالفت با ارزشهای دفاع مقدس بوده ، چرادر دستورالعمل، این منع را به دانش آموزان سالهای بالاتر دبستان تسری نداده اند؟ چرا فقط پیش دبستانی و کلاس اول و دوم دبستان را از حضور در بعضی اماکن نهی کرده اند ؟
خانم حکیم زاده که ذهنش به جاهای بعید کشیده شده چرا در پاسخ خود به این نکته تربیتی و علمی توجه نمی کند که منع فقط شامل محدوده سنی 5 تا 7 یا 8 سال است؟ چرا با همان وسواس و دقتی که در باره حرفهای سحرخیز اظهار نظر می کند با تهیه کنندگان دستورالعمل برخورد نمی کند.
دلیلش روشن است وقتی آقای سحرخیز با چماق 2030 حمله می کند لرزه بر اندام مدیران آموزش و پرورش می افتد . آدم ها یادشان می افتد که درست است ما صندلی ریاست را از دولت تدبیر و امید گرفته ایم اما یادمان باشد که قدرت واقعی در این وزارتخانه دست اصولگرایان تندرو است و باید هوای آنها را داشته باشیم.
خانم حکیم زاده تجاهل العارف می کند و می گوید : "روحیه پاک و فداکاری و ایثار افرادی که جانشان را به خاطر آدم های دیگر فدا کردند می تواند حس خوبی را در بچه ها ایجاد بکند و این آگاهی را به آنها بدهد که در دنیایی که ما زندگی می کنیم و اکثر افراد فقط فکر خودشان هستند آدم هایی وجود دارند که این حد ایثار می کنند که از سلامتی خودشان می گذرند ." بحث بخشنامه این نیست که آموزش و پرورش با انتقال این مفاهیم مخالفت کند . بحث آنها این است که آیا چنین مفاهیم ارجمندی با حضور کودکان پیش دبستانی و اول و دوم ابتدایی در آرامستانها و آسایشگاه ها به آنها منتقل می شود؟ آیا کودک 6 ساله تفاوت گلزارشهدا و آرامستان را می تواند درک کند؟آیا کودک 5 ساله می تواند تفاوت بین انواع مرگها را بفهمد؟ نگاه سنتی به کودک او را یک مردکوچولو یا زن کوچولو می بیند و چیزی به نام دنیای کودکی را به رسمیت نمی شناشد، اما در دنیای مدرن ، لباس کودک ، اسباب بازی کودک ، بهداشت کودک ، آموزش و ادبیات کودک ، بازی و سرگرمی کودک با بزرگسالان متفاوت است. حتی در سنین مختلف کودکی هم این تفاوتها وجود دارد. روش انتقال مفاهیم به یک کودک دوساله و 5 ساله و 7 ساله و 10 ساله و....متفاوت است.
بحث تلقی کودکان از مفهوم مرگ یکی از بحث های مهم روانشناسی کودک است. مثلا اگر عضوی از خانواده کودک فوت کند دم دستی ترین جواب به کودک این است : "پدر بزرگ به خواب رفته است ." یا "پدربزرگ مریض بود و مرد" یا "پدربزرگ به مسافرت رفته است" . اما هرکدام از این جوابها در ذهن کودک بازتاب متفاوتی دارد. اگر بگوییم پدر بزرگ به خواب رفته است کودک بعد از آن هربار که بخوابد دچار این ترس خواهد شد که خواب یعنی مرگ و شاید دوباره بیدار نشود. اگر بگوییم به دلیل بیماری مُرد، کودک هربار که سرما بخورد و تب کند فکر می کند که مثل پدربزرگ خواهد شد. اگر بگوییم به مسافرت رفته کودک تصور می کند که سفرها بدون بازگشت هستند. مفهوم مُردن در ذهن یک کودک 5 ساله به تدریج متحول می شود و در 10سالگی می تواند مانند بزرگترها مرگ را درک کند. مساله اساسی تفاوت ساختار ذهن کودک و بزرگسال در درک مفاهیم از جمله مفهوم مرگ است. اشتباهی که برخی از مولفین کتاب درسی و نویسندگان ادبیات کودک مرتکب می شوند این تصور است که دنیای ذهنی کودک و درک او شبیه بزرگسالان است. به عبارت دیگر مختصات کودکی و الزامات آن را به رسمیت نمی شناسند.
وقتی افراد ایدئولوژیک و بی خبر از روانشناسی کودکان برای دانش آموزان کتاب می نویسند نتایج آن فاجعه بار است. مفهوم گلزار شهدا یک مفهوم زیبایی شناسانه و سمبلیک از گورستان است. این تفاوت برای ذهن یک بزرگسال قابل فهم است اما برای یک کودک 5-6 ساله فهم این عبارت مانند فهم شعر حافظ یا غزل سعدی است. این شعر زیبا و عرفانی حافظ : "در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد/ عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد " را برای یک کودک زیر ده سال بخوانید. او فقط تعبیر آتش زدن، آنهم به معنای واقعی را از این شعر می فهمد. اگر قرار است آموزش ما متناسب با رشد ذهنی و مرحله ای کودک باشد باید این ظرافت ها را در نظر بگیریم.
خانم حکیم زاده به این ظرافت های علمی توجه ندارد، او به تبعیت از وزیر استفاده از گلزار شهدا را بی دقتی می داند . در حالی که برای یک کودک زیر 8 سال تفاوتی بین آرامستان و گلزار شهدا قابل فهم نیست . خانم حکیم زاده اگر متعهد به علوم تربیتی بود ، به جای بیان بدیهیات در باره ارزش شهدا ، به این ظرافت های روانشناسی کودکان توجه می کرد اما ظاهرا هماهنگی سیاسی با وزیر و تظاهر به به مسایل ارزشی از اهمیت بیشتری برخوردار بوده است.
خانم حکیم زاده بر خلاف یک تحصیل کرده دانشگاهی به جای تمرکز روی موضوع اصلی با ذهن سیال خود مرتبا به جاهای مختلف گریز می زند و دچار پراکنده گویی می شود. او با اشاره به " تمایل نادرست برخی برای رشد پاستوریزه بچه ها" می گوید: "کسانی که تصور می کنند بچه ها باید بدون هیچ دغدغه و رنجی بزرگ شوند و خیلی خیلی راحت بار بیایند خیلی واقع بین نیستند....ما امروز جلسه ای با همکاران داشتیم در مورد کودکان پیش دبستانی و یکی از همکاران فیلمی را تهیه کرده بود راجع به ایده های نوینی که برای تربیت کودکان در ژاپن وجود دارد. آنجا بحث بر سر این بود که تا اندازه ای خطر کردن برای بچه ها لازم است و این خوب است گاهی به زمین بخورند و پایشان زخم شود و با درد و رنج آشنا شوند." آدم تاسف می خورد که خانم حکیم زاده بعد از این همه تحصیل و تدریس ،تازه با ایده استقلال کودکان، آن هم به صورت تصادفی و از طریق یک فیلم آشنا شده اند! پرسش این است که این حرف درست، چه ربطی به موضوع گلزار شهدا و آرامستان دارد؟ کودک نه تنها باید وقتی زمین می خورد، بدون دخالت بزرگترها بلند شود، بلکه از همان سالهای اول زندگی کم کم یاد بگیرد که کارهای شخصی خودش را انجام دهد. کودک را نباید در یک محیط پاستوریزه تربیت کرد ، اما این مساله ربطی به آرامستان و گلزار شهدا ندارد. خانم حکیم زاده اگر متعهد به علوم تربیتی بود ، به جای بیان بدیهیات در باره ارزش شهدا ، به این ظرافت های روانشناسی کودکان توجه می کرد اما ظاهرا هماهنگی سیاسی با وزیر و تظاهر به به مسایل ارزشی از اهمیت بیشتری برخوردار بوده است
سحرخیز مثل بقیه اصولگرایان تندرو می داند که برای ترساندن مدیران منسوب به اصلاح طلبی و اعتدال از چه کلیدواژه هایی استفاده کند. او از سه کلیدواژه " غربزدگی " ، " روح 2030" و سند تحول بنیادین " به عنوان چماق استفاده می کند. این واژه ها مدیران این دوره را دچار تب و لرز می کند. خانم حکیم زاده بلافاصله در لاک دفاعی فرو می رود و با لحن ملایم می گوید : " ممکن است در برخی از تصمیم گیری ها برخی ملاحظات مورد توجه قرار نگیرد نمی شود گفت روح بیست سی بر چنین تفکری حاکم است." معنای این حرف است که حالا یک اشتباهی شده اما تو را خدا شبح 2030 را از روی سر ما بردارید. به آقای سحرخیز می گوید : "این درست نیست به بهانه مخالفت با یک موضوع خدای ناکرده بر نیت خوب خیلی از مدیران دلسوز و زحمتکش فعلی خدشه وارد کنیم. " و برای گرفتن تخفیف در حکم مجازات به عنوان آخرین دفاع می افزاید : " همه می دانند بسیاری از مسئولان آموزش و پروش یا خود رزمنده بوده و همرزم شهدای عزیز و یا از خانواده معزز شهدا هستند؛ به عنوان مثال معاونت محترم پرورشی خودشان از ایثارگران هستند و سابقه حضور طولانی مدت در جبهه های دفاع مقدس را دارند ."
هر چند الان وزیر خودش را منتسب به اصلاح طلبان می داند اما واقعیت این است که روح یا شبح اصولگرایان بر ستاد آموزش و پرورش حاکم است و نفوذ کلام فردی مانند ابراهیم سحرخیز از بطحایی بیشتر است . مدیرانی که دید استراتژیک به میز ریاست دارند ، نان دولت روحانی را می خورند اما خودشان را با منویات امثال سحرخیز هماهنگ می کنند.
خانم حکیم زاده که خودش را دکتر تعلیم و تربیت و استاد دانشگاه می داند به زبان آکادمیک توضیح دهد که غربزدگی یعنی چه ؟ توضیح دهد که روح 2030 یعنی چه ؟ نسبت "سند بنیادین آموزش و پرورش" با آموزه های تعلیم و تربیت که در دانشگاه های معتبر داخلی و خارجی تدریس و تعلیم می شود را نشان دهد. همه چیز را نمی شود در سیاسی کاری خلاصه کرد.
من در (اینجا ) لینک دستورکار 2030 برای توسعه پایدار که با پیشگفتار سعدالله نصیری قیداری دبیرکل کمیسیون ملی یونسکو منتشر شده است را می گذارم. خانم حکیم زاده که از این سند تبری می جویند اکر توانستند فقط یک ایراد آکادمیک در این متن پیدا کنند ، می توان سواد آکادمیک او را محک زد. البته اضهارات کلی و ایرادهای سیاسی مورد نظر من نیست. خانم حکیم زاده به جای ایستادگی روی اصول تعلیم و تربیت فرصت طلبانه به ریسمان سیاست چنگ می آویزد.
تا زمانی که مدیران آموزش و پرورش که زیر تابلو اصلاح طلبی به پست و مقام رسیده اند جرات نکنند که از گفتمان علمی – تخصصی تعلیم و تربیت متناسب با اقتضائات فرهنگی- مذهبی ایران و البته به شکل غیر ایدئولوژیک دفاع کنند ، همین وضعیت ادامه پیدا می کند و تشر آدمی در حد سحرخیز لرزه بر اندام وزیر و سایر مدیران می اندازد.
اصلاح طلبان در آموزش و پرورش استراتژی ندارند. به همین دلیل در مقابل اصولگرایانی مانند سحرخیز و پناهیان که درکی از مسایل تعلیم و تربیت ندارند کوتاه می آیند. برای اصولگرایان همه چیز در ایدئولوژی و سیاست خلاصه شده است و البته می دانیم که ایدئولوژی با دین یکی نیست . آنها از ارزشهای مورد قبول جامعه برای مقاصد سیاسی خود استفاده می کنند و هدفشان بالارفتن از نردبان قدرت است. آقای سحرخیز سواد آکادمیک بحث درباره سند 2030 را ندارد. او هرگز نمی تواند شرکت حاجی بابایی در اجلاس های یونسکو را توضیح دهد. سحر خیز هرگز نمی تواند به این سوال پاسخ دهد که اگر یونسکو و سند 2030 بد است چرا ایران هم مانند آمریکا و اسراییل از یونسکو خارج نمی شود؟
آقای سحرخیز که از دریچه ایدئولوژی و سیاست به یونسکو می نگرد آیا می داند که یونسکو و مجمع عمومی دو نهاد سازمان ملل هستند که از فلسطین حمایت می کنند و آمریکا و اسراییل به قدری از تونسکو عصبانی هستند که از آن خارج شده اند؟ او اینها را می داند اما چون با اصلاح طلبان مرعوب سر وکار دارد اینها را مثل چماق بر فرق آنها می کوبد.