چاپ کردن این صفحه

" بدون شک فردوسی یک شاعر بزرگ بوده که از تاریخ ایران باستان آگاهی خوبی داشته و با آمیزش این دو یعنی مهارت در سخنوری و مهارت در شناخت تاریخ ایران باستان، اثری بی‌بدیل که به‌منزله پل فرهنگی بین پیشینیان و نسل حاضر آفریده است. اما برای آن‌که جنبه تاریخی این اثر فرهنگی ایرانیان را به نیکی دریابیم باید در عناوین جداگانه و مبسوط تر به این مهم بپردازیم "

تو این را دروغ و فسانه مدان

امید شرف الدینی/ کارشناس ارشد علوم تربیتی - فرهنگی شاغل در آموزش و پرورش منطقه 15 تهران

شاهنامه فردوسی دروغ و افسانه نیست امروزه ایرانیان در جهانی می‌زیند که اولویت آن تجارت و گردآوری ثروت بی‌حدوحصر است ثروتی که عموماً مستضعفان جهان هرگز از آن بهره‌ای نخواهند داشت هرچند به‌ظاهر شعار دموکراسی و حقوق بشر و مردم‌سالاری از بوق‌های استعماری و دستگاه سخن‌پراکنی غول‌های اقتصادی جهان بلند است اما اندیشه گلوبالیستی یا همان جهانی اندیشیدن شان تنها منحصر به تجاوز به مرزهای فرهنگی و ارزشی ملت‌های مستضعف است و نه حوزه‌های خیرخواهانه ادعایی‌شان.

آری فرایند جهانی‌شدن، ثبات و همگونی و یکپارچگی را بر هم زده و جامعه را به فضایی نفوذپذیر و پاره‌پاره تبدیل کرده این فرایند در تلاش است یک جامعه جهانی یکدست و بی‌ریشه را پی افکند که شهروندان آن تنها مصرف‌کنندگانی دائمی باشند و نه بیش، اینجاست که ما ایرانیان باید به هوش باشیم و در دام شعارهای فریبنده‌شان گرفتار نشویم، درعین‌حال که نباید از قافله دانش و فن‌آوری جهانی عقب بمانیم باید به‌درستی از مرزهای فرهنگی و ارزش‌های دیرین خود نیز پاسداری کنیم زیرا بخش عمده این پیشینه فرهنگی مرزهای زمان را  درنوردیده و گویی برای همیشه تاریخ چراغ راه ایرانیان است و شاهنامه از منظر بسیاری از ایران پژوهان برجسته‌ترین بخش این گنجینه فرهنگی است و این برجستگی به دلیل ویژگی شاهنامه است که به‌عنوان یک پل گذشته باستانی ایران را به زمان کنونی پیوند زده است.

 

شاهنامه حماسه است یا تاریخ ؟

در این‌که شاهنامه یک متن حماسی منظوم و بی‌مانند است شکی نیست اما این‌که فقط شاهنامه را روایت داستان‌های حماسی بدانیم بی‌انصافی در حق شاهنامه است. شاهنامه اثری است که دوست و دشمن زبان به تحسین آن گشوده‌اند.

"تئودور نولدكه" خاورشناس آلمانی، در كتاب حماسه‌ی ملی ایران می‌گوید:  «شاهنامه‌ی فردوسی كتابی است كه هیچ ملتی همانند آن را ندارد». "برتلس" ایران‌شناس روس می‌گوید : «فردوسی یكی از نایاب‌ترین گوهرها را به ادبیات جهانی افزود» و "ابن اثیر" تاریخ‌نویس عرب از شاهنامه‌ی فردوسی با نام "قرآن عجم" نام می‌برد.

بدون شک فردوسی یک شاعر بزرگ بوده که از تاریخ ایران باستان آگاهی خوبی داشته و با آمیزش این دو یعنی مهارت در سخنوری و مهارت در شناخت تاریخ ایران باستان، اثری بی‌بدیل که به‌منزله پل فرهنگی بین پیشینیان و نسل حاضر آفریده است. اما برای آن‌که جنبه تاریخی این اثر فرهنگی ایرانیان را به نیکی دریابیم باید در عناوین جداگانه و مبسوط تر به این مهم بپردازیم . 

 

بنیاد نهادن شاهنامه 

فردوسی بزرگ در دل شاهنامه به‌تفصیل و با ذکر جزئیات مراحل نگارش آن را گزارش کرده که در اینجا ارائه می‌گردد. نخست آن‌که فردوسی بن‌مایه اصلی شاهنامه را نامه خسروان معرفی می‌کند و مراد از نامه خسروان همان تاریخ و سرگذشت زمامداری شاهان است یعنی هر پادشاهی، تاریخ ایران را به دست موبدان نگارش و حفظ می‌کرده و در زبان پهلوی به این نامه‌ها ( خوتای نامک ) گفته می‌شد.

یکی نامه بد از گه باستان                                                       فراوان بدو اندرون داستان

پراکنده در دست هر موبدی                                                    از او بهره ای نزد هر بخردی

 گویا در زمان خسرو اول ساسانی این خوتای نامک ها یک‌بار جمع‌آوری و به خط پهلوی باز نگاری شده است. و با یورش اعراب و بیم درخطر قرار گرفتن نسخ پهلوی ایرانیان با تیزهوشی برگردان‌هایی به زبان عربی از خوتای نامک را نگاشته‌اند تا سرانجام این اثر تاریخ ایران باستان تحت عنوان شاهنامه منثور به دستور محمد پورعبدالرزاق، سپه‌سالار خراسان گردآوری شد که فردوسی در آغاز شاهنامه از او به نیكی یاد می‌كند...

یكی پهلوان بود دهقان نژاد                                                          دلیر و بزرگ و خردمند و راد

پژوهنده‌ی روزگار نخست                                                           گذشته سخن‌ها همه بازجست

زهر كشوری موبدی سالخورد                                                        بیاورد این نامه را گرد كرد

 سال آغاز سرایش شاهنامه نیز در تاریكی‌های تاریخ زندگی فردوسی ناپیداست. ولی آنچه كه می‌تواند از میان ابیات شاهنامه دریافت این است كه پس از گردآوری شاهنامه‌ی منثور به دستور محمدپور عبدالرزاق مردم در واكنش به فضای سیاسی آن روزگار ، میل زیادی به خواندن آن نشان می‌دادند...

جهان دل نهاده بدین داستان                                                              همه بخردان نیز و هم راستان

تا این‌كه شاعری از دیار فردوسی به نام دقیقی نظم شاهنامه‌ی منثور را آغاز می‌کند...

جوانی بیامد گشاده‌زبان                                                               سخن گفتن خوب و روشن‌روان

به نظم آرم این نامه را گفت من                                                    ازو شـادمـان شـد دل انـجمن

ولی شادمانی مردم دیری نمی‌پاید، دقیقی  به دست غلام خود ناکام كشته می‌شود...

برفت او و این نامه ناگفته ماند                                                 چنان بخت بیدار او خفته ماند

و این بار درفش او در دستان خداوند سخن پارسی جای می‌گیرد. فردوسی در جستجوی شاهنامه‌ی منثور ناامید از سرای شاعر جان‌باخته بازمی‌گردد و باوجود خطر بسیار در پی یافتن آن رخت سفر می‌بندد تا...

كه این نامه را دست پیش آورم                                                ز دفتر به گفتار خویش آورم

بپرسیدم از هرکسی بیشمار                                                      بترسیدم از گـردش روزگار

سفر فردوسی نتیجه‌ای ندارد تا اینكه امیرك منصور كه آفریننده‌ی كاخ بلند ادبیات پارسی ازو این‌گونه یاد می‌كند...

به شهرم یكی مهربان دوست بود                                                 تو گفتی كه با من به یک‌پوست بود

مرا گفت خوب آمد این رای تو                                                   به نیکی گراید همی پای تو

نبشته من این نامه پهلوی                                                        به‌پیش تو آرم مگر نغنوی

... روزی كه در میان روزهای این سرزمین، بس فرخنده است شاهنامه‌ی منثور را برای شاعر هدیه می‌برد...

چو آورد این نامه نزدیك من                                                      برافروخت این جان تاریك من

به‌این‌ترتیب مشخص شد که بن‌مایه اصلی فردوسی در نگارش شاهنامه خوتای نامک بوده که خود گزارشی از تاریخ خسروان در اعماق تاریخ پر فراز و نشیب ایران است .

 

آیا شاهنامه از منظر تاریخی عاری از خلل است؟

پر واضح است که شاهنامه نیز به‌مانند هر روایت تاریخی دیگر به درجاتی از سوگیری و تحریف و تفسیر به نفع نگارندگان، که هر یک موبدی در دستگاه خسروی بوده مبتلاست اما این اندک ناراستی‌ها در برابر آن دریای بی‌کران امانت‌داری در گزارش حقایق، گویی خود را نشان نمی‌دهد زیرا شاهنامه سراسر جانب‌داری از پادشاهان نیست. نکوهش جمشید که خود را خدای خواند و ستایش اغریرث که با جوانمردی 12000 اسیر ایرانی را از بند رهانید و به جرم همین نافرمانی به دست برادرش افراسیاب کشته شد تنها دو نمونه از این رعایت امانت در نکوهش بدی و ستایش جوانمردی است.

شاید بزرگ‌ترین ایرادی که بتوان به شاهنامه گرفت سکوت شاهنامه در مورد پرافتخارترین دودمان شاهنشاهی ایرانی یعنی اشکانیان است البته این ایراد متوجه شخص حکیم توس نیست چنانکه خود فردوسی به این موضوع اذعان دارد که به دلیل اوضاع نابه سامان کشور امکان پژوهش بیشتر و گردآوری بن‌مایه کامل‌تر نبوده است: 

زمانه سراسر پر از جنگ بود                                               به جویندگان بر، جهان تنگ بود

فردوسی در شهنامه این‌گونه از اشکانیان یادکرده است:

پس از روزگار سکندر جهان                                               چه گوید، که را بود تخت مهان

چنین گفت داننده دهقان چاچ                                          کزآن پس کسی را نبد تخت عاج 

بزرگان که از تخم آرش بدند                                             دلیر و سبک سار و سرکش بدند

به گیتی به هر گوشه‌ای بر یکی                                          گرفته زهر کشوری اندکی

چو بر تختشان شاد بنشاندند                                              ملوک طوایف همی خواندند

نخست اشک بود از نژاد قباد                                               دگر گردشاپور خسرونژاد

زیک دست گودرز اشکانیان                                                چو بیژن که بود از نژاد کیان

چو کوتاه شد شاخ و هم بیخشان                                         نگوید جهاندار تاریخشان

کزیشان جز از نام نشنیده‌ام                                               نه در نامه خسروان دیده‌ام

اما این خیلی عجیب است که در شهنامه از پرافتخارترین دودمان پادشاهان ایرانی نامی نیست!! 

مشخص است منبع نگارش شاهنامه اثری است که توسط موبدان ساسانی گردآوری و باز نگاری شده است و  به‌مانند روز روشن است که چرا نامی از اشکانیان در آن نیست . ساسانیان، اشکانیان را دشمن می‌دانستند و اعتقاد داشتند که آنان دین بهی را کوچک می‌شمارند بنابراین کوشیده‌اند اشکانیان را کوچک و بی‌اهمیت و دوره پانصدساله زمامداری ایشان را سراسر هرج‌ومرج جلوه دهند ولی ناگزیر برخی قهرمانی‌های ایشان نظیر داستان‌های گیو ، گودرز ، فرود ، میلاد زنگه شاوران و حتی رستم دستان را بدون دقت در منشأ ذکر کرده‌اند اما گاه زمان داستان را قرن‌ها عقب‌تر و به روزگار کیانیان نسبت داده‌اند .

شاهنامه فردوسی دروغ و افسانه نیست

شواهد میدانی که اثبات می‌کند شاهنامه افسانه نیست

شواهدی که در ادامه خواهد آمد تنها قطره‌ای از دریای شواهد برجای‌مانده در ایران فرهنگی است که توسط نگارنده برملا خواهد گشت و چه‌بسا هریک از هم‌وطنان در پهنه ایران فرهنگی رازی از رازهای این اثر تاریخی را در شهر و دیار خود بازشناخته باشد.

1 – روستای تینه : روستای پدری فریدون که همان زادگاه آبتین،فرانک و فریدون محسوب می‌گردد و هم‌اینک در اطراف لاریجان آمل برجای است.

2 – تخت فریدون : آخرین توقفگاه کوه‌نوردان در صعود از دماوند و زمینی بسیار مرتفع که ضحاک تصور نمی‌کرده در چنین ارتفاعی کودک با شیر گاو برمایه در حال پرورش است.

3 – ضحاک چال : که یک چاه در دل یک غار آهکی است و هم‌اینک در روستای کرف در اطراف لاریجان آمل قرار دارد.

4 – همان‌گونه که فردوسی فرمود اشکانیان از تخم آرش بدند یعنی مازندرانی بودند هم‌اینک روستای آب اسک که زادگاه اشک یکم است در حوالی آمل برجای است و در شاهنامه بارها از مازندران به‌ویژه از آمل ، گرگسار ( گرگان ) ، خوار ( گرمسار ) سخن به میان آمده است.

 5 – فردوسی در داستان قیام کاوه و فریدون از ارمائیل خالی گر( آشپز ) نفوذی  به دربار ضحاک و نقش او در رهایی جوانان که تخمه کردان کنونی از آنان است، نام می‌برد ( کنون کرد از آن تخم دارد نژاد ). بامطالعه تطبیقی دیگر کتب تاریخی مشخص می‌شود که ارمائیل به‌عنوان نخستین مسمغان و حکمران محلی این سلسله پیشدادی در دماوند درفش کاویانی و دیهیم شاهی را از فریدون دریافت کرده و تا سال 143 هجری برجای بوده‌اند و هم‌اینک دژ فرماندهی آنان با نام استوناوند در شمال شرقی دشت مشا برجای‌مانده است.

6 - کهن‌ترین نشانه حضور انسان در استان تهران،  بر اساس کاوش هیات باستان‌شناسی میراث استان تهران در قلعه «حاج عسگر» کیلان به اثبات رسیده است.  بر مبنای این کاوش‌ها طی یک گمانه آزمایشی در محوطه‌ای به مساحت 25 مترمربع و به عمق 40 سانتیمتر یک جسد با ابزار جنگ یا شکار کشف شد که با تست نیمه‌عمر کربن 12 عمر جسد 14000 سال تخمین زده شد موضوع زمانی مهیج‌تر می‌شود که بدانیم کیلان و یا کهیلان نام نبیره افراسیاب است که در همین مکان و به دست یک اسپهبد محلی کشته‌شده است.

7 – پیش از انقلاب و در دهه 40 دو تن با لباس افسران نظامی همراه یک باستان‌شناس اروپایی در مسیر جاده نظامی آبسرد – ایوانکی و در ناحیه‌ای موسوم به دره ناهی اقدام به کاوش می‌نمایند وقتی با اعتراض مالکین اراضی مواجه می‌شوند نامه‌ای را نشان می‌دهند که حاکی از مأموریت اکتشاف دخمه یکی از پسران ویسه تورانی بوده است البته این سپهبد قطعاً نمی‌توانسته پیران باشد چراکه در شاهنامه محل کشته شدن وی گنابد و در جنگ 12 رخ ذکر گردیده است اما ویسه پسر دیگری داشته که پس از گرفتار شدن نوذرشاه در گرگان و عقب‌نشینی کارن به نواحی غربی در تعقیب و جنگ‌وگریز با کارن کشته می‌شود. بعید نیست این مکان محل دفن وی باشد.

8 – در فریدن اصفهان در مکانی به نام مشهد آهنگران آرامگاهی است با دو مزار که یکی مربوط به کاوه و دیگری مربوط به کارن فرزند وی می‌باشد همچنین در مازندران هم‌اینک یک کوه مرتفع به کوه کارن مشهور است که نشانه ارادت مردم مازندران به این سپهبد پیشدادی است.

 

سخن پایانی

هم‌وطن گرامی حال که دانستی شاهنامه افسانه نبوده بلکه گزارشی تاریخی از زمامداری خسروان در قالب بیان حماسه‌هاست و شواهد میدانی بی‌شماری در تأیید درستی آن برجای‌مانده اگر فرصت مطالعه و بهره‌گیری از گنجینه ارزنده فرهنگی آن را نداری دست‌کم در مقام زبان، پاسدار و مدافع ارزش‌های شاهنامه باش مبادا فرزندانمان را طوری تربیت کنیم که شاهنامه را دروغ و فسانه بپندارند!

شاهنامه فردوسی دروغ و افسانه نیست

شاهنامه فردوسی دروغ و افسانه نیست

( ضحاک چال )

شاهنامه فردوسی دروغ و افسانه نیست

( تخت فریدون )

شاهنامه فردوسی دروغ و افسانه نیست

( استوناوند )

شاهنامه فردوسی دروغ و افسانه نیست

( کهیلان )

شاهنامه فردوسی دروغ و افسانه نیست

( آب اسک )

بن مایه : شاهنامه فردوسی


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

شاهنامه فردوسی دروغ و افسانه نیست

شنبه, 06 دی 1398 22:05 خوانده شده: 3020 دفعه

در همین زمینه بخوانید: