1. مدیر محترم در طول سال بنرها و پارچه نوشتههای زیادی نصب کردید ولی چرا یک بار بنری نصب نکردید که اصل 30 قانون اساسی روی آن نوشته شود؟ مگر نمیگفتید قانون اساسی ثمره خون شهدا و میثاق ملی است؟
2. مدیر عزیزم ! مگر مسئولان آموزش و پرورش نمیگویند آموزش و پرورش رایگان است و پرداخت شهریه در مدارس هیئت امنایی برای کلاس های فوق برنامه است؟ پس چرا همان روز ثبت نام فرمودید باید شهریه را واریز کنید؟ پس چرا برنامه مدرسه را به گونهای ننوشتید تا دانشآموزی که نمیخواهد در این کلاس ها شرکت کند، بتواند این کار را انجام دهد و از مزایای آموزش و پرورش رایگان استفاده کند؟
3. مدیر خوبم از پدر من یک میلیون تومان بابت به اصطلاح هوشمندسازی مدرسه گرفتید. آیا میدانید چه چیزی تغییر پیدا کرد؟ معلمان، فقط به جای گچ و ماژیک از قلم نوری استفاده کردند. آیا روش و محتوای تدریس عوض شد؟ خیر، ولی من روزی 8 ساعت به آن تخته پرنور خیره شدم، سر درد گرفتم، دید چشمانم ضعیف شد. در عوض شما با افتخار پز دادید که مدرسه من هوشمند است!
4. مدیر محترم چرا هر از چندگاه سری به سرویس های بهداشتی مدرسه نزدید؟ آیا میدانید به خاطر کثیفی و بوی بد آنجا من مجبور بودم خودم را نگهدارم تا به منزل برسم و اکنون دچار بیماری گوارشی و کلیوی شدهام؟
5. مدیر خوبم ! آیا میدانید که بوی دود سیگاری که بعضی از همکاران تان می کشیدند به طبقه بالا هم میرسید و شما با ما آن قدر مهربان نبودید تا ما آن قدر جسارت داشته باشیم که به این امر اعتراض کنیم؟
6. معلم دینی عزیزم ! چرا خیلی سوال ها در ذهن من ماند و من هیچ وقت جرات نکردم از شما بپرسم؟ چرا شما آن قدر عبوث و خشک بودید که من نتوانستم با شما ارتباط برقرار کنم و از تدریس شما لذت ببرم؟
7. معلم فیزیک خوبم! میدانید چرا من همچنان در این درس ضعیف هستم؟ چون شما علاقهای برای تدریس نداشتید. بیشتر وقت کلاس را به خاطرهگوییهای دوران دانشجویی گذراندید. این تابستان من به سایت دبیرستان صنعتی شریف رفتم و تدریس های رایگان آنجا را دیدم و تازه فهمیدم فیزیک چیست و چقدر شیرین است !
8. معلم ریاضی عزیزم ! پدر من آن قدر پول نداشت تا مرا در تابستان در آموزشگاه های خصوصی ثبت نام کند. میخواستم ریاضی را در مدرسه و از شما یاد بگیرم. چرا مرا ناامید ساختید؟ چرا تدریستان را بر پایهای بنا ساختید که گویی همه دانشآموزان مطالب کتاب را میدانند پس باید از سطح بالاتری شروع کرد؟ من ترسیدم و خجالت کشیدم اعتراض کنم، چون هم شما و هم دوستانم لابد مرا مسخره میکردید!
9. معلم شیمی خوبم ! مگر در حدیث نیامده است « زکات العلم نشره »؟ پس چرا زکات علم تان را ندادید؟ چرا ما را حواله به کلاس بیرون از مدرسهتان دادید؟ آیا میدانید چند نفر از پدران دوستان من با چه زحمتی پول درمیآورند؟ یکی راننده تاکسی، دیگری کارگر ساختمانی و کشاورز و ....
10. معلم ادبیات عزیزم ! من به ادبیات خیلی علاقه دارم، شعر و داستان هم می خوانم. اما چرا شما درس به این شیرینی را این گونه کسالت بار تدریس میکنید؟ چرا با ادبیات معاصر، شاملو، سهراب سپهری و بسیاری شاعران دیگر چندان آشنا نیستید؟ مگر میشود معلم ادبیات با رمان های «بادبادک باز»، «هزار خورشید تابان»، «ناتور دشت»، «صد سال تنهایی» و ... آشنا نباشد؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید