دخترک فقط ۱۱ سال دارد. او را به عقد مردی 50 ساله درمیآوررند و در واقع او را به آن مرد میفروشند.
مردک یک همسر و هفت فرزند دارد. فرزندانی که احتمالا همسر جدید پدرشان، همسن بچههای آنهاست و چه بسا کوچکتر! احتمالا اگر روزی آنها را با هم ببینی، شاید تصور کنی که رها نوهی آن مرد است و نه همسر او!
شش ماه پیش، رها در یکی از روستاهای اطراف ایلام به عقد مردی ۵۰ ساله درآمد. یک عقد در ازای دریافت۱۵ میلیون تومان از داماد مسن! دخترک حتی هنوز به بلوغ جنسی هم نرسیده و عادت ماهانهی زنانه را تجربه نکرده اما حالا به گفتهی همسر اول آن مرد، هر شب رابطهی جنسی را تجربه میکند؛ رابطهای که از آن وحشت دارد و مانند یک کودک، هر روز با گریه و زاری، سراغ پدر و مادرش را میگیرد. گریههایی که در میان صدای پرتوان مدافعان ازدواج دختران زیر ۱۳ سال به گوش هیچ کسی نمیرسد و ره به جایی نمیبرد؛ تا رها در بند بماند و یک ایلام و یک ایران را انگشت به دهان بگذارد که مگر این سرزمین از خردمندان تهی شده که اینگونه دختر ۱۱ سالهی متولد ۸۵ به جای بازی و شادی در کوی و برزن، باید هر شب به مویه و گریهی رابطه با مردی ۵۰ ساله بنشیند و قانون نیز راه را بر این مسیر ناصواب نبندد؟
سیل اشکهای دخترک ؛ آیا قلعهی کجاندیشان و متحجران را خواهد لرزاند یا آنکه تنها جویی باریک خواهد بود که بر دیوارهی محکم و صلب اندیشههایشان خواهد سایید و قربانی شدن رها را نیز نخواهند دید؟
جوهر قلمهایمان شاید اگر به جویبار اشکهایت بپیوندد، صخرهی سخت تحجر را بشکافد، در دل آن راهی بگشاید و تو نیز رها شوی؛ همانند نامت! رها شوی ز بند کژاندیشیها، ناآگاهی و زشتی که سایهای بزرگ و سیاه بر این روزهایت افکنده.
منبع: جمعیت امام علی