هیچ انسانی فطرتاً دروغ گو نیست. در واقع، دروغ گویی یک صفت ناپسند و یک انحراف اخلاقی است که بسیاری از کودکان و بزرگسالان به آن مبتلا میشوند. اما باید بدانیم که دروغ، بیشتر از هر چیز، نتیجه تاثیرات محیطی است، پدیدهای است که در خانواده و اجتماع شکل میگیرد و رشد میکند.
وقتی رابطهی کودک با والدین و اطرافیان عمیق و سالم باشد، آن کودک نیز تمایل کمتری به دروغ گفتن خواهد داشت. اما اگر کودکی در محیطی پرتنش، سرشار از ترس و فشار تربیتی بماند، یا از حقایق تلخ و سخت بترسد، ناخواسته به سمت دروغ سوق داده میشود.
لوسن، روانشناس مشهور، دروغ را نتیجهی وجود عقیدهای فرضی میداند که حقیقت نیست، اما عامل تحریف واقعیت است.
گاهی اوقات، کودکان دروغ میگویند زیرا احساس میکنند حق بیان کردن احساسات و افکارشان را ندارند. به عنوان نمونه، فرض کنید پسری از برادرش متنفر است و مادرش او را تنبیه میکند چون این حقیقت را بر زبان آورده است. در آن حالت، کودک آموزگاری میبیند که حقیقت گفتن، تنبیه و سرزنش به دنبال دارد، ولی در عوض دروغ گفتن، مورد تشویق و محبت قرار میگیرند. این تجربه، کودک را بیاختیار به سمت الگویی میکشاند که در آن، دروغ به عنوان راهی برای حفاظت از خودش و جلب محبت دیده میشود.
این وضعیت، نتیجهای به همراه خواهد داشت:
کودکی که در آینده، دروغ را وسیلهای برای رفع نیازهایش میبیند و یاد میگیرد صحت گفتن در نظر دیگران ارزش ندارد. او نتیجه میگیرد که انسانها ممکن است به دلیل دروغ گفتن، پاداش و محبت دریافت کنند، و این باور در ذهنش تثبیت میشود که مادرش دروغ گوهای کوچک و کوچک را دوست دارد.
وقتی کودکان دروغ میگویند، واکنش والدین باید عمیق و انسانی باشد، نه هیجانی و سرشار از خشم و سرزنش. اگر بخواهیم کودکان مان صادق و راستگو بار بیایند، باید فضایی ایجاد کنیم که حقایق تلخ و شیرین در آن بهراحتی و بدون ترس بیان شود. آموزش مهارتهای حل مسأله و مدیریت احساسات به کودکان، میتواند آنها را در مواجهه با چالشها و تنشها قویتر و مطمئنتر کند.
مهم است بدانیم که تنبیه کردن کودک به دلیل دروغ، فقط او را بیشتر ترغیب میکند که برای محافظت از خودش و احساس امنیت، دروغ بگوید. در واقع، کودک در تلاش است احساس امنیت کند و در جستوجوی راهی است تا امیدها و دلهرههای درونش را ابراز کند. مثلاً اگر مدرسه اطلاع دهد که فرزندتان در امتحان ریاضی نمره مناسب نگرفته است، نباید او را به سوال کردن و دروغ گفتن وادار کنیم. بلکه باید با صداقت گفت وگو کنیم ؛ مثلا بگوییم: معلم ریاضی گفته که نمرهی تو قابل قبول نبوده است، نگرانیم و میخواهیم بدانیم چه کمکی از دستمان برمیآید تا در آینده بهتر عمل کنیم.
در نهایت، والدین و معلمان عزیز باید مراقب باشند که فضای خانه و مدرسه، پر از عشق، تفاهم و صداقت باشد. باید به کودکان نشان دهیم که گفتن حقیقت ارزشمند است و تفاوتی ندارد چه حقیقت تلخ باشد، با احترام و درک میتوان آن را پذیرفت.
پذیرش احساسات و افکار کودک، بدون سرزنش و تنبیه، راهی است برای آموزش صداقت و اعتمادسازی.
همچنین، باید الگوی سالمی برای کودکان باشیم؛ یعنی خودمان نیز در گفتگوهایمان آزادی و صداقت را نشان دهیم و از دروغ و فریب پرهیز کنیم.
آموزش مهارتهای حل مسأله و مدیریت احساسات به کودکان، میتواند آنها را در مواجهه با چالشها و تنشها قویتر و مطمئنتر کند. زمانی که کودکان احساس کنند در محیط اطراف شان امنیت دارند و نظرات و احساساتشان مورد احترام است، کمتر تمایل به دروغ گفتن خواهند داشت.
باید به جای تنبیههای سخت و سرزنش، با محبت، درک و راهنمایی، کودکان را تشویق کنیم که حقیقت را بگویند و در این راه همراه و پشتیبان آنها باشیم. تنها در چنین فضایی است که کودک میآموزد صداقت، ارزش واقعی خود را دارد و اعتماد به نفس لازم برای بیان حقیقت را پیدا میکند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید