چاپ کردن این صفحه

وحید میرزایی

طنز انه : آموزش، پرورش، نمی خوایم نمی خوایم !

طنز آموزش و پرورش و قبولی دانش آموزان  حقیقتا وزارت آموزش و پرورش از اون وزارت‌خونه‌هاییه که روی اعصاب آدمه. والا. وزارت خونه فقط جهاد كشاورزي. اصلا کاری به هیچی نداره. نه اظهار نظری می‌کنه، نه موضعی می‌گیره، نه دخالتی می‌کنه. نه ابراز نگرانی از چیزی می‌کنه. کلا خوبه. یه گوشه نشسته واسه خودش داره ماستش رو می‌خوره. ویژگی‌ای که وزارت آموزش و پرورش متأسفانه ازش بی‌بهره است.

همین چند وقت پیش ريیس مرکز سنجش وزارت آموزش و پرورش گفته: «میانگین نمرات امتحانات نهایی خرداد 12.5 است.» خب که چی؟ الان به این معدل لابد افتخار هم می‌کنید؟ زمان وزارت آقای حاجی بابایی وزیر دولت دهم این طوری نبود. همه دانش آموزان علاوه بر اینکه یک پاشون توی زیر زمین بود و انرژی هسته‌ای درست می‌کردند اون یکی پاشون تو مدرسه بود و انتگرال دو گانه و مشتق دو جزئی رو هوا حل می‌کردند. آمار قبولی‌ها و معدل‌ها که می‌اومد عمرا اگه دانش آموزی معدل زیر 19 داشت. اگرهم داشت به واسطه تسلط دولت دهم و شخص ريیس جمهور به برنامه اِکسل، با یک ضریب ناگهان نمرات دانش آموزان بالا می‌رفت و این خود دستاورد بزرگی بود.

فارغ از این بحث‌های سیاسی آخه لامصبا 12.5 هم شد نمره؟ زمان ما این طوری نبود! وقتی کارنامه می‌گرفتیم و نشون پدرمون می‌دادیم تا می‌رسیدیم خونه اول زاشک می‌خوابوند زیر گوشمون. همین جوری به خاطر اینکه انگشتاش نرم شه. بعد یکی دیگه می‌خوابوند تو گوشمون که «پسرتو اینقدر نمی‌فهمی کارنامه رو چطوري بگيري بياي تو خونه.»

بعدم که کارنامه رو می‌دید برای هر درسی که بیست نمی‌شدیم به ترتیب یکی چپ، یکی راست می‌خوابوند تو گوشمون. هر یک دهمی هم که معدل از بیست فاصله داشت، می‌زد تو گوشمون. واسه همینه نصف دهه شصتیا الان صورتشونو با سیلی سرخ نگه داشتند. آخرشم کارنامه رو پرت می‌کرد تو صورتمون و می‌گفت: «برو گم شو بمیر با این درس خوندنت. هیچی نمیشی تو.» و ما گم می‌شدیم و می‌مردیم. بچه‌های حرف گوش کنی بودیم خب. دیگه نهایتش اگه معدل کل‌مون بیست می‌شد، مدیر مدرسه هم یه نامه می‌نوشت از والدینمون دعوت می‌کرد مدرسه و جایزه ساعت و شش تا لیوان ازین فرانسوی‌ها می‌دادن بهمون، پدر می‌رفت یکی ازین شونه‌ها که چهار انگشت میوفته پشتش، می‌خرید به عنوان هدیه و می‌گفت: «با این صبح‌ها پشم و پیلیت رو شونه کن مثل گوسفند شدی، میری مدرسه آبرو آدمو می‌بری.» این بود که سه ماه نگذشته، می‌دیدی پیاز موهات رو دونه دونه باید از کف شونه جمع کنی.
اما دانش‌آموزای حالا چی؟! باباهه بچشو تو دبیرستان غیرانتفاعی ثبت نام کرده بغل خونشون و به اندازه درآمد صادرات غیر‌نفتی ایران هزینه کرده. براش سرویس خصوصی گرفته که قربونش برم پیاده نیاد این مسیر رو، اشعه UV خورشید باعث تخریب بافت‌های پوستش بشه. 10 تا معلم خصوصی هم گرفته که هر کدوم یه فصل فیزیک و هندسه رو بهش درس بدند که زبونم لال حرکت پرتابه‌ای رو با قانون دوم نیوتون قاطی کنه یا خدایی نکرده فاصله کانونی در آینه محدب رو با فاصله کانون و مرکز یک بیضی یا هذلولی اشتباه نگیره. بعدم کارنامه‌اش که میاد 6 تا درس رو تجدید شده 3 تا دیگه رو که ورزش و انضباط و آمادگی دفاعی بوده 11 گرفته.

پدره بهش میگه: «خب قربون اون قیافه‌ات برم. فدا سرت.» مامانه هم می‌گه: «بچم پوستو استخون شده اینقدر درس خونده. بیا این شیر موزو بخور توش مغز پسته هم ریختم.» بعد به شوهرش میگه: «بچم باهوشه، با همه فرق میکنه. تو قالب نمی گنجه. این درس هاشون طوریه که بچمو میخوان تو قالب بگنجونند. ببرش یه جا ثبت نامش کن که نگنجونند.»
خلاصه می‌خوام بگم زمونه عوض شده. دیگه مثل قدیم نیست. این سیستم آموزش عالی هم یا باید یه فکری به حالش بکنند یا باور کنید اگه بذارنش تو حالت اتوپایلوت و دست بهش نزنند بهتر نتیجه می‌ده تا اینکه بخوان براش برنامه‌ریزی کنند.
پایگاه خبری تحلیلی پویش لینک

یکشنبه, 09 بهمن 1395 16:33 خوانده شده: 2543 دفعه

در همین زمینه بخوانید: