چاپ کردن این صفحه

احمد محمدی / دبیر ریاضی شهرستان سقز

کودکان خسته از جنگ و حق زیستن ( برای « ئایلان » و « گالیپ » و مادرشان « ریحان » )

کودکان خسته از جنگ و حق زیستن و در رثای کودک کوبانی  هتل ها و رستوران های مدرن و مجلل در کنار بافتی سنتی و باستانی در قالب خانه هایی سفید رنگ و چسبیده به هم ، کوچه هایی تنگ و منتهی به دریا و کشتی های تفریحی و توریستی ، هرساله گردشگران بسیاری را از اقصی نقاط گیتی ، جهت گذراندن تعطیلات تابستانی و گرفتن حمام آفتاب به سواحل آرام و زیبای شهر کوچک و تاریخی بدروم ( Bodrum ) ، واقع در آخرین نقطه ی جنوب غربی ترکیه می کشاند . بندری باستانی در استان Mugla ( موگلا -  موغله ) در منطقه ی اژه که پنجره ی خانه هایش هر روز رو به پهنه ی آب های مدیترانه باز می شوند اما امسال و به ویژه در چند ماهه ی اخیر ،  این شهر بندری غیر از توریست های متمول خارجی ، میزبان غریبه هایی دیگر نیز بوده است . چهره هایی رنجور و هراسان که هیچ شباهتی به جهانگردان تشنه ی تفریح و خوش گذرانی ندارند .
آوارگان و پناهجویان عمدتاً سوری ، گریخته از بمب و آتش و مرگ ، با پیمودن صدها کیلومتر مرز خاکی و با تحمل مشقات سفر ، این روزها سواحل بدروم را دروازه ای یافته اند برای رفتن به جزایر یونانی آن طرف مدیترانه و در نهایت ورود به کشورهای ثروتمندتر اروپایی . گرچه عبور از دریا بازی مرگ و زندگی است و مدیترانه خشمگین تر از همیشه ، این روزها ناجوانمردانه از کوچک و بزرگ قربانی می گیرد ، لیکن هر طور شده از این راهگذر آبی باید گذر کرد ، چون جز این راه دیگری نمانده است .
قاچاقچیان انسان که همه ترک و عرب و یا یونانی تبارند فرصت را غنیمت شمرده و هر روز در کمین اند . اینان با قایق های نه چندان مجهز خود ، روزانه کالای خون و متاع جان ، ترانزیت می کنند . در مقابل ، پناهجوی آواره ، رانده از همه جا ، نا آشنا و غریب هر آنچه را که طلب کنندش ، می پردازد و اغلب هم در این راه ، هم مالش به یغما می رود و هم جانش به فنا . . .
این داستان تکراری بدروم در چند ماه گذشته بوده است .
 در روز های اخیر اما وقوع یک رویداد تلخ ، نام بدروم را یک بار دیگر جهانی ساخت . نظیر این واقعه در ساحل بدروم گرچه بارها اتفاق افتاده و حادثه ای این چنین ، دیگر آن قدر تکراری و معمول گشته که کسی را نمی آزارد ، لیکن نوع وقوع این رخداد موجب گشت به یک باره نام بدروم ترکیه در صدر اخبار دنیا قرار گیرد .
صبح روز چهارشنبه دوم سپتامبر 2015  (  همین چهارشنبه ی هفته ی پیش ) ، وقتی ماهیگیر برای صید روزانه اش ، نزدیک ساحل شد از دور جسمی کوچک و رنگین ، توجهش را به خود جلب کرد . جسم ،  از دور همچون عروسکی می نمود با لباس های رنگارنگ ، که در کف ساحل افتاده بود و هر از گاه موجی کوچک ، قسمتی از آن را شست و شو می داد .

با خود اندیشید :  یعنی امروز مدیترانه آن قدر مهربان گشته که غیر از قوت روزانه ، می خواهد عروسکی نیز به او هدیه دهد ؟

حتماً دختر خردسالش از دیدن این هدیه ی دریایی کاملاً به وجد خواهد آمد . با این فکر شیرین ، قدم هایش را تندتر برداشت و وقتی کاملاً نزدیک شد ...ناگهان قلبش فرو ریخت ! ، عروسک خیالش به یک باره محو شد و هرآنچه در ذهن  ساخته بود ، در یک آن ناپدید شد . .  پسر بچه ای دید با تنی سرد و چشمانی آرمیده بر کف ساحل ، با پیراهنی قرمز ، شلوارکی آبی و کفش هایی تیره . دستهایش در امتداد بدن بی روحش کشیده شده و پاهای بی جان و خسته اش به نرمی دراز شده بودند . یکی از گونه های پسرک در ماسه های کناره فرو رفته بود و با هر موج دریا ، مقداری آب شور ، صورت و قسمتی از سرش را می پوشاند . گویی شب پیش تر ، تمام ماهیان بزرگ و کوچک دریا طی ضیافتی باشکوه ، جسد بیجان این طفل کوچک را روی شانه های خویش تا ساحل همراهی کرده و روح پاکش را بدرقه ی آسمان ها نموده و او را این چنین جلو چشمان خفته ی خشکی نشینان به نمایش درآورده تا سند محکم دیگری باشد بر بی رحمی و قساوت جنگ ! 

  وقتی پلیس محلی و ساحل نشینان خبردار شـدند و قبل از آنکه جسد عروسک جابه جا شود ، « نـیـلوفـر دمـیـر » عکاس گـمنام یک آژانس خـبری کوچک به نام دوغـان ، توانـسـت  با دوربـین خود ،  عکسی از ایـن جـسـم کوچک بی روح بردارد . او هیچ وقت فکر نمی کرد روزی با فشار دادن شاتر دوربین ساده اش ،  یکی از تراژیک ترین مرگ های قرن را به تصویر بکشد . پس از آن دمیر با رشادت تمام و بدون تأمل ، تصویر پروانه ی مرده ی داستان ما را وارد دنیای مجازی نمود و همین امر کافی بود تا تنها ظرف چند ساعت ، این تصویر میلیون ها بار در شبکه های اجتماعی و رسانه های بزرگ و کوچک دنیا بازنشر شود . وجدان های آگاه و احساسات پاک انسانی در چشم برهم زدنی ، جوشیدن گرفت و به یک باره سیلی از پیام ها ، گفته ها و فریادها به راه افتاد و کل فضای رسانه ای را در بر گرفت .

یک روز بعد از آن در سوم سپتامبر ، اغلب ژورنال های برجسته ی جهان همچون ایندیپندنت ، ال موندو ، رویترز ، آسوشیتدپرس و . . . این تصویر را به صورت تمام قد روی جلد اول خود نمایش دادند و در بالای آن تیتر زدند : « جسد کودک آواره ی کوبانی ، تمام دنیا را به لرزه درآورد

آنها تصویر تکان دهنده ی این کودک بی جان را دلیل دیگری از ناتوانی ، استیصال و بی ارادگی سازمان ملل و دولت های منطقه ای و قدرت های بزرگ در پایان دادن به بحران سوریه ،  معرفی نمودند .  
 « ئایلان ( ئالان ) کوردی » ( Aylan Kurdi ) پسر سه ساله ی اهل کوبانی و  « گالیپ » ( غالپ  Galip ) برادر پنج ساله اش که به همراه مادرشان « ریحان » در آبهای مدیترانه در نزدیکی ترکیه طعمه ی امواج دریا شدند ، قرار بود زندگی بهتری را در جایی دیگر از دنیا ، به دور از جنگ و خونریزی شروع کنند ، اما قرار آنها هیچ وقت عملی نشد و طوفان بی رحم ، حق زیستن را از آنان ستاند . جسد ئایلان ، تنها و بی جان صبح روز دوم سپتامبر در ساحل بندر بدروم پیدا شد .  به همراه آنها  11  نفر دیگر از مجموع 23  نفر سرنشینی که در قایق بودند به کام مرگ فرو رفتند و تنها 9 نفر توانستند جان سالم به در برند . انتشار تصویر جسد ئایلان ، در مدت کوتاهی موجی از همدردی نسبت به پناه جویان در سراسر جهان به راه انداخت و انتقاد علیه دولت های اروپایی را به بالاترین حد خود رساند .
عبدالله کوردی پدر خانواده که در این سفر مرگبار زنده مانده ، برای اینکه بتواند زندگی بهتر و آینده ای روشن و مطمئن تر با حداقلی از آسایش و امنیت را برای خود ، همسر و دو پسر خردسالش فراهم نماید ، در ماه ژوئن ( سه ماه قبل ) از طریق خواهرش که سال ها در ونکوور کانادا می زیست ، از کشور کانادا تقاضای پناهندگی نمود ، لیکن این درخواست او با مهری تمام از جانب اداره ی مهاجرت کانادا رد شد .

پس از آن عبدالله هر کاری کرد تا بتواند خانواده اش را از جنگ و نیستی برهاند اما هر بار با در بسته مواجه می شد و ناامید به خانه باز می گشت . تا اینکه به ناچار و با رنج بسیار ، پذیرفت خود و خانواده اش را در ازای پرداخت 3000 دلار ، به دست سوداگران انسان بسپارد . مقصد آنها جزیره کووس ( Koos Island ) در یونان بود ، قایق در همان نزدیکی های بدروم دچار طوفان شد و آنها هیچ گاه به مقصد نرسیدند . عبدالله می گوید : « بچه هایم زیباترین بچه های دنیا بودند » و کیست که این گفته را باور نکند . او می گوید « بـه ئـایـلان قـول داده بـود تـا بـرایـش دوچـرخـه بـخـرد . . . »
داستان زندگی « ئایلان کوچولو » آن قدر کوتاه و مینیمال است که تنها در سه خط می توان آن را نوشت . زندگی او در بحبوحه ی جنگ داخلی سوریه آغاز گشت ، همزمان با حمله ی کـفـتـارهای داعش به کوبانی ، راه رفتن و حرف زدن را آموخت و در نهایت در شبی تاریک میان امواج سهمگین دریا ،  دست در دست برادر و سینه به سینه ی مادر ،  جهان را برای مردمانش وانهاد و رفت .
تاکنون 15123 کودک در جنگ خانمان سوز سوریه جان باخته اند . بخشی از این تعداد ، کودکانی هستند که در حین فرار و به هنگام آوارگی از فرط گرسنگی ، سرما و یا گرمای زیاد تلف شده اند . « ئایلان و گالیپ کوردی » نه اولین آنها و نه آخرین شان خواهند بود ...

  تاریخ ،  سکوت مرگبار سازمان ها و نهادهای بین المللی و عدم تصمیم گیری قاطع دولت های مدعی در مورد پایان جنگ در سوریه و عراق و نسل کشی کوردها و ظلم به آنها را هیچ گاه از یاد نخواهد برد .

به راستی کودکان شنگال ، کوبانی ، قندیل و . . . به کدامین گناه نـاکـرده ،  بـایـد از حـق حـیـات و داشـتـن امـنـیـت و آرامـش  مـحـروم شـونـد ؟
بدون شک « ئایلان کوردی » ، امروز زیباترین ، پاک ترین و بی گناه ترین غریقی است که تمام دریاهای روی زمین تاکنون به خود دیده است .  مرگ او رنجی دیگر است بر شانه های رنجور مردم کورد . . .
                                                          . . .  بـنـوه ئـایـلان گـیـان ، رولـه ی شـیـریـنـم
کوری خنکاوم ، گولی ژاکاوم ، کورپه ی نه خشینم
لای لای ئــالان گــیــان
بــه رزایـی کـویـسـتـان
 چــیـای نـیـشــتـمـان ،
                                                                                 بــنـوه ئـــالان گــیـان
      بــنــوه ئـایـلان گـیـان . . . .
                   آخـریـن اخـبـار :
           1 -   اجـسـاد ئـایـلان کـوردی به همراه بـرادر و مادرش به زادگـاهشان کـوبـانی بـازگردانده شد و طی مراسمی در همان جا به خاک
                    سـپرده شـدند .
           2 -  دولت کانادا اعلام کرد حاضر است « عبدالله کوردی » پدر ئـایـلان را به عنوان پناهنده در اسرع وقت بـپذیرد ! ! ! و طرفه تر آنکه ،
                  دولت ترکیه نـیز اعلام نـموده ، آماده اسـت تا به عبدالله کوردی شـنـاسـنـامه ی تـرکـیه بـدهـد ! ! ! ! !
          3 -  چند روز بعد از آن چهارشنبه ی سیاه ، در ساحل بندر بدروم ،  درست همان جا که جسد بی جان  ئایلان کوچولو  پیدا شد ، جمعی
                 از زنان و مردان ، آسوده خاطر و شادمان ، بـساط تـفریح پهن نموده و زیـر چـادرهای آفـتابگـیر خود ،  به امواج آرام ! ! مدیـترانه  
                نگاه می کنند و لذت می برند  ! . . اندکی آن سو تر از کرانه ، میان آبهای کم عمق ، دسـته ای از ماهـیان ریز و درشـت ، در حالی که
                پولک ها و  باله هـای خود را به رنگ قـرمز و آبی و مشکی درآورده انـد ، مبـهوت و حـیران از دور به این جماعت می نـگرند و بـا
               تعجب از خـود می پـرسـند :  آیا ایـنان هـمـان خـلـفـای خـداونـد بـر روی زمـین و هـمـان مخـلوقـات بـرتـرنـد ؟ ؟ ! ! . . .  

کودکان خسته از جنگ و حق زیستن و در رثای کودک کوبانی

کودکان خسته از جنگ و حق زیستن و در رثای کودک کوبانی

کودکان خسته از جنگ و حق زیستن و در رثای کودک کوبانی

کودکان خسته از جنگ و حق زیستن و در رثای کودک کوبانی

کودکان خسته از جنگ و حق زیستن و در رثای کودک کوبانی

کودکان خسته از جنگ و حق زیستن و در رثای کودک کوبانی

پنج شنبه, 18 شهریور 1394 11:44 خوانده شده: 4190 دفعه

در همین زمینه بخوانید: