1- از دانشجوی ایرانی که به کریسمس پارتی یکی از دوستان خارجی اش رفته بود پرسیدم خوش گذشت ؛ گفت داشت خوش می گذشت که میزبان از سر لطف ایرانی دیگری را که در آنجا حضور داشت به من معرفی کرد و سپس هر دوی ما ماسک فرهنگی خود را بر چهره زدیم و دیگر خودمان نبودیم و خوش نگذشت.
2- هموطن میانسالی از خانمش شکوه می کرد که او را به این دلیل که هموطن دیگری در رو به روی منزلشان ساکن شده، از تنها دلخوشی اش که دانه دادن به یک پرنده در بالکنی خانه اش و با لباس راحت هنگام صرف صبحانه بوده منع کرده، چرا که نگران رفتن آبرویمان است.
3- هموطن دیگری می گفت از آن زمان که یک خانواده ایرانی به مجتمعشان نقل مکان کرده احساس راحتی و امنیت نمی کند. او نه تنها نگران سر و وضع خویش که نگران خواندن شدن نامه هایش نیز بود. (در مجتمع های ساختمانی به تعداد خانوار ها صندوقهای کوچک برای نامه ها وجود دارد و معمولا پاکت نامه ها از درز این صندوقها بیرون میماند).
با شنیدن این گلایه ها بود که دانستم آزادی فقط آزادی قلم و بیان و نوع پوشش و باور و دین نیست - که این آزادی ها همه در دست حکام و رهبران است و مبارزه با آنها سخت- بلکه آزادی دیگری نیز وجود دارد که اهمیتش اگر بیشتر از آن آزادی ها نباشد کمتر نیز نیست و آن آزادی زیستن بدون ترس و نگرانی در کنار هموطنان خویش است، آزادی که ما خودمان آنها را با کنجکاویهایمان، با قضاوتهایمان، با طعنه ها و کنایه هایمان و حتی با نگاههایمان، بله با نگاههایمان از هم سلب می کنیم.
و آن وقت بود که فهمیدم چرا اولین توصیه ی ایرانی ها به تازه واردین، دوری گزیدن از هموطنان است!
بدون شک کنار نهادن این ویژگیهای آزار دهنده که به بخشی از کیستی ما تبدیل شده است، بسیار سخت است اما تلاش فرد فرد ما در وهله ی اول در « مشاهده ی این ویژگیها در خود» و سپس در « تعدیل یا ترک آنها » باعث خواهد شد که در شرایط سخت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی حاکم بر جامعه ی امروز بتوانیم در کنار یکدیگر با امنیت و آرامشِ بیشتری زندگی کنیم.
( کانال در اسارت فرهنگ )