به مناسبت یکم اردیبهشت روز گرامی داشت " سعدی " ؛
برای اینکه سعدی به قول فرنگی ها ( straight forward ) است.سعدی مدرن است، ساده است. از این دنیا می گوید. تذکر می دهد، راست و حسینی به قول قدیمی ها می رود سر اصل مطلب.
کسی را نمی پیچاند.
کودک دبستانی با خواندن « نرود میخ آهنی در سنگ » لبخندی می زند و پیر دهر دیده و تجربه اندوخته نیز با خواندن این متن کوتاه اعجاب انگیز که:
» سه چیز پایدار نماند :
مال بی تجارت
علم بی بحث
ملک بی سیاست »
که خلاصه تمامی تجارب بشری است، محظوظ می شود و خوش می گذراند.
سعدی فقط فصاحت و بلاغت و اخلاق نیست ؛ سعدی سیاست و اقتصاد هم هست.
سعدی از زبان خودش به « فقر » می تازد و مبلغان فقر گستری را می کوبد و می شوید و کنار می گذارد.
سعدی طرفدار « انباشت ثروت » است.
در حکایت کم نظیر « جدال سعدی با مدعی » ریشه و علت العلل تمامی مصائب و مشکلات را « اقتصاد و فقر »می داند و می گوید :
« تهی دستان دامن عصمت به معصیت آلایند و گرسنگان را نان بربایند . »
و دیگر بار می فرماید :
« هرگز دیده ای که پرده معصومی دریده، یا کفی از معصم (منظور قطع دست) بریده الا به علت درویشی؟ »
سعدی شجاع است در بیان « تابوها » . همان ها که ایرانیان قرن ۲۱ هم از گفتن آنها احتراز می کنند. می فرماید: « شنیدم که درویشی را با حدثی (جوانی) بر خبثی گرفتند، شرمساری برد و بیم سنگساری بود (خطر اعدام) گفت: ای مسلمانان قوت ندارم که زن کنم (ازدواج) و طاقت ندارم که صبر کنم ، چه کنم؟ لا رهبانیه فی الاسلام . »
سعدی در بیان سیاست و اقتصاد از « جان لاک » بسیار پیش تر بوده و فقر در جامعه را علت تمامی بزهکاری ها می داند.
می فرماید: » چه مایه مستوران (زنان نجیب و پاک) که به علت درویشی در عین فساد افتاده اند و عرض (آبرو) گرامی به باد زشت نامی بر باد داده » . « با گرسنگی قوت پرهیز نماند و افلاس عنان از کف تقوی بستاند » .
سعدی برای ثروت هم شرط دارد ،گرچه آن را بر افلاس و تنگدستی مقدم می شمارد.
می فرماید: « اگر قدرت جود است و قوت سجود، توانگران را به (بهتر) میسر شود » .
می فرماید:
« دلی که حور بهشتی ربود و یغما کرد
کی التفات کند بر بتان یغمایی »
من کان بین یدیه اشتهی رطب ( یعنی کسی که رطب خوشمزه در کنار دستش دارد) یغنیه ذلک عن رجم العناقید ( چه نیازی به سنگ انداختن بر نخل ها دارد) » .
سعدی خوانی نیاز امروز ماست.
اگر زمانی از سیر آفاق و انفس سیر شدیم و بر زمین هبوط کردیم و دیدیم که عرفان و تصوف و حواله به عوالم غیب و متافیزیک و ....در بهبود معیشت این دنیای ما و به دنبال آن در سیر و سلوک معنویمان موثر نبوده، آنگاه باید به سراغ سعدی رفت و از « گلستان آن ورقی » به امانت گرفت...
روزگاری یک نفر از اندیشمندان« ایدئولوژیک » معروف فرموده بود که" «ای کاش سعدی داستان جدال با مدعی را از زبان خودش نمی گفت! درست می فرمایند: اگر بنا بود « مدعی »خودِ سعدی باشد،دیگر نمی بایست از او بشنویم که:
« ای طبل بلند بانگ در باطن هیچ
بی توشه چه تدبیر کنی وقت بسیچ ( 1 )» .
« روی طمع از خلق بپیچ ار مردی
تسبیح هزار دانه بر دست مپیچ »
( 1 )بسیچ: آمادگی ،فراهم کردن ساز وکار.
کانال دکتر بهروز صادقی