چاپ کردن این صفحه

دو نامه از پیشینیان برای روندگان و آیندگان ؛

دو چیز مال نیست ؛ یکی " زن " دیگری " میهن "

علیرضا کاشفی

تحلیلی بر جایگاه زن و میهن در تاریخ ایران در صدای معلم

نامۀ نخست : زن مال نیست و پیش از مونث بودن، انسان است و باید استقلال فکری داشته باشد.

 تاریخ انقیاد نیمی از نوع بشر بسیار دردآور و طولانی است. معتقدم اگر بر مبنای اصلی، یک جنس از نوع بشر تحت قید و بند جنس دیگری قرار گیرد از اساس باطل است و باید آن اصل را کنار زد و اصلی بنا گذاشت که بر برابری کامل زن و مرد تأکید داشته و زن را ناتوان و ناکارآمد نشمارد. با احترام تمام به جنسیت زن، هر چیزی مونث بودن زن را مقدم بر انسانیتش مطرح کند باید کنار گذاشته شود. زن و مرد هر دو سعادت خویش را در سعادت خانواده ( ژرف ترین نهاد اجتماعی ) می دانند اما سعادت خانواده در این نیست که زن ابزاری چند کاره برای ارضای مرد و فرزندآوری و خانه داری او باشد. زن یک انسان است و در چهره و عواطف او هم می توان انسانیت و زیبایی، داد و دانایی، در یک کلام والایی و کمال را دید و هم شاهد ددمنشی و زشتی، بیدادی و نادانی و به تعبیر شاهنامه « نه گویا زبان و نه جویا خرد » بود.

در چهرۀ زن می توان آبرو و حیا، صداقت و راستی، متانت و بزرگ منشی، بردباری و خویشتن داری و در دل او مهر و صفا و وفا و در اندیشه اش آزادگی و ژرف بینی را دید؛ وقتی زن می تواند از گوهر انسانیت به نحو سرشار بهره مند گردد و به والایی و کمال برسد، به چه حقی زن را مالِ جنس ذکور دانسته و استقلال فکری او را گرفته و سوای خَلق در خُلق نیز ناهمسان با پدر بنی نوع بشر می خوانیدش؟

آنان که زن را مال می دانند، او را از جایگاه انسان پایین می آورند. چه انسان باید دارای استقلال فکری باشد و آنها استقلال فکری زن را برنمی تابند و در واقع زن را از آزادی و حقوقی که برای مردان جایز دانسته شده، محروم می کنند. این مرتجعان هم مخالف آزادی هستند و هم تبعیض را مقبول می شمارند. به بیان دیگر با نادیده گرفتن استقلال فکری زن، آزادگی و بزرگ منشی و شخصیت او را تحت الشعاع جنس ذکور قرار داده و به موجودی درجه دو و سه تنزل می دهند و در جایگاه یک انتخاب شونده قرار می دهند.

در شاهنامه رودابه و تهمینه، انتخاب کننده هستند نه انتخاب شونده؛ چرا که دارای استقلال فکری می باشند.

تحلیلی بر جایگاه زن و میهن در تاریخ ایران در صدای معلم

در تمدن دیرین ایران، شخصیت انسانی زن بسیار پیشتر از منشور حقوق بشر در غرب نهادینه شده است. دریغا که می خواهند ما با فرهنگ خود بیگانه باشیم.

مال انگاشتن و تصاحب زنان، آنها را از مشاغلی محروم می دارد که حتی فرومایه ترین مردان به سادگی آن مشاغل را کسب می کنند. نیز مشاغلی که برای زنان مناسب تشخیص داده می شود، بهرۀ کمی از آنها می برند تا منافع مردان در آن عرصه ها مخدوش نشود.

زمانی بخش بندی انسانها به اربابان و بردگان حتی از نگاه فرهیختگانی چون ارسطو طبیعی می نمود. از یونانیان و رومیان باستان گرفته تا پسینان آنها ( سپیدپوستان غربی در تاریخ معاصر جهان )، فلسفه می بافتند که سلطه بر بردگان و سیاه پوستان امری طبیعی است و به گمان خود برهان قاطع می آوردند که بردگان بنا به سرشت پستی که دارند لایق آزادی نیستند. کسانی که بر ناتوانی زن به جز در بچه آوردن و خانه داری تأکید می کنند، همانند برده داران می خواهند زنان را فرودست نگه دارند و بی شرمانه مدعی می شوند اینها همه برای مصلحت خود زن است.

تحلیلی بر جایگاه زن و میهن در تاریخ ایران در صدای معلم

 در پایان معتقدم زندگی انسان یک منظومۀ حماسی است. حماسه ای برای :

  • حفظ جایگاه انسانی نوع بشر و استقلال فکری او،
  • حفظ و برخورداری از تمام مواهب زندگی،
  • حفظ و برخورداری از عزت و مقام آزادی . . . در تمدن دیرین ایران، شخصیت انسانی زن بسیار پیشتر از منشور حقوق بشر در غرب نهادینه شده است. دریغا که می خواهند ما با فرهنگ خود بیگانه باشیم.

نامۀ دوم : میهن مال نیست

 مال در حقوق به هر چه قابل تملک و مبادله باشد گفته می شود که به اموال منقول و اموال غیر منقول تقسیم می گردد. طبیعی است منظور از زمین به عنوان مال غیر منقول، زمین مسکونی و زراعی و محل کسب و کار است که متعلق به هر فرد یا افرادی می تواند باشد و به معنی خود مختار خواندن بخشی از کشور نیست.

نه آذربایجان مال آذری است و نه کردستان، مال کرد که امروز عده ای هویت باخته در خارج مرزهای ایران بنشینند و وقیحانه حزب محلی درست کنند و در پی هدف شوم خود، نام استان آذربایجان غربی را استان اورومیه بنامند. ایران ملتی واحد است با سرزمینی مشاع و وجب به وجب آن متعلق به تک تک ایرانیان می باشد، که شاخصۀ بارز هویت ملی آنها بر سه پایه استوار است:

تحلیلی بر جایگاه زن و میهن در تاریخ ایران در صدای معلم

  • زبان و ادب پارسی به عنوان زبان علم و هنر و فرهنگ ایران فراتر از زبان رسمی؛
  • جشن های ملی؛
  • عرفان ایرانی؛

 افرادی که امروز با قیافه ای حق به جانب از هر گونه فدرالیسمی برای ایرانِ یکپارچۀ چند هزار ساله حرف می زنند در واقع نقش حزب تودۀ دورۀ پیشه وری و قاضی محمد را در ایران امروز ایفا می کنند.[1] گروهی از آنها در مصاحبه های مطبوعاتی شان با اینکه ادعا می کنند معتقد به تمامیت ارضی ایران هستند ولی به جای پرچم ایران، پرچم مجعول و مجهول کردستان(!) را روی میزشان می گذارند. نمی دانیم قسم شان را باور کنیم یا دم خروس را.

به گفتۀ مولوی :

به یکی دست می خالص ایمان نوشند       به یکی دست دگر پرچم کافر گیرند

در یک کلام می توان گفت : فدرالیسم برای ایران، اسم رمز تجزیه است.

به گفتۀ فردوسی :

تحلیلی بر جایگاه زن و میهن در تاریخ ایران در صدای معلم

از ایران و از ترک و از تازیان             نژادی پدید آید اندر میان

نه دهقان نه ترک نه تازی بود          سخنها به کردار بازی بود

 در کلام فردوسی « نژاد » در معنای بیولوژیک امروزین که ترجمۀ کلمۀ رِیس[2] است به کار نرفته. اشتباه فاحشی است که نژاد را با قوم یکی بدانیم و آن را پشتوانۀ تقسیم بندی های جدید قرار دهیم.

معتقدم زبانهای محلی در رشد و ارتقای زبان و ادب پارسی سهم به سزایی داشته و دارند و نیز زبان و ادب پارسی در تحکیم و ثبات آنها. به بیان دیگر زبانهای محلیِ ایرانی گنجینۀ لغت و فولکلور و تعبيرات و اصطلاحات و امثال مشترك در فرهنگ و تمدن ایران زمین هستند. اما دو نکتۀ بسیار مهم باید روشن گردد :

  • با اينكه فولکلور تجلی گر اصالت محلی و ملی است، ولی اگر افرادی صرفاً به آداب و رسوم و افسانه ها و تصنیف های عامیانه تکیه کنند، از ریشه هایشان بریده می شوند. فکر و فرهنگشان یا روسی می شود و یا انگلیسی. چرا که در این هنگامه در برابر نفوذ سرسختانۀ زبان انگلیسی به عنوان زبان محیط بر تکنولوژی و زبان روسی به عنوان زبان محیط بر فکر و زبان اقمار روسیه و هم مرز با زبان پارسی، نوشته های محلی چقدر می توانند مقاومت کنند و ادبیات جهانگیری همچون دیوان شمس و گلستان و بوستان چقدر؟
  • باید به این پرسش مهم پاسخ دهیم که چرا سعدي و حافظ و نظامی و بسیاری دیگر آثار خود را به زبان محلي ننوشتند؟ اگر امروز ما به فرض شنوندۀ صحبت سعدی با مادرش باشیم، محال است که بتوانیم صحبت آنها را کامل بفهمیم. زبان محلی سعدی دست خوش تحولات زیادی شده ولی زبان ادبی بوستان و گلستان ( زبان معیار ایران ) اقتدار خود را در نجد ایران نزدیک به هشت سده حفظ کرده است. سعدی نیز خود این سخن را تأیید می کند :

هزار بلبل دستان سرای عاشق را        بباید از تو سخن گفتن دری آموخت     

سازمان پژوهشی جبهۀ ملی ایران– سامان ششم

علیرضا کاشفی - اسفند 1401

 ***

[1] - شاخۀ حزب تودۀ آذربایجان یکی از نیرومندترین شاخه های ایالتی حزب بود که به دستور شوروی در سال 1324 منحل شد و اکثریت آن به فرقۀ دمکرات گرویدند. که نشانه ای از فرمانبرداری بی چون و چرا از استالین بود. بسیار مضحک می نماید جمع ضدینِ حزب توده و فرقۀ دمکرات. نشان می دهد صرفاً سودای بهره گیری سیاسی با محوریت شخص استالین در میان بوده است.

[2]- race


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

تحلیلی بر جایگاه زن و میهن در تاریخ ایران در صدای معلم

پنج شنبه, 17 اسفند 1401 15:51 خوانده شده: 4505 دفعه

در همین زمینه بخوانید: