« ما نمی توانیم وضعیت ناآگاهی را بپذیریم یعنی وضعیتی که همه در آن زندگی می کنیم .
شاید همین امر باعث تمایل قدیمی و پایدار ما به باور نیرویی قدرتمند باشد که تمام جوانب زندگی مان را کنترل می کند ... »
سواد روایت
اچ پورتر ابوت
تازه و پس از پشت سر گذاشتن دو سال تحصیل شبانه روزی در مراکز تربیت معلم و آن هم در فضای پر لعاب و غلیط ایدئولوژیک دهه ی 60 وارد آموزش و پرورش شدم . بدون تردید استقرار و تثبیت این وضعیت حاصل عملکرد و جمع جبری عناصر « خانواده ، مدرسه و جامعه » در سایه نظام حکمرانی غیر دموکراتیک و غیر پاسخ گو است .
برخی همکاران که به اصطلاح در « مسیر معلمی » عمری گذرانده و به اصطلاح ریش سفید آموزش و پرورش بودند به معلمان تازه واردی مثل ما هر از گاهی توصیه ها و نصیحت هایی می کردند .
یکی از آنان از تجربه های معلمی اش می گفت و این که می توان و باید از حس « رقابت » در مدیریت موفق کلاس بهره جست .
مثلا می گفتند کلاس را به دو بخش تقسیم کنید و یک دسته حرفی را به صورت کلیشه ای تکرار کند و گروه مقابل هم حرف دیگری را .
برخی اوقات و برای آن که یک دسته از دیگری عقب نماند آن چنان « حرف خواسته شده » را تکرار می کرد که پرده صماخ آن معلم را اذیت می کرد اما مهم و هدف این بود که بچه ها به نوعی سر کار گذاشته شوند و وقت کلاس به نوعی سپری شود .
نافرهیختگی در این جامعه به حد « انفجار و اشتعال » رسیده است . در این « فریاد کشی » ها معمولا دانش آموزی « فکر » نمی کرد . مهم این بود که « صدای » آن ها بیشتر و بهتر شنیده شود .
البته این کارها به نوعی خوشایند معاون و مدیر مدرسه و اولیای دانش آموزان هم بود چون نوعی سرسپردگی و انقیاد را در دانش آموزان بازتولید می کرد .
کم تر معلمی و حتا خانواده ای دنبال این بود که کار تیمی و گروهی به دانش آموزان آموخته شود چون خودشان هم غالبا مفهوم و معنای آن را نمی دانستند و نمی فهمیدند .
کم تر معلم ، معاون و یا مدیری را در این مدت دیدم که به زباله ریزی دانش آموزان حساس باشد و یا در مورد محیط زیست و اهمیت آن برای دانش آموزان ایجاد نیاز و مساله کند .
هنوز بسیاری از این دانش آموزان چه در مدارس خاص و چه در مدارس عادی دولتی نمی دانند و نمی فهمند که جای زباله درون سطل زباله است و نه داخل نیمکت ، نه درز میان شوفاژ و دیوار ، باغچه حیاط و.... البته بسیار دیدم وقتی در این مورد سخت گیری می کردم برخی دانش آموزان زباله ی خود را یواشکی به نیمکت جلویی و یا عقبی هل می دادند و به خود زحمت نمی دادند که کار عقلانی و شرافت مندانه را انجام دهند .
و یا در مورد ایجاد خراش بر روی نیمکت ها ، دیوارها و... حساس باشند . ( وندالیسم آموزشی ) دانش آموزی که عادت کند روی نیمکت بنویسد و یا اسمش را روی دیوار حکاکی کند در آینده روی « میراث فرهنگی » و بدون کوچک ترین عذاب وجدان و ناراحتی این کشور هم همین کار را تکرار خواهد کرد . ( 1 )
یک بار ندیدم که در جلسه شورای معلمان در مورد این پدیده زشت یعنی وندالیسم آموزشی بحث و بررسی کنند . شاید که نیاز به « دیده شدن » در کلاس و مدرسه و جامعه یکی از دلایل مهم این بیماری باشد .
اما مدیر و معاون و معلم سعی می کردند تا می توانند با کلاس های فوق برنامه ، کلاس های کنکور و تست زنی ، تقویتی و... دانش آموزان را مشغول و سرگرم کنند و این موضوع از اولویت های مهم مدرسه بود هر چند تشکیل این کلاس ها هم بیشتر ناظر بر تحصیل منافع مادی آن بود و البته در جلسات مختلف تشکیل این گونه کلاس ها نشانه پر کار بودن و با برنامه بودن آن واحد آموزشی و احساس تعهد و دلسوزی نسبت به آینده ی دانش آموزان تلقی شده و می توان گفت که همه اضلاع آموزش از این وضعیت راضی بوده و از این خوان پر تنعم همه بهره می برند .
( اصفهان ، نصف جهان ! )
( معبد مهر ورجوی مراغه - بازدیدکنندگان این چنین با ریختن زباله و نوشتن یادگاری، این مکان را مورد لطف خویش قرار دادند )
کسی به مفهوم « تفکر انتقادی » و نیاز مبرم جامعه و آینده به این معنای کلیدی نمی اندیشید و این که مشکل اصلی جامعه ما در « بحران تفکر » خلاصه می شود .
از آموزش مهارت های زندگی هم خبری نبود چون نیازی به آن حس نمی شد .
از آن زمان تا الان تغییر محسوس و معنا داری رخ نداده است جز آن که به نظر می رسد « سم رقابت » غلیظ تر و کشنده تر شده است .
هر ساله و در این روزها نتایج « کنکور » اعلام می شود .
تقریبا همه ی تحلیل ها و تفسیرها به این سو می رود که « مدارس خاص » و برخی مدارس غیرانتفاعی رتبه های نخست کنکور را از دیگران ربوده و سهم و توشه ای برای مدارس عادی دولتی نمانده است و فریاد وامصیبتا که عدالت آموزشی سر بریده شد .
گویی معیار موفقیت در نظام آموزشی و محک با سوادی دانش آموزان با « کنکور » پیوند خورده است و هر کسی از این قافله عقب بماند ، قافیه را باخته است .
اما کسی و نهادی از رتبه ی دانش آموزان ایرانی در آزمون های معتبر بین المللی مانند « تیمز و پرلز » خبری نمی گیرد تا به عمق بی سوادی و کم سوادی دانش آموزان ما پرداخته شود و تلنگری سترگ که :
« به کجا می رویم ؟ »
کیست که نداند این « بازار مکاره » به نوعی سرکار گذاشتن ذی نفعان و سرگرم کردن آنان به بازی است که در نهایت نفع و نتیجه ای برای کسی ندارد . کسی به مفهوم « تفکر انتقادی » و نیاز مبرم جامعه و آینده به این معنای کلیدی نمی اندیشید و این که مشکل اصلی جامعه ما در « بحران تفکر » خلاصه می شود .
تنها کسانی که از این بازی سود می برند آنانی هستند که برای انباشتن انبان خویش بر « صور رقابت » می دمند و دیگران هم بر طبق اصل « تقلید پذیری » ناخواسته و نا آگاهانه وارد بازی آنان می شوند .
بدون تردید استقرار و تثبیت این وضعیت حاصل عملکرد و جمع جبری عناصر « خانواده ، مدرسه و جامعه » در سایه نظام حکمرانی غیر دموکراتیک و غیر پاسخ گو است .
کیست که نداند اگر برترین رتبه را در کنکور داشته باشی و بالاترین معدل را هم در دانشگاه کسب کنی اما از « رابطه » و « رانت » بی بهره باشی ؛ عاقبت چیزی نصیب تو نمی شود .
شاید بهتر باشد جست و جویی کنیم تا بینیم این مدال آوران المپیادهای جهانی و رتبه های برتر و نخست کنکور که کلی به آن تفاخر هم می شود پس از چند سال تحصیل سرانجام از کجا سر در می آورند .
حل کردن رقابت چند ساعته کنکور در چند سال تحصیل در مدرسه به نام « سوابق تحصیلی » و... هم حلال این مشکل و درمان این بیماری نخواهد بود چرا که فقط « رقابت » را در شکل بد و خام آن بیش از پیش غلیظ تر و لاینحل تر خواهد کرد و محیط آموزشی را ناسالم تر و غیر قابل تحمل تر .
شاید هم آن اندک « مرجعیت » ئی هم که برای « برخی معلمان » در افکار عمومی بر جای مانده است در این حین به فنا رود .
برخی اوقات فکر می کنم نظام آموزشی ما در ابعاد معلم و سایر بازیگران آموزشی چون چیزی برای عرضه ندارند و نه حرفی برای گفتن و نافرهیختگی در این جامعه به حد « انفجار و اشتعال » رسیده است ؛ همان گونه که در مطلع این مقال به آن اشارتی شد ؛ به نوعی قصد سرکار گذاشتن ورودی های این سیستم معیوب را دارند غافل از آن که همین پساب ها و خروجی های آلوده و معیوب و مسموم سرانجام و دوباره وارد همین سیستم می شوند .
و نکته مهم و قابل تامل آن که این موجود معیوب به نوعی با این « سم مهلک » هم زیستی پیدا کرده است و در فقدان آن ویروس کشنده خود دچار مرگ مغزی خواهد شد .
چه بسا در غیاب چنین ساز و کار معیوبی ؛ نظام آموزشی و ارکان مرتبط دچار « خلاء و بحران هویت » شوند .
آنانی هم که از قبل این بازی مهلک و مسموم » رقابت » نفع مادی می برند در نهایت از همین آب آلوده می نوشند و از هوای آلوده آن استنشاق می کنند .
این رقابت برنده ای ندارد .
***
( 1 )
کلیپ ویدئویی :
فعالان فرهنگی در اوکراین در حال آمادهسازی و حفاظت از مجسمههای شهر و آثار باستانی در برابر بمبارانهای احتمالی هستند.
یکی می گفت :
«جنگ تموم میشه و پوتین میره. این ما هستیم و فرزندان این خاک که باید فرهنگ و هنر رو برای اونها و نسلهای بعد حفظ کنیم»