از آغاز پیدایش انسان در روی کره یِ خاکی ژرفای نگرشش در انتخاب درست از نادرست او را یاری کرد ، تا بتوانَد در مسیر سیر اِلی اَلله گام بردارد و به تمدّنی برسد که اکنون دارد.
امّا جبهه یِ نادرست به دلیل داشتنِ طرفدارانِ سر سخت به این راحتی شکستنی نبود و فراوان بودند کسانی که در این نبرد هرچه داشتند از دست دادند ، تا بذرِ درستی ها را در میانِ خارهایِ بی شمارِ کِشتزارِ آفرینش بِکارند و به امیدِ جوانه زدن آنها خاکِ پُرمایه یِ ریشه هایشان شوند .
فرهنگِ جوامع برای مردمانِ آن مانندِ هوایی است برایِ اِستنشاق ، یا اگر انسانها را مثلِ ماهیان فرض کنیم . فرهنگ و باوَرهای اعتقادی ، مانندِ آبی است که حیاتشان وابسته به پاکی و زُلالی آن است ، که در آن شناوَرند . با این تفاوت که انسانها می توانند در تغییرِ باورها به باورهای درست تأثیر گذار باشند ، امّا ماهی ها خواه ناخواه باید با آن آب تا پایانِ حیاتِ خویش بِسازند .
با این تفکّر بود که از دوره یِ دبیرستان ، کوشیدم نارسایی ها را ببینم ، و در برابرِ آنها واکُنش داشته باشم ، و چون مرحومین ( غلامعلی فتحعلی زاده ملّاباشی و هاجر حاجی اسماعیلی ملّاباشی ) پدر و مادرم ، از کودکی مرا با کتابهایِ نوحه یِ تُرکی آشنا کرده بودند ، به این هنر علاقه مند شدم ، و از همان زمان به بیانِ ناهنجاریها در اشعارم پرداختم .
جامعه ای که در آن بیانِ عیب ها را پسندیده ندانند ، معایب می مانند ، نهادینه می شوند ، و در برابرِ پویایی سدّ ایجاد می کنند .
شاید کسانی تصوّر کنند که اگر اجازه یِ بیان به هر کسی داده شود ، به هم ریختگیِ فکری ایجاد می شود ؛ ولی به نظرِ من اگر قبول کنیم که داوریِ مردمِ آگاه می توانَد نگرش هایِ نادرست را پذیرا نباشد و فقط افکارِ پویا را به دیدگاهِ عموم تزریق کند ، این آگاهی در مردم زمانی حاصل می شود که بِگذاریم درست و نادرست را با هم بِسنجَند ، آنقَدَر که به بلوغ فکری بِرسند ، در این صورت است معیارِ سنجشی خواهیم داشت که در قضاوتِ آن درستی ها می بالَند و نادرستی ها بدون اِعمالِ فشار ازجانبِ هدایتگرانِ جامعه به حاشیه رانده می شوند و درهایِ بسته یِ تعصّب و تعبّد باز می شوند و مسیرِ رشد و تعالی هموار می گردد. انسانها می توانند در تغییرِ باورها به باورهای درست تأثیر گذار باشند ، امّا ماهی ها خواه ناخواه باید با آن آب تا پایانِ حیاتِ خویش بِسازند .
در چنین جامعه ای دیگر آینه یِ نمایش دهنده یِ برترین ها ، مردم می شوند و شخصیّت محوری جایِ خود را به مردم محوری می دهد .
مردمی که آگاهند ، ضریب قوّه یِ تشخیصِ شان بالاست و دیگر در آن خطایِ شخصیّت هایی که در طولِ تاریخ فراوان ، حادثه ساز بودند . آسیب رسان نمی شود .
از دورانِ دانشجویی با شُعرایِ مشهوری آشنا شدم و در محضرِ آنان بیشتر آموختم .
همان گونه که در بالا اشاره کردم از نوشته های خود نه سودِ مادّی انتظار داشتم نه اشتهار ، زیرا اکثریّتِ آگاه را به اقلیّتِ قهرمان ترجیح می دادم .
به همین خاطر هر چه پیش نهاد کردند سروده هایم را مکتوب کنم ، نپذیرفتم ، تا اینکه خود احساس کردم .
اگر چه به دنبالِ سود و مشهور شدن نیستم ، ولی فرزندِ کسانی هستم که آرزو دارم اکثریّتِ آگاه شوند .
آنها مستحقِّ نیستند سروده هایم را که هر یک متأثّر از یک باور آسیب رسان به جامعه است ، در اختیار نداشته باشند .
دو سال پیش از نوشتنِ این مقدّمه ( ۱۴۰۰/۲/۱۵ ) با شخصیّت فرهیخته و معلّم درد آشنا آقای حمید صفری گندیشمین و سر کار خانم فاطمه ملکی روحنواز آشنا شدم و به جدّ کمکم کردند تا کتابم ( 1 ) مورد تأیید وزارت ارشاد قرار بگیرد و آماده یِ چاپ شود وظیفه یِ خود می دانم سپاسگزارِ این بزرگواران باشم .
از همسرم خانم خدیجه رضایی فر و فرزندانم تشکّر می کنم که کوتاهی های مرا در نقش همسری و پدری نادیده گرفتند .
از دوستان خوبم آقایان دکتر سید جلال میر محسنی ، دکتر علی اصغر بختیاری ، دکتر شریف نجفی ، و صاحب امتیاز سایت صدای معلم علی پور سلیمان و همچنین آقای ناصر آقازاده و دوستانِ دیگر که مشوّقم بودند قدر دانم .
ودود فتحعلی زاده ملّاباشی " شاهین "
( 1 ) شرم خورشید
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید