چاپ کردن این صفحه

« آموزش و پرورش رسمی در جوامعی اصلی ترین مسیر یادگیری شمرده می شود که در آن فرهنگ مطالعه رواج ندارد »

زمانی که آموزش و پرورش رسمی راه اصلی یادگیری شما و فرزندان تان شود !

مینو امامی/ دبیر بازنشسته

آموزش و پرورش رسمی و مسیر اصلی یادگیری

سیر تکاملی بشر در جریان یادگیری
انسان های نخستین یا نئاندرتال ها نیز همانند ما هر روز چیزی جدید از طبیعت و محیط زندگی خود یاد می گرفتند . سرعت و سیطره یادگیری آنان بسیار کم بود و علت آن سادگی و محدودیت ابزار و وسایل محیط زندگی آنان بود . این انسان ها اکثرا شکارچی بودند و ابزارهای کوچکی از جنس سنگ می ساختند . انسان های نخستین از این ابزارها برای بریدن گوشت ، کندن پوست حیوانات و برش چوب استفاده می کردند . آنان برای اولین بار در شکار از تیر و کمان استفاده کردند . در این دوره انسان ها ، مردگان خود را در غارها دفن می کردند . آنان از طریق شکار حیوانات ، غذای خود را تهیه می کردند و با پوشش گیاهی و پوست حیوانات شکار شده ، خود را در برابر سرما و گرما محافظت می کردند .
برای دور ماندن از خطر حیوانات وحشی بالای درختان زندگی می کردند . از تماس دو سنگ آتش را یافتند و با افتادن دانه های گیاهان خودرو از دامن زنان که آنها را برای پوشاندن و گرم کردن خود جمع آوری می کردند ، به مرور متوجه پدیده شگفت انگیز کاشت و برداشت دانه های گیاهی شدند . این امر نیاز آنان را برای دسترسی به آب حیاتی ساخت . پس زندگی در کنار نهرها و رودخانه ها آغاز شد و از بالای درختان پایین آمده به سکونت در غارها ، محیط های باز و چادرهای ساخته شده از پوست حیوانات روی آوردند و تمدن ها پدید آمد و شهرنشینی توسعه یافت .
بدین طریق آنان از طبیعت و محیط زندگی پیرامون خود با تلاش یکدیگر و با سطح انتظارات متقابل و بسیار اندک ، آموختنی ها را یاد می گرفتند و به تدریج آن را به فرزندان خود نسل به نسل و سینه به سینه آموزش می دادند . هر چند شکل زندگی آنان از نظر ما بدوی است اما امتیاز ویژه و برتر آنان نسبت به ما این بود که روح ، جسم و ذهن آنان از هر نوع قیودی در جریان یادگیری ، آزاد و رها بود.

Neanderthal

با ازدیاد جمعیت و پیچیده شدن روابط اجتماعی و با به خطر افتادن منافع فردی و جمعی ، قانون به عنوان قراردادی محترم و لازم الاجرا جهت تعیین حدود استفاده افراد از منابع طبیعی و غیر طبیعی ، وضع شد . و از همین زمان تعدادی قانون شکن نیز در بین جمعیت یک منطقه به وجود آمد . گروهی که قانون را رعایت می کردند و گروهی که ناقض آن بوده اند . تضاد منافع به ایجاد برخورد فیزیکی و از بین رفتن امنیت فردی و اجتماعی افراد و جامعه منجر شد .

فرآیند یادگیری نیز هم زمان با پیچیده شدن جوامع و روابط اجتماعی ، دشوارتر و غامض تر گردید و حتی برای عده ای دست نیافتنی شد ، چون که سازمان های رسمی ،مسئولیت انجام آن را برعهده گرفته بودند . برای تحقق امر یادگیری می بایست هزینه می کردید و دیگر مثل سابق دسترسی به آن محدود ، رایگان ، عینی و سهل الوصول نبود. در واقع پیچیدگی روابط اجتماعی ، آموزش سینه به سینه را غیرممکن ساخته بود.
امروز خانواده ها در امر آموزش کودکان خود ناتوان هستند ، پس فرستادن آنان به مدارس اجتناب ناپذیر است اما این تنها راه یادگیری نیست .

چرا به آموزش رسمی نیاز داریم ؟
اگر به یادگیری آزاد و بدون مدرسه کودکان معتقد نباشیم و آموزش رسمی را تنها کانالی مطمئن برای نیل به این هدف بدانیم ، باید گفت که دلیل این مهم آن است که آموزش رسمی به ما سند و مدرکی معتبر که به تأیید یک سازمان دولتی رسیده ، می دهد و ما توسط آن می توانیم استخدام و یا وارد دانشگاه شویم . اما اگر در جریان آموزش ، نقش والدین و سپس اراده خود کودکان دخیل باشد ، او با توجه به سطح استعداد و علاقه و ذوق خود می تواند مشغول حرفه ای باشد که با گذشت سال ها در آن استادکار شمرده می شود . آموزش رسمی باعث ایجاد خستگی ذهن می شود و فضایی گسترده با آموختنی های غیرلازم را در مغز کودکان اشغال می نماید که بیشتر این مطالب کاربرد عملی در زندگی آنان ندارد . اما در آموزش غیررسمی یا اختیاری ، فرد فقط چیزهایی را که نیاز دارد و یا در زندگی واقعی خود با آنها مواجه می شود یاد می گیرد و بیشتر موارد یاد گرفته شده کاربردی است .
بشر با قرار گرفتن در مسیر یادگیری محض از طریق آموزش و پرورش رسمی ، اختیار ، اراده و آزادی خود را نسبت به زمان ، میزان ، تنوع و سطح یادگیری از دست داد و خود را برای فراگیری دانش روز بدان سپرد . آموزش و پرورش دایه مهربان تر از مادر گردید و تعلیم و تربیت کودکان را با سلیقه و روش خاصِ مدنظرِ خود برعهده گرفت .

وضعیت گوناگون کشورها نسبت به آموزش رسمی
تجربه مشاهده رسوب خاک ، نمک و شکر را در آب ، بیشتر ما داریم.در این جریان ماهیت و خاصیت آب تغییر شکل داده و تبدیل به آب نمک ، شکرآب و آب گِل آلود می شود و تفکیک مجدد آنها برای افراد عادی ناممکن و برای اهل فن دشوار است . ذهنی که رسوب کرده و پر از مطالب غیرمفید ، غیرلازم و حتی خرافی شده است به همین سادگی قابلیت زُدایش و تصفیه نخواهد داشت .

 

پنج وضعیت گوناگون کشورها نسبت به آموزش رسمی ، به مرور زمان به شرح زیر بوده است : مهم‌ترین چیز در زندگی ، جوان‌ نگه‌داشتن ذهن است .

1 ) آموزش در کالبد آموزش و پرورش رسمی و یا عمومی در کشورهای گوناگون به تناسب سطح فرهنگ و به اتکای توانایی و قدرت اقتصادی ، اشکال گوناگونی به خود گرفت. از دلایل تفاوت این اشکال آموزش ، می توان به میزان عمومیت آموزش در یک جامعه و وجود تبعیض جنسی در امر تحصیل اشاره کرد . این امر گاه با ترویج عمدی فرهنگ ممنوعیت تحصیل ، به بی تفاوتی و بی میلی زنان منجر می شد ، چون که جوامع عقب مانده تحصیل را برای زنان غیرضروری ، گناه و جرم می شمردند و گاه با بی اعتنایی و میل خود زنان ، آنان از این حق محروم می شدند .

2 ) برخی از نظام های سیاسی آموزش و پرورش را مسیری برای تربیت نیروهایی خلاق ، کارآمد ، متفکر و اندیشمند ، دانسته و ترویج و تکمیل علم و دانش را عنصری مؤثر برای تقویت قدرت اقتصادی و فرهنگی قلمداد کردند ، پس مسیر ارائه راهکار و رویه های جدیدتر و غنی تر آموزشی توسط افراد متخصص را هموار ساختند و تحولی شگرف در تمامی علوم توسط این کشورها ایجاد شد . از نمونه های آن می توان به دو انقلاب بزرگ اروپایی با نتایج عمومی برای همه مردم جهان اشاره کرد :

انقلاب کبیر فرانسه ( French Revolution ) ( ۱۷۹۹ – ۱۷۸۹ ) سرآغاز دگرگونی‌های اجتماعی - سیاسی گردید و تحولات فرهنگی نیز متعاقب آن تحقق یافت .
و انقلاب صنعتی ( Industrial revolution ) ( 1760 – 1840 ) به دگرگونی‌های بزرگ در صنعت ، کشاورزی ، تولید و ترابری ابتدا در انگلستان و سپس در اروپا و آمریکا ، منجر شد .

آموزش و پرورش رسمی و مسیر اصلی یادگیری

نکته قابل توجه در هر دو انقلاب ، سیر تکاملی آن هاست که تحقق هر یک سال ها طول کشیده است ، انقلاب فرانسه طی 10 سال و انقلاب صنعتی 80 سال ! شاید برای همین استواری اثرات آن در اروپا پایدار باقی مانده است . آموزش هم پای هر دو انقلاب در اروپا و دیگر کشورها ، تغییرات شگرفی یافت و به ایجاد تحولات فرهنگی بنیادین منجر شد .

3 ) نحوه هدایت آموزش و پرورش توسط برخی دیگر از کشورها ، با عادی انگاری و اجباری بودن مدرسه رَوی کودکان توسط نظام سیاسی و خانواده ها برخاسته از یک سیر روزمرگی معمول ، همانند دیگر رفتارهای زندگی چون خوردن ، پوشیدن و خوابیدن بود . نتیجه رفتار این کشورها ، عقب ماندگی به دلیل عدم پویایی بود . آنان میل و توانایی افزایش حجم دانش بشری را نداشتند و برخی از این کشورها چون منابع طبیعی غنی برای سده ها در داخل مرزهای جغرافیایی خود داشتند ، پس به ایفای نقش در تکاپوی علمی راغب نشدند .

4 ) برخی از کشورها نیز با سوء استفاده از موقعیت شاخص آموزش و پرورش ، کودکان را به مقاصد قالبی از پیش اندیشیده شده خود محکوم ساختند . آنان با در اختیار گرفتن تمامی توانایی های فردی کودکان در بازه زمانی قابل توجه فرآیند آموزش ، به این مهم مبادرت ورزیدند . این کشورها و مردم آن بهای سنگینی با نفوذ نظام سیاسی در تمامی وظایف آموزش و پرورش هزینه کردند که سرانجام آن وابستگی در تمامی ابعاد زندگی اجتماعی بود . آنان در واقع به نابودی استعداد ، علایق ، ذوق و استعداد ، خلاقیت ، تفکر و اندیشه ذاتی کودکان پرداخته و از پرورش و توسعه آن باز ماندند .

5 ) آموزش و پرورش رسمی ، در جوامعی اصلی ترین مسیر یادگیری شمرده می شود که در آن فرهنگ مطالعه رواج ندارد . بیشتر ما جهت یادگیری و تحقق امر آموزش ، وابستگی مطلق به نقش دانش آموز و دانشجویی خود داریم ، پس نشستن در کلاس درس برای ما شرط حتمی یادگیری محسوب می شود . نبود بِستر های عینی و تجربی لازم برای مشاهده در یادگیری و عدم وجود عادت مطالعه ، آموزش و پرورش رسمی را تنها هدف زندگی ما ساخته است .

آموزش و پرورش رسمی و مسیر اصلی یادگیری

چنین جریانی جهت یادگیری ، به عنوان تنها روش کسب دانش ، کودکان را در جریان آموزش رسمی 12 ساله ، وابسته و خنثی می سازد و آنان همانند افراد خوابگرد ، کنترل روح ، جسم و اندیشه خود را از دست می دهند . و تکرار همین داستان در دانشگاه برای دانشجویان اتفاق می افتد . فرد همان شخص ایزوله شده 12 ساله در آموزش رسمی است و فقط محیط تغییر یافته است . اما این محیط جدید نیز تحت تأثیر شدید همان سیاست و افراد ، بی اراده هستند. پس او شدیدا به دانش و جزوه استاد وابستگی دارد . اگر تندنویس باشد خودش گفته های استاد را در کلاس درس ، نت برداری می کند و گر نه با چرب زبانی و در مضیقه قرار دادن دوستان و یا همکلاسی از جنس مخالف ، از یک فرد تیزنویس امانت می گیرد و از روی آن کپی می گیرد ، یعنی باز آن را مطالعه نمی کند و مطالعه جزوه یک ترم را به شب امتحان موکول می کند . آن شب هم اگر حوصله و میل مطالعه داشته باشد چند بار روخوانی می کند و گرنه با شگردهای گوناگون تقلب ، آن واحد درسی به خیر و سلامتی پاس می شود . راستی فرآیند یادگیری کجای این داستان اتفاق می افتد ؟
و امروز همان افراد در فضای مجازی مشغول همین کارند. حتی افراد با وجدان و بیزار از تقلب و تنبلی نیز در دام ترفندها و شیوه های ناب تقلب در فضای مجازی افتاده اند و خوان گسترده را مغتنم شمرده از آن بهره ها می برند.

اگر از اوضاع دانش آموزان و دانشجویان کشورهای غرب یا جهان اول و یا کشورهای پیشرفته جویا باشید ، آنها هم متقلبانی دارند اما چون در این کشورها آموزش عملی وجدان ، اخلاق ، تعهد قبل از تدریس دروس و در دوران کودکی انجام می گیرد و چون آنان دهه ها و سده ها قبل از ما به آموزش از راه دور و یا آموزش مجازی مشغول بوده اند پس با اصول آن آشنا و بدان وفا دارند . کودکان این جوامع ، ارزش ها و هنجارهای جامعه خود را زیر 7 سالگی یاد گرفته اند و در وجودشان درونی شده است .

آموزش و پرورش رسمی و مسیر اصلی یادگیری

برچسب کشورها متأثر از آموزش رسمی
و با چنین نگاه متفاوت به آموزش و پرورش ، کشورها به تقسیمات گوناگون سیاسی محکوم و یا مفتخر شدند . ابتدا کشورهای پیشرفته ، در حال توسعه ، عقب مانده ، عقب نگه داشته شده که هرازگاهی با تغییر نام آن تلاش می شد بی ارادگی مردم برای این برچسب ها ، توجیه ضعف خصوصیت فردی یابد و بعدها برای مستتر ساختن مفهوم ضمنی عقب ماندگی و پس از پایان عصر استعمار و استثمار آشکار ، کشورهای جهان را اول ، دوم و سوم نام گذاری کردند. همه چیز مطابق اهداف سابق بود اما واژه عقب ماندگی ، دیگر به طور علنی ، استفاده نمی شد .

رؤیایی غیرممکن که بدان معتقدم
آنانی که از واقعیت فقر و جهل در جامعه ، رنج می برند شاید به ترسیم این فکر بپردازند که کاش پدر و مادری واحد تمامی فرزندان جهان را یکسان و واحد تربیت می نمود . این فکر ، ناپختگی های خاص خود را دارد اما جرقه ای است برای رهایی از بی عدالتی آموزشی و تضاد طبقاتی . اعتقاد به نداشتن حق تولید مثل توسط فقرا و خلاف کاران و هنجارشکنان ، هر چند جنجال برانگیز ، بی رحمانه و خودخواهانه است ولی بدین طریق ، آمار جمعیت محروم از حقوق انسانی ، اجتماعی و آموزشی ، محدود و بالاخره حذف می شود . این یعنی زنده کردن اعتقادات داروین ، نیچه و هیتلر با اعتقاد به نژاد اصلح و برتر ، با این تفاوت که این رؤیای غیرممکن از فرط دردمندی و رنجوری است نه قدرت طلبی . اقشار فقیر با هیچ فاکتوری قادر به تحرک عمودی نیستند و تمام عمر خود را در نقطه ای ثابت ، سپری می سازند . نه خود تغییر می کنند و نه توانایی ایجاد تغییر و بالندگی در همه ابعاد زندگی خود را دارند . آنان نه خود چنین اراده ای دارند و نه چنین مجوزی در طول تاریخ حداقل در کشورهای جهان سوم یا عقب مانده و یا در حال توسعه به این افراد داده می شود . پس بهتر است حداقل با تک فرزندی ، قطر دایره فقر و جهل را کاهش دهند. نکته قابل توجه در هر دو انقلاب ، سیر تکاملی آن هاست که تحقق هر یک سال ها طول کشیده است ، انقلاب فرانسه طی 10 سال و انقلاب صنعتی 80 سال ! شاید برای همین استواری اثرات آن در اروپا پایدار باقی مانده است . آموزش هم پای هر دو انقلاب در اروپا و دیگر کشورها ، تغییرات شگرفی یافت و به ایجاد تحولات فرهنگی بنیادین منجر شد .

چهار شخصیت و یک برداشت مشترک
مارک تواین نویسنده و طنزپرداز آمریکایی می گفت : " هرگز اجازه ندهید آموزش و پرورش رسمی ، راه اصلی یادگیری شما شود ".
آلبرت اینیشتن نیز معتقد بود : " تنها چیزی که در یادگیری من تداخل ایجاد می‌کند ، تحصیلاتم است ".
هنری فورد کارآفرین ، مخترع ، نویسنده و نظریه‌پرداز آمریکایی که شرکت خودروسازی فورد را در سال ۱۹۰۳ تأسیس نموده ، گفته است :
" فرقی نمی‌کند ۲۰ ساله هستید یا ۸۰ ساله هر کس آموختن را متوقف کند پیر خواهد شد ، هر کس پیوسته بیاموزد ، جوان خواهد ماند. مهم‌ترین چیز در زندگی ، جوان‌ نگه‌داشتن ذهن است " .
توماس ادیسون می گفت : " هیچ گاه اثرات خوب تعلیم و تربیت مادرم را از دست نخواهم داد " . او در خانه نابغه و در مدرسه خِنگ خوانده می شد .

آموزش و پرورش رسمی و مسیر اصلی یادگیری

باید چه کرد؟
خانواده ها می باید بیشتر از هر نهاد و سازمانی دیگر درک کنند که آموزش و پرورش رسمی ، اصلی ترین راه یادگیری کودکان نیست . مردم اگر بر این باور باشند هرگز از آموزش و تربیت مداوم و هدف دار کودکان خود غافل نمی مانند . پس والدین ، سرشت کودکان خود را با درایت و دوراندیشی پی ریزی کنند و اجازه ندهند تمامی ابعاد شخصیت فرزندشان فقط با مدرسه رفتن و ضمن تحصیل و با افکار قالبی از پیش اندیشیده شده ، شکل بگیرد . پدران و مادران فرصت مناسب برای تربیت 7 سال اول زندگی فرزندان خود را از دست ندهند که فردا شرایط آن فراهم نخواهد شد . با غنی ساختن روابط خانوادگی و دادن فرصت اِبراز وجود به کودکان ، تأثیرپذیری اجتناب ناپذیر و مطلق آنان را از آموزش رسمی کشور به حداقل ممکن برسانیم . این حقی ارزشمند برای والدین در مورد کودکان است که با ساده بینی ما پایمال می شود .

پس به خاطر بسپاریم که امر یادگیری با رسیدن به سن خاص و یا با اتمام یک مقطع تحصیلی ، به پایان نمی رسد . انسان در هر سنی به یادگیری مسایل پیرامون خود نیازمند است . مطالعه کردن و خواندن متون مورد علاقه ، ما را برای یادگیری بیشتر قادر خواهد ساخت و فراموش نکنیم که انسان فقط با خواندن یاد نمی گیرد ، نوشتن نیز به یادگیری منجر می شود و مشاهده و تجربه عملی نیز همان یادگیری است.

منبع مورد استفاده : ویکی پدیا . دانشنامه آزاد .


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

آموزش و پرورش رسمی و مسیر اصلی یادگیری

جمعه, 07 اسفند 1399 13:30 خوانده شده: 1529 دفعه

در همین زمینه بخوانید: