« اگر میدانستید چقدر دهات روسیه نیاز به معلم تربیت شده خوب و حساس دارد! در روسیه باید مخصوصاً برای معلمین وضع خوبی ایجاد کرد و هر چه زودتر معلمی آسوده خاطر بشوند بهتر است. باید بدانیم که اگر تعلیمات عمومی برای توده های مردم اجرا نشود روسیه افول خواهد کرد و درست مثل خانه ای که از آجرهای بد ساخته شده باشد فرو خواهد ریخت. معلم باید هنرمند باشد، شغلش را دوست بدارد، اما معلم های ما مثل مسافر هستند. درس خواندن و وقتی برای تعلیم بچههای ما به دهات میروند گویی به تبعیدگاه رفتند. معلم های ما گرسنه ،خورد ، خسته و همیشه از ترس از دست دادن نان روزانه خود بر خود می لرزند. در صورتی که معلم باید اول شخص دهکده باشد.
احمقانه است به مردی که تربیت و تعلیم مردم را برعهده دارد، با چند شاهی حقوق بخور نمیر پاداش بدهیم. تحملناپذیر است که چنین کسی لباس کهنه و پاره بپوشد و از سرما بر خود بلرزد و در ۳۰ سالگی روماتیسم یا سل بگیرد. باید شرم کرد. معلم های ما روز به روز کودن تر می شوند زیرا آنها نه دوستی دارند نه تفریحی و نه مشغولیتی و نه حتی کتابی برای خواندن. تمام اینها نفرت آور است ، این مسخره کردن مردی است که کاری بی نهایت مهم و بزرگ انجام می دهد. می دانید من هر وقت معلمی را میبینم خجالت می کشم از شرمگین بودن او، از لباسِ بَدش خجالت می کشم و به نظرم میآید که بی چارگی آن معلم تقصیر من است باور کنید راست می گویم. » در این نظام آموزشی نه اکثر معلمان می دانند فلسفه آموزش و تدریس چیست و متونی که تدریس می کنند به چه دردی می خورد و نه دانش آموزان می دانند چه نیازی به این متون دارند .
( خاطرات ماکسیم گورگی از آنتون چخوف - کتاب دشمنان )
این سخنان آنتون چخوف در مورد وضعیت مدارس روسیه در اواخر قرن نوزدهم انگار شرح حال وضعیت امروز مدارس ماست. در مدارس ما معلمان مدام از وضعیت بد اقتصادی خود می نالند. بسیاری از آنها علاقه ای به این کار ندارند و بارها از زبانشان می شنویم که کار در ثبت احوال و بانک و حتی معدن را به معلمی ترجیح می دهند.
به ندرت معلمی را می توان یافت که اهل مطالعه باشد و حرف و سخنی فراتر از روخوانی و تکرار متون کسل کننده کتاب برای عرضه کردن به دانش آموزان داشته باشد. به ندرت مدرسه ای را می توان یافت که در آن یک کتابخانه ای که حداقل ۱۰ کتاب به دردبخور و ارزشمند در آن وجود داشته باشد. متون درسی اغلب به درد نخور و کسل کننده است. حقوق و درآمد معلمان کفاف مخارج زندگی شان را نمی دهد، اکثرا آنها پریشان و افسرده اند، اغلب درگیر اضافه کار و فعالیت های اقتصادی دیگر هستند و وقتی برای هنر و ادبیات و مطالعه و.. ندارند. انتخاب معلمی برای اکثر آنها از سر اضطرار است.
برخی از آنها خرافاتی و درگیر اوهامند و دانش آموزان را در جهانی خوفناک و غیرواقعی پرورش می دهند. بسیاری از آنها توانایی برقراری ارتباط و دیالوگ دوستانه با دانش آموزان را ندارند.
نگاهی پادگانی به مدرسه دارند و با تحقیر دانش آموزان احساس قدرت می کنند. خود در محیط و فضایی خفقان آلود بزرگ شدهاند و چیزی جز خفه شو و خفقان برای اداره جامعه کوچک خود بلد نیستند. دوستی و صمیمت و شوخی با دانش آموزان و یا ایجاد سر و صدا در کلاس را نشان ضعف معلم می دانند. برخی از معلمان واژه های نامناسب در کلاس استفاده می کنند و گاهی هم به زور و خشونت و حمله به دانش آموزان اقدام می کنند. البته خشونت آنها نه از سر شرارت ذاتی بلکه از سر ضعف و ناتوانی است، آنها واقعا نمی دانند چگونه باید کلاس را کنترل کنند یا چگونه دانش آموزان را به تحصیل ترغیب نمایند و یقین دارم که بسیاری از مردم که منتقد رفتار خشونت آمیز (کلامی و جسمی) معلمان هستند، اگر برای یک روز یا یک هفته در آن جایگاه قرار بگیرند یا کار خودشان یا کار چند دانش آموز به بیمارستان خواهد کشید.
این یادداشت نه از قضاوت ها یا شنیده های دیگران بلکه بر اساس تجربه و مشاهده شخصی خود از تدریس در دبیرستان های کشور است. در نظام آموزشی ما هم معلم، هم دانش آموز قربانی است. در این نظام آموزشی نه اکثر معلمان می دانند فلسفه آموزش و تدریس چیست و متونی که تدریس می کنند به چه دردی می خورد و نه دانش آموزان می دانند چه نیازی به این متون دارند.
پی نوشت :
البته بخش بزرگی از معلمان هم هستند که علیرغم تمام مسائل و مشکلات، چنان انرژی صرف کار خود می کنند که آدم به میزان علاقه آنها به دانش آموزان و تعهد و تلاششان غبطه می خورد.
کانال خرمگس
( کلیپ ویدئویی زیر را مشاهده فرمایید )