ابتدا لازم می دانم برای تمامی کوشاوران عرصه آموزش جهت ریشه کنی بیسوادی و جهل در کشور ، 17 شهریور روز جهانی مبارزه با بیسوادی را تبریک بگویم. سپس لازم است یادآور شوم که این یادداشت مشمول بیش از 80 درصد و شاید بیشتر باسوادان کشور اعم از دیپلم تا سطوح بالاتر می گردد.
مقدمه
" 17 شهریور ماه روز جهانی مبارزه با بیسوادی بود. بنا بر اسناد تاریخی ، علت نام گذاری روز جهانی سوادآموزی ، همایشی بود که در ۱۷ شهریور سال ۱۳۴۴ خورشیدی (۸ سپتامبر ۱۹۶۵ میلادی) در تهران برگزار شد. این همایش که به دعوت یونسکو انجام شده بود، مرکب از نمایندگان ۸۶ کشور جهان ، نمایندگان سازمان ملل متحد و دربار واتیکان و ۱۹ سازمان ملی بینالمللی بود و در آن به پیشنهاد ایران این روز را به نام "روز جهانی سوادآموزی" نامگذاری کردند. حال 53 سال پس از آن تاریخ ، تبریز نیز امروز در روز جهانی بی سوادی ، میزبان همایشی با عنوان "سوادآموزی و توسعه مهارت ها" با حضور نماینده " آیسسکو"، مدیران وزارت آموزش و پرورش و مدیران کل استانی کشور بود. (1)
تا حدودی تکلیف کشورهای مختلف جهان در جهت مقابله با بیسوادی مشخص است ، اعم از کشورهای انقلاب کرده ای چون کوبا در سال 1959 که با نهضت فانوس به دستان در جهت ریشه کنی بیسوادی در منازل مردم در سراسر کشور عمل نمودند و برخی از آنان تا سطح دانشگاه ادامه تحصیل دادند ، یا کشورهای پیشرفته که شاید دو و نیم قرن پیش تمهیدات لازم برای ریشه کنی آن را عملی نموده اند و یا برخی از کشورهای پرجمعیت یا فقیر و یا هم چون کشور خودمان با سازگاری و تحمل مسالمت آمیز بیسوادی در جامعه توسط مسئولین و حتی مردم ، که متأسفانه انقلاب هم بهانه ای مؤثر در از بین بردن درخت ریشه دار جهالت نشد.
اما در کنار بیسوادی سیاه که در آن از سیاهی و جهل و نادانی و محرومیت از روشنایی سخن گفته می شود نوعی دیگر از بیسوادی در جوامع امروزی مرسوم گردیده است که داغ آن بر دل جوامع ، ننگین تر و ماندگارتر است. جهان و خصوصا کشورهای عقب نگه داشته شده یا توسعه نیافته و یا در حال توسعه در نابودی بیسوادی سیاه ناکام ماندند و همسنگ آن درگیر نوعی دیگر از مرض بیسوادی گردیدند: یعنی " بیسوادی سفید " .
تعریف بیسوادی سفید
نوعی از بیسوادی که دیده نمی شود و یا شفاف و آشکار نیست. یعنی کسب علم تا درجات بالاتر ، تلاش بی امان شبانه روز برای تحصیل علم و کسب روزمه های بیشمار برای وجهه علمی و اجتماعی و شاید کسب شخصیت تحصیل زدگی اما بی نصیب از دانش زندگی.
ماهیت بیسوادی سفید
" بی سوادی سفید" در نگاه اول ، مشاهده نمیشود و این نوع بی سوادی به کسی فشار نمیآورد. این نوع از بی سوادی به سادگی قابل سنجش نیست و در آمارها ثبت نمیشود. این نوع بی سوادی ، وقتی با انواع مدارک رنگارنگ دانشگاهی، تأیید و تقویت شود، «ندانستن مرکب " ( یا همان جهل مرکب) را باعث میشود. امروز فرد به ابزارهایی جدید برای " تقویت بیسوادی" خود و دفاع از باورهای نادرست خود مجهز گشته است. بیسوادی سفید درد امروز جامعۀ ما و بسیاری از جوامع دیگر است. چنین است که یونسکو نیز ، به آرامی ، هر سال دغدغهای جدید را به عنوان این روز میافزاید و امسال ( منظور نویسنده سال 1393 می باشد) ، «روز جهانی سواد و توسعه پایدار» را شعار خود قرار داده است. همه فهمیدهایم که سواد، معنای سابق خود را از دست داده است. اما هر یک به نوعی ، چنان در دام بیسوادیهای سفید گرفتار شدهایم، که ترجیح میدهیم، از کنار این شکل جدید از بیسوادی ، آرام و بی صدا عبور کنیم تا تهدیدهای انکارناپذیر آن ، مسکوت و مغفول باقی بماند.
به نظر میرسد ، امروز نیاز ما "سواد خواندن و نوشتن " نیست بلکه نوع دیگری از سواد است. سوادی که به ما آموزش ، پرورش ، سواد ارتباط ، سواد انتقاد، سواد تحلیل ، سواد رسانه ، سواد استراتژی ، سواد مالی ، سواد عاطفی و دهها سواد دیگر را بیاموزد. شاید بتوان برای همۀ اینها یک عنوان واحد انتخاب کرد:
"سواد زندگی " . (2)
آری ؛ ما سواد زندگی یا مهارت لازم برای زندگی را باید بیاموزیم. این وظیفه هر چند باید جزئی از رسالت و وظیفۀ اساسی وزارت آموزش و پرورش باشد، اما اگر منتظر چنین تحولی بنشینیم هم خود و هم فرزندانمان متأسفانه از سواد زندگی بی بهره خواهند ماند. ما قرار نیست بی نهایت زندگی کنیم و شاید برای همین عُقلا می گویند طول زندگی مهم نیست ، باید عرض زندگی را معنا و مفهوم ماندگار بخشید. باید بهانۀ این جمله شد: ثبت است بر جریدۀ عالم دوام ما. هر یک از افراد جامعه در وسعت و غنابخشی معنای زندگی خویش باید بکوشند. جامعه ما از تلاش های جمعی گریزان است باید تعداد تلاش های فردی را بسیار افزود تا همه گیر گردد، یعنی من و شما باید حرکت کنیم.
تفاوت های بیسوادی سیاه و سفید
1) در بیسوادی سیاه فرد قدرت خواندن و نوشتن ندارد، اما در سفید حداقل مدعی است که دارد.
2) در بیسوادی سیاه ندانستن و نتوانستن فرد بیسواد برای خواندن و نوشتن آشکار و اما در سفید پنهان است.
3) در بیسوادی سیاه فرد بیسواد مذمت می شود ، اما در سفید نتنها نکوهیده نمی شود که حداقل در بین عوام دارای ارج و قرب و منزلت هم هست.
4) در بیسوادی سیاه فرد از تمامی حقوق اجتماعی چون موقعیت شغلی مورد انتظار یا خاستگاه ازدواج و مسکن و... محروم است ، اما در سفید با توجه به شرایط تحصیلی ، امتیازات ویژه ای نیز دریافت می کند.
5) در بیسوادی سیاه فرد هرگز در مراتب سیاسی نمی تواند گام بگذارد اما در سفید تکرّر این مهم برای او بسیار است.
6) در بیسوادی سیاه جرم و خلاف بدون دسترسی به حقوق شهروندی منجر به مجازات او می شود ( جرم یقه چرکین ها یا یقه آبی ها ) اما در سفید با موقعیت شغلی یا تحصیلی خود می تواند از این دربست ها یا بن بست ها بگریزد ( جرم یقه سفید ها )
7) در بیسوادی سیاه فرد با اثبات عدم توانایی انجام کاری یا ناتوانی درخواندن متنی ، شناخته می شود اما در سفید هر گاه این افراد خواستند قلم به دست شوند تا روزمه های خود را برای مدیریت سازمانی یا کارفرمای کارخانه ای جهت استخدام ارسال نمایند، غلط های املایی آنان برملا شد و سواد واقعی شان نمایان. تشخیص فرد بیسواد سفید به راحتی ممکن نمی گردد.
و....
برای سهولت امر تشخیص این دو ، ملاک بیسوادی سیاه نداشتن توان خواندن و نوشتن است، کسی که شماره تلفن را نمی تواند بخواند یا تماس بگیرد یا نام خیابان و آدرس پزشکی را بخواند و.... اما ملاک مشخص و معینی برای تشخیص بیسوادی سفید در جوامع مختلف وجود ندارد. ظاهرا بیسوادی سفید در جامعه ما هم از سوی خود افراد و هم با سیاست تأکیدی مسئولین نسبت به آنان حاکمیت دارد و این نکته دردمندی ما را بسیار مضاعف می نماید.
مثال هایی عینی برای بیسوادی سفید در جامعه
ما با همین مدارک و گواهی نامه های اخذ شده از آموزشگاهها و مراکز علمی سراسر کشور حق اظهار نظر در هر امری را می یابیم:
1) عده ای از پزشکان ما آچار فرانسۀ دردها و بیماری های بشری اند. متخصص گوش و حلق و بینی و.....یا پزشک عمومی در تابلوی خود می نویسد: بیماری های عفونی ، پوست ، کودکان و .... و این در شرایطی است که بنا به قول یکی از اساتید دانشگاه زمان تحصیلم ، کشورهای پیشرفته برای گوش و چشم چپ و راست متخصص جداگانه ای دارند. پزشکان آنان در حریم خویش و پزشکان ما در حریم همگان طبابت می کنند.
2) معلمان حلّال مشکلات ادارات و مدارس می شوند در شرایطی که معلم متخصص برای رشته ای خاص در آن مدرسه وجود ندارد و تاریخ و جغرافیا و جامعه شناسی و گاه حتی ادبیات فارسی و عربی را نیز در هم تدریس می کنند. یا فرقی نمی کند دبیر دوره متوسطه بدون هر نوع آمادگی زیربنایی برای تطابق با نیازها و خواسته های دانش آموزان دوره ابتدائی و یا کتب درسی آنان و..... صرفا به دلیل کمبود نیرو در همین دوره مشغول به تدریس می شوند.
3) اظهار نظر سیاسی یا اقتصادی و گاه فرهنگی و اجتماعی ، در محافل خانوادگی یا شغلی و دوستانه از دیگر اَشکال بیسوادی سفید در جامعه ماست. بعد انقلاب پینه دوز نیز طرف دیگر گفت و گوی سیاسی و اقتصادی گردید. بچه ها هم درگیر این گفت و گو گردیدند. رادیوهای بیگانه یا کانال های گوناگون ماهواره ای با سیاست گذاری ها و اهداف از پیش تعیین شده ، هیزم این گفت و گوها را هم شدت و حدّت می بخشند و هم جهت می دهند. همه اما بحث کنندگان خود نیز متوجه نبودند که به نفع یا ضرر چه کسی سخن می گویند. اکثر افراد جامعه در سایۀ این روند 40 سالۀ نق و غر زدن علیه شرایط موجود و انتظار تحقق آرمانهای اجتماعی مقبول ، کارشناس سرپایی بدون تخصص علوم اقتصاد و سیاست و گاه حتی جامعه شناسی و روانشناسی شدند. وقتی خواسته یا ناخواسته در جمع دوستان یا همکاران و یا خویشاوندان مستمع این سخنان می گردید ، گوینده انتظار دارد در جهت خط فکری یا در راستای گفته های او نیز شما هم هیزم بحث را بیفزائید.جرأت گفت و گوی خلاف او یا به خاطر احترامی که قائل هستید وجود ندارد یا چون بنا به اعتقاد شما ارزش درگیری در بحث وجود ندارد ، نیست. گویندۀ یکّه تاز، یقین دارد که بیشتر و بهتر از همه افراد جمع می داند ( بیسوادی سفید) .
این اظهار نظرها در تاکسی و اتوبوس و مغازه ها و.... همه جا موج می زند و همه ، تصور می کنند که عالمند. شاید شعر معروف جهل مرکب برای تشریح همین شرایط باشد:
آنکس که نداند و نداند که نداند / در جهل مرکب ابدالدهر بماند
4) نوع دیگر بیسوادی سفید ، گشت و گذار در کانال ها و سایت ها و وبلاگ های گوناگون لازم و غیر لازم ، کنجکاوی بیشمار و دسترسی به منابع اطلاعاتی بی نهایت است. در یک شبانه روز به رفتار فردی و اجتماعی خود اگر نیم نگاهی بیندازیم خواهیم دید که بیشتر لحظات 24 ساعته ما در فضای مجازی یا اینترنت می گذرد ، اگر هدف دار و جهت دار و کنترل شده به این کار نپردازیم و در آن غوطه ور شویم ، مبتلا به همان اعتیاد معروف در فضای مجازی می شویم که یا موجب مرگ افراد در برابر آن می گردد چون بیش از 24 ساعت بدون حرکت در برابر آن نشسته اند و یا بنیان های خانوادگی سست و به طلاق منجر می شود. عده ای یک حس دانش افزایی کذائی از این مسیر برای خود دارند که مدعی هم هستند . هر چند همه آنان تحصیل کرده نیستند که درگیر بیسوادی سفید باشند اما تَوهّم دانایی آنان را درگیر بیسوادی سفید می کند که فقط تصور می کنند زیاد می دانند. چنین افرادی ظرفیت پذیرش نظرات یا اعتقادات دیگران را از دست می دهند.
دنیای مجازی برای آنها یعنی تمام کنندۀ اهداف زندگی . ماورای آن را حداقل برای دسترسی به فرصتی جهت آرامش یا تفکر عمیق نمی بینند. بیشتر آنان آموخته های دوران تحصیلات رسمی یا عالی خود را نیز مخدوش می سازند اما متوجه نیستند. پیکر زبان و ادبیات فارسی برای محاوره های بی در و پیکر فضای مجازی توسط آنان در هم نوردیده می شود و آسیب جدّی می بیند که حتی فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی نیز قدرت مقابله یا کنترل آن را از دست داده است. زبان رسمی ما در لابه لای این جریان مرموز و موذی غفلت یا شیطنت، لطمات بسیاری را متحمل گردیده است ، گاه دلمان برای خواندن یک متن نثر فصیح و شیوا بسیار تنگ می گردد.
5) اگر در گذشته فقط افراد ناآگاه و بیسواد در دام و تلۀ کلاهبرداران می افتادند امروز بیسوادان سفید نیز در چنین طعمه هایی گرفتار می آیند. بسا اساتید دانشگاهی و پزشک و.... که با پاسخ دادن به پیام یا ایمیلی ، حساب بانکی خود را خالی یافته اند و یا زیر سندی را امضا نموده اند که قبلا آن مُلک تجاری یا واحد مسکونی به بیش از ده ها نفر نیز فروخته شده بود. یا در شراکت با افراد زیرک ، مغبون معامله گردیده اند. یا در مؤسسات اعتباری قرض الحسنه ای سرمایه گذاری کرده اند که محل فعالیت آنها یک روزه بود و صبح فردا محل مؤسسه خالی گردیده بود. شاید ادّعا یا تصور خردمندی بیش از حد ، برای برخی گران تمام می شود و با اعتماد یا استناد به همین سواد و دانش ، بازندۀ هر نوع معامله داهیانه می گردند. چشم بصیرت بیسوادان سفید نیز گاه بسته می گردد.
موارد مثال بسیار است فقط کافی است که هر یک از ما بصیرت و آگاهی لازم نسبت به شرایط و موقعیت زندگی خود داشته باشیم . واقع بین بوده و بدون تعصب اعتراف کنیم که داریم توسط ابزارهایی هدایت می شویم . وقت آن رسیده که افسار زندگی فردی خویش را در دستان خود که قدر مسلم معتمدترین فرد نسبت به خود هستیم بگیریم و علیه هر آنچه که ما را از خود بیخود یا خودباخته و یا تهی از ارزش های والای زندگی و انسانی می سازد، ایستادگی کنیم . برای زندگی مفید و پربار فقط سطح دانش یا آگاهی اجتماعی کافی نیست باید نسبت به موقعیت ، خواسته ها ، بایسته ها و شایسته های خود نیز دانش و آگاهی داشته باشیم . باید به دنبال "سواد زندگی " برویم تا گردو غبار زندگی محسوب نشویم . ما انسانیم و انسان خردمند هر دَم برای هوشیاری خود باید نگهبانی بیدار و آگاه باشد.
در پایان متن کامل شعر معروف از کتاب معراج السعاده تقدیم خردمندان می گردد:
آنکس که بداند و بخواهد که بداند / خود را به بلندای سعادت برساند
آنکس که بداند و بداند که بداند / اسب شرف از گنبد گردون بجهاند
آنکس که بداند و نداند که بداند / با کوزه ی آب است ولی تشنه بماند
آنکس که نداند و بداند که نداند / لنگان خرک خویش به مقصد برساند
آنکس که نداند و بخواهد که بداند / جان و تن خود را ز جهالت برهاند
آنکس که نداند و نداند که نداند / در جهل مرکب ابدالدهر بماند
آنکس که نداند و نخواهد که بداند / حیف است چنین جانوری زنده بماند
1) کد خبر: ۱۵۵۰۱۸ تاریخ انتشار: ۱۹ شهريور ۱۳۹۷.
2) کد خبر ۳۵۴۷۶۰ - ۱۸ شهريور ۱۳۹۳ (9 سپتامبر 2014) - بی سوادی سیاه، بی سوادی سفید.
تلنگری برای همه ما : باسواد هستیم یا توهم سواد داریم ؟ نویسنده : محمدرضا شعبانعلی .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید