چاپ کردن این صفحه

نقدی بر یادداشت " مصطفی قادری " ؛ "بدون شک ما ایرانی ها به خوبی تربیت نشده ایم "

مینو امامی/ همکار صدای معلم

گروه رسانه/

چندی پیش یادداشتی با عنوان :
" نخست این که نهادهای تربیت رسمی مانند مدرسه و دانشگاه و نهادهای غیر رسمی مانند خانواده از تربیت ما غافل بوده اند. دوم روش های تربیتی ما تلقینی، مزورانه و اشتباه بوده است "
بدون شک ما ایرانی ها به خوبی تربیت نشده ایم! به قلم دکتر مصطفی قادری؛  پژوهشگر تعلیم و تربیت - دانشیار دانشگاه علامه طباطبایی " در صدای معلم منتشر گردید . ( این جا )

« مینو امامی » نقدی بر این یادداشت نگاشته است .

نقدی بر یادداشت دکتر مصطفی قادری در مورد تربیت ایرانی ها

ما ایرانی ها شاید پای بند فرهنگ نباشیم اما بی تربیت نیستیم. در یادداشت های همین هفته و بارها ، اشاره کرده ام که مسئولین ما از بین تمامی ابعاد فرهنگ فقط بُعد مذهب را برای جامعه پذیری کودکان ترجیح داده اند و می دهند لذا سایر ابعاد فرهنگ در حاشیه مانده است یا فراموش گردیده است همانند : اخلاقیات ، آداب و رسوم ، هنر و موسیقی ، ارزش ها و باورها ، سنن دیرین و.... لذا تلقی بی تربیت برای ملت ایران ، دور از شأن ملی است. اصولا هر موجود انسانی توسط هر نوع خانواده اعم از فقیر و غنی ، رفتارهای مرسوم و معمول اجتماعی را فرا می گیرد.

می دانیم که دو نهاد خانواده و مدرسه وظیفۀ جامعه پذیری و درونی شدن ارزش ها را در وجود کودک برعهده دارد. یادگیری ارزشمندترین پدیدۀ خلقت هم به صورت تقلید و هم از طریق شنیداری و گفتاری و دیداری ، انجام می شود. برخی در بِستر فرهنگی مناسب و برخی نامناسب ، برخی با شدت و عمق بیشتر و برخی کمتر ، موارد لازم برای زیستن در محیط اجتماعی و قلمرو سرزمینی یعنی کشور را فرا می گیرند.

نقدی بر یادداشت دکتر مصطفی قادری در مورد تربیت ایرانی ها

این نکته که امروز من معلم بازنشسته در سن خاص به آنچه که یاد گرفته ام عمل می نمایم یا خیر ، هم به محتوای یادگیری هایم برمی گردد ، هم به تعصب و وابستگی ام نسبت به ایرانی بودنم و هم به عکس العمل های سیاسی - امنیتی و اجتماعی و اقتصادی کشور.
ملت بی تربیت نیست ، فقط قدری با نامهربانی های روزگار سر ستیزه جویی دارد. این جماعت با خیلی از چیزهای پیرامون خود با دلایل شخصی یا اجتماعی به لجاجت افسارگسیخته ای گرفتار آمده است. او در صداقت و خوش باوری و درست ماندن خود بر روی بند تردید و منفعت طلبی بلاتکلیف مانده است. او الگوی مناسبی برای رفتارهای خود ندارد. بهتر است بگوئیم او گم گشته یا سرگشته در اندرون قوانین نوشته شدۀ غیرلازم برای اجرا ، یا نابرابری های اجتماعی و اقتصادی ، الویت های برتر و ممتاز انسانی را گم کرده است. ضد ارزش های جاری همچون اختلاس و رشوه گیری ، دروغ و نیرنگ و حُقّه برای رسیدن به جاه طلبی قدرت ، یا رواج گرانی و بی نصیبی از حداقل زندگی ، نداشتن رفاه نسبی و محرومیت از تفریح و دلخوشی و.....او را به عنصری سخت دل و غیر قابل انعطاف موقعیت جو تبدیل ساخته است.

ابتدا بهتر است ما از واژه هایی چون اغلب یا برخی استفاده نمائیم چون قدر مسلم صد درصد جامعه ما گریزان از اخلاقیات لازم برای زندگی نیست. حال اگر سیاستمدار ما تربیت سیاسی و یا پزشک جامعه ما انصاف و اخلاق را رعایت نمی کند ، اولی بنا به دلایلی که گفتم و دومی به دلیل مرکزیت پول مداری نسبت به هر نوع ارزش دیگر است. اما همه این موارد دلیلی برای بی تربیتی آنان تلقی نمی شود. اگر بگوئیم بی قید از تعهد نسبت به جامعه یا فرهنگ ستیز ، بهتر خواهد بود.
اگر حقوق مدنی و قوانین جامعه یا حق شهروندی یا حقوق کودکان و زنان ، زیر پا گذاشته می شود به سه دلیل آشکار است : نقص قانون ، لازم الاجرا نبودن قانون ، عدم مشمولیت کلی قانون. ما هنوز در هنر قانون نویسی و قانونمندی نمرۀ قبولی نداریم تا ناقضان آن را بی تربیت تلقی کنیم.
کم کارترین معلم کلاس درس هم مجبور به کلاس داری است و با وجدان ترین آن نیز. معلم خوب و بد از لحاظ ارزشگذاری داریم اما حداقل کار یک معلم مدیریت 30 - 40 نفر کلاس درس است که انرژی فوق العاده ای نیازمند است. ما معلمان با وجدان شغلی خود اولویت اول خودمان را انتقال مفاهیم اخلاقی و رفتاری و سپس کتب درسی را با تمامی انرژی بالقوۀ خودمان به خوبی انجام می دهیم. حال نظام آموزشی و سیستم آن ناکارآمد است یا محتوای کتب درسی ناکافی ، من معلم چرا متهم به کم کاری می شوم؟

لطفا به تحقیقات انجام شده برای پشت میز نشین های حداقل خود تهران مراجعه نمائید تا ببینید که کار مفید یک کارمند پشت میزنشین کمتر از 1/5 ساعت است نه 8 ساعت. معلمان ما اگر درگیر تنوع مدارس با انتظارات گوناگون ناهمگن هستند و نتیجۀ زحمات آنان در سایۀ بی نظمی آموزشی ، کم اثر می گردد، چه گناهی دارند که محکوم به کم کاری شده اند ؟ شما اگر آستانۀ تحمل بالایی دارید بفرمائید در این آشفتگی نظام آموزشی کشور در سطح آموزش عمومی نقشی بر عهده بگیرید تا ما به تلاش شما نمره دهیم .

گفته اید : "نخست این که نهادهای تربیت رسمی مانند مدرسه و دانشگاه و نهادهای غیر رسمی مانند خانواده از تربیت ما غافل بوده اند. دوم روش های تربیتی ما تلقینی ، مزورانه و اشتباه بوده است."
این اهانت بزرگی به تمامی پدران و مادران زحمتکش ایثارگر کشورم هست که شبانه روز برای اعتلای سطح زندگی فرزندان خود کوشیده اند. تربیت خانوادگی و یا تربیت مراکز رسمی آموزشی از بسترهای فرهنگی کشور تأسی می جوید و شکل می گیرد ، به نظر شما مخازن ارزشی فرهنگی کشور ما امروز حامل کدام گزینه های ممتازی است که پدر یا مادر من در آموزش آن ناتوان بوده است ؟!!!!

باید بدانیم که تمامی سیستم های موجود در یک کشور اعم از فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و حتی آموزشی ، از یکدیگر تأثیر می پذیرند و بر یکدیگر تأثیر می گذارند. حال اگر سیستم های موجود در کشور ما از تعلقات کشورهای پیشرفته جهان تبعیت نمی نماید و به ماند ارزشی یا رسوب بی تحرکی مرضی گرفتار آمده است تقصیر پدر و مادر یا معلم کلاس چیست ؟ آیا ما درسی به نام معاشرت اجتماعی داریم ؟ آیا ما درسی برای یادگیری هر نوع مهارتی در مدارس رسمی خود غیر مدارس فنی و حرفه ای یا کار و دانش داریم ؟ با معجزه یا صلوات که نمی شود یک کشور را اداره نمود. امروز ملت ناتوان در برآوردسازی نیازهای حیاتی خود به کلماتی چون انشاءالله یا قضا و قدر پناه برده است .
اگر در یک جامعه فقر اقتصادی حاکمیت مطلق داشته باشد مابقی عناصر نیز در فقر غوطه ور خواهند شد. اقتصاد زیربنای تحرک فرهنگ و آموزش و سیاست یک جامعه هست. هم به نیروی انسانی نیازمند است و هم نیازهای او را برطرف می سازد. ما امروز هنر اقتصاد سالم را در کشور پرورش نداده ایم و این دلیل بر محاکمۀ پدران و مادرانی که نخورده اند و نپوشیده اند و از لذت زندگی محروم مانده اند تا فرزندشان به درجات مناسب تر زندگی طبقاتی جامعه دسترسی یابند، نمی شود. امروز همۀ ما قربانی عدم صلاحیت ارزشگذاری های بعد انقلاب شده ایم. ما اغلب رفاه را به قیمتِ همان زرنگی هایی که اشاره کرده اید خواسته ایم و قدر مسلم چنین رفاهی نه ثبات و پایداری خواهد داشت و نه خمیرمایه ای از فرهنگ پویا و اخلاق مدار. تربیت بچه زرنگ ها همان تابع مستقیمی از انتظارات نظام سیاسی - اقتصادی کشور ماست . دغدغۀ امروز والدین آیندۀ مبهم فرزندانشان است . بدون مراجعه به منبع و آمار می گویم که در همین شش ماه اخیر سرعت مهاجرت فرزندان خانواده های نگران از شرایط جامعه به کشورهای خارجی افزایش یافته است. آنان از زندگی خود بریده برای زندگی فرزندان خود نقشۀ امیدواری ترسیم می سازند. جامعه آماری دوستان و خویشاوندان من و شماست.

زرنگی بازاریان متأسی از حاکمیت ارزش متعالی پول در جامعه است. وقتی گرانی است دروغ و تقلب و حیله و حُقهّ هم بیشتر می گردد. اگر آنان انصاف را خورده و وجدان را قی کرده اند چون ارزش برتر جامعه ما در داشتن میزان موجودی بانکی است و این شرایط را چشم هم چشمی مرضی جامعه به اکثریت تحمیل کرده است. دهۀ 70 تا 90 خاطرتان است که هنگام ازدواج سئوال مرسوم خانواده های دختر از پسر چه بود ؟ خونه داری ؟ اتومبیل داری تازه اگر داری چه نوع آن را ؟ شغل ات چیست ؟ چقدر حقوق می گیری ؟ مهریه چند ؟ مراسم کجا سنگ تمام گذاشته می شود ؟ حتی پر روئی تا حدی که پا فراتر گذاشته سراغ ویلای شمال و.... هم رفتند. امروز ما ادامۀ همان سریال انتظارات خارج از حد توان دامادان کشور یا عروسان برای جهیزیه و ..... را شاهد هستیم . ما شدیم ملتی که اولویت اول آن پول بود و متأسفانه برای بدست آوردن آن در این جامعه به تلاش و همت افراد نیاز نبود ، فقط کافی بود به الفبای زیرکی رندانۀ آن دسترسی داشته باشی.

ما جنگ طلب نیستیم ، اهداف انقلاب خواسته یا ناخواسته ما را در مجرای جنگ و ناامنی می کشاند. هر ملت انقلاب کرده به تأسی از نیّات هدایت گر انقلاب خود ، اهدافی برای تحقق دارد که جایگاه آن ملت را تعیین می کند. ما در سال 59 به صدام نگفتیم بیا با ما بجنگ . گرداب جنگ در خاورمیانه یا مقاومت در برابر رهبران مثلث زر و زور و تزویر ، ما را بدین سو هدایت می کند. خشن بودن برخی ، امری کلی نیست و در حد نورمال ، رفتاری طبیعی است. اما اگر شاهد خشنونت بیش از حد هستیم تأثیر گرفته از همان دلایلی است که در بالا ذکر کرده ام. قرار نیست در جامعه همۀ افراد آرام و مطیع باشند ، هیجانات رفتاری در حد طبیعی خود پدیده ای مرسوم هر نوع اجتماعی است. در ضمن محرومیت از حقوق اجتماعی خشنونت را شدت می بخشد. ما ملتی محروم از حق و حقوق اجتماعی هستیم.

دختران و مادران ما همگی آرایش نمی کنند یا همگی زیر تیغ زیبایی نمی روند . عده ای پول این کار را ندارند. عده ای شعور بالای انسانی دارند و نیازی برای این کارها نمی بینند و عده ای به اندازۀ کافی زیبایی خدادادی دارند.

شاد زیستن ، شاد فکر کردن ، شاد عمل کردن ، بسترهای مناسب شادی می طلبد. خود شما طی یک هفته چند بار با خانواده به دل طبیعت بکر قدم می گذارید ؟ یا به تماشای تأتر یا فیلمی در سینما می روید ؟ یا در کنسرت موسیقی مهمان نوازش سازهای گوناگون می شوید ؟ یا به رستوران می روید ؟ یا به سفر ؟ یا نقاشی می کنید و یا در جمع خانواده خود به گفتگو می پردازید و یا با کودک خود بازی می کنید و یا مطالعه و.......
همۀ این موارد می تواند سرمنشأ نشاط و شادی باشد. شما هیچ از افسردگی مطلق حاکم در مدارس اطلاع دارید ؟ یا از افسردگی انسانهای قرار گرفته در قاعدۀ هرم فقر کشور ؟ هیچ می دانید سن زباله گردان کشور در حال کاهش و تعداد آن در حال افزایش است ؟ تعداد ترک تحصیل کنندگان یا زیر پوشش آموزش قرار نگرفتگان همچنان سیر صعودی دارد ؟ شما بگوئید ما چگونه شاد باشیم ؟ داده های زندگی ما بهانه های شادی را از بین برده است. نمی توان در زندگی فقط به دو عنصر اختیار و اراده برای رهایی از این واگیری اپیدمی مرگ شادی ، پناه برد. همه اراده ای قوی ندارند.

شما به جای اطلاق ملت بی تربیت ، بهتر بود اقتصاد و فرهنگ کشور خود را تجزیه و تحلیل می کردید و خوانندگان را با خود همراه می ساختید. انتظار چنین تندگویی یا قضاوت افراطی از شما پژوهشگر محترم تعلیم و تربیت ، باوری به دور است و یقین دارم که چنین دیدگاهی نیز از بلواهای آشفته بازار فرهنگ و اقتصاد کشور ، تأثیر پذیرفته است.

به جای متهم ساختن پدران و مادران و معلمان کشور بهتر بود به موشکافی نظام سیاسی و تأثیر آن بر روی امر خطیر تربیت کودکان و نوجوانان کشور می پرداختید. به تجزیه و تحلیل بحران های اخلاقی و رفتاری جامعه که افراد فقط در این بین ظرفی برای پذیرش داده های آن است. بحرانی که در آن ، اختیار و اراده نیز در تسخیر ضد ارزش هاست. چون ضد ارزش ها آنان را کم رنگ و تابعان ضدارزش را پر رنگ می سازد.

ما ملتی با فرهنگ و تمدن کهن ، انسانهای والا اندیش بسیاری داریم که هیچ گاه فرصت ابراز وجود در محافل عمومی چون رسانه ها یا عرصه های فرهنگی را نمی یابند.

جامعه ما مظروف مناسبی برای فرهنگ متعالی آنان نیست. آنان در انزوا و سکوت خویش برای ایران و ایرانی دل می سوزانند. اگر فرصتی برای نوشتن یا پرداختن به دیگر آثارهنری برای اعتلای بشریت هم پیدا کنند متأسفانه جامعه صحنه نمایش مساعد و مناسبی برای این آفرینش نیست. وقتی افراد شایسته و بایسته فرصت ظهور نمی یابند این روند به مرگ فرهنگ منجر می شود. باید رفت و آنها را یافت و بهره های زندگی آنان را به الگوی جوانان تبدیل ساخت. ایران را من و شما می سازیم. فرهنگ را من و شما غنا می بخشیم . چنین سیلی محکم بر انسانیت انسانها ، تردیدها را برای باور وجود امکان تحول فرهنگی یا اقتصادی و حتی آموزشی می افزاید. ما با یاری یکدیگر باید عزتمند گردیم.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

یکشنبه, 17 شهریور 1397 21:58 خوانده شده: 2566 دفعه

در همین زمینه بخوانید: