
جامعه فرهنگیان رسالت بزرگ تربیت و آموزش کودکان و نوجوان جامعه را به عهده دارد و افرادی که جذب این حرفه می شوند با علاقه فراوان و با دانش حرفه ای و آکادمیک مناسب پست خود، عمر خود را در این راه صرف می کنند. اما آموزش و پرورش از نبود طرح و برنامه ای جامع و کاربردی برای تامین مناسب مالی و حفظ شان و منزلت نیروهایش رنج می برد و رسیدگی به این دو آرمان بزرگ در هر دوره بنا به دلایلی مختلفی از لیست وعده های وزیر گم می شود.
درست به خاطر دارم قبل از ورود رسمی به آموزش و پرورش برای پوشیدن ردای معلمی و ورود به جمع شاغلین لحظه شماری می کردم. در عین حال از مشکلات و گلایه های فرهنگیان اخباری را شنیده بودم اما به قول معروف «شنیدن کی بود مانند دیدن».
از اولین حقوقی که دریافت کردم و شرم بیان رقم آن را نزد دیگران داشتم٬ از دست و پنجه نرم کردن با کلاس های بالای سی نفره و حضور در مدارس مختلفی که هر یک از مدیران درک متفاوتی از اجرای قوانین آموزش و پرورش داشتند و ده ها چیز دیگر. اما مسئله ای که می خواهم در این مجال بیان کنم سیاست عجیب آموزش و پرورش در تشویق ها و دستورهای مستقیم و غیر مستقیم به مدارس و معلمان برای بخشش کیلویی نمره به دانش آموزان است. آن ها اعتقاد دارند که اگر دانش آموزان تجدید شدن و مردود شدن را در دوران مدرسه تجربه نکنند استرس نمی گیرند در آینده شهروندان بهتری می شوند و حداقل چند سال از خطرهای احتمالی اجتماع دور می مانند. اما این کار به اعتقاد گروهی زیادی از فرهنگیان عزیز باعث از بین رفتن رقابت و انگیزه دانش آموزان قوی برای درس خواندن می شود و دانش آموزان می داند که بدون درس خواندن هم قبول خواهد شد و نهایتا فقط ارزش آموزش و پرورش معلم در کلاس درس و جامعه پایین می آید و درعین حال در آینده با سیل عظیم دیپلم دارانی مواجه می شویم که سوادشان خیلی با مدرکشان فاصله دارد.
اما مسئله نمره دادن کیلویی برای نیمی از معلمان که با سابقه هستند و معمولا حوصله دردسر ندارند و یا مدیرانی که دنبال تشویقی گرفتن و ارتقا رتبه در منطقه هستند کاملا حل شده است. آن طرف ماجرا مسئله برای نیمی دیگر از معلمین که حاضر نیستند با این سیاست کنار بیایند و به اجبار دانش آموزی را که نه در کلاس درس عملکرد اخلاقی و درسی خوبی داشته و نه در امتحانات پایان ترم قبول کنند بسیار متفاوت است. آن ها باید قید نمره خوب را در ارزشیابی از طرف مدیر مدرسه بزنند و با بازخواست اداره رو به رو شوند و تن به شنیدن سرزنش های اطرافیان بدهند و چندین مشکل سریالی دیگر. توجه شما را به یکی از همین ماجراها که برای نویسنده این مطلب اتفاق افتاد جلب می کنم.
یک روز خرداد که از خواب تازه بیدار شده بودم گوشی ام را که روی سایلنت بود روشن کردم. با تماس های زیاد بی پاسخی روبه رو شدم. شماره ها ناشناس بودند. کنجکاو شدم ببینم چه کسی بوده پس آن شماره را گرفتم.
لحظاتی بعد یک نفر گوشی را برداشت و خودش را معرفی کرد: «من فلانی ام از ارزیابی، بازرسی و عملکرد اداره آموزش و پرورش مزاحم میشم». آن لحظه انگار قند تو دلم آب شده بود با خودم گفتم چی شده کسی ازم شکایت کرده؟! یا تخلفی در تصحیح اوراق امتحانی کردم؟ گفتم:«بفرمایید در خدمتم.» مسئول گفت:« یکی از دانش آموزهایت از فلان مدرسه کارنامه گرفته و درس شما رو متاسفانه افتاده؟! چرا اذیتش می کنی؟ چرا مستمر کمکش نکردی؟» من تازه داشت موضوع دستم می آمد. گفتم:« جناب این مسئله ی نمره فکر کنم مربوط به مدرسه است نه اداره و بازرسی٬ بعد من با کسی دشمنی ندارم که الکی ردش کنم! تازه اوراق امتحانی موجود است».
ایشان گفتند:« نه تو می توانستی با مستمر بالا قبولش کنی و حالا او ناراحت شده همراه پدرش آمده اینجا و ناراحت از این که تابستانش خراب شده است؟!»
من که این حرف ها را شنیدم دهنم پشت تلفن باز مانده بود. گفتم:« نه! من از سر دلسوزی این کار را کردم که برود تلاش بیشتری بکند و من نمی توانم کیلویی نمره بدم احساس می کنم این گونه حقوقم حلالتر است.»

با وجود گفتن این حرف ها مسئول خیلی قانع نمی شد و خیلی دلش می خواست نظر من را برگرداند و به مدرسه بروم و دوباره لیست بنویسم و قبولش کنم!
حدود ۱۰دقیقه صحبت کردم تا آخر سر گفتم:« ببینید من نمی توانم این کار را بکنم. آخر فقط ایشان نیستند. به نظر شما تکلیف سایر بچه هایی که افتاده اند چه می شود؟»
مسئول به راحتی گفت:«خب آن ها را هم قبول کن!!!» وقتی این جمله را گفت من خیلی متعجب شدم و شک کردم که حتما باید مسئول با پدر آن دانش آموز نسبت و رفاقتی داشته باشد که این قدر اصرار می کند. خلاصه من گفتم:«با عرض پوزش نظر من قابل تغییر نیست و پس فردا نمی توانم در روی دانش آموزان نگاه کنم. من با وجدان خودم نمی توانم کنار آیم. خداحافظ شما».
بعد از آن تلفن برای اطمینان بیشتر به معاون مدرسه زنگ زدم تا این مسئله را با او در میان بگذارم. ایشان گوشی را برداشتند و من بعد از سلام و احوالپرسی گفتم:« قضیه چه است؟ چرا مسئول اداره مستقیما دستور می دهد که نمره بدهم؟! این مسئله اصلا در حوزه اختیاراتش نیست». معاون گفتند: «صبح بعد از این که آن دانش آموز کارنامه گرفت خیلی اصرار می کردند شماره تلفن شما را برای درست کردن نمره بدهم که من مخالفت کردم و گفتم درس نخواندی باید بروی شهریور ماه تلاش کنی. اما ظاهرا آن ها سریع به اداره رفتند و برای درست کردنش دست به دامان مسئول اداره شدند». من نیز گفتم: «پس که این طور. می دانستم شما نیز موافق قبولی الکی دانش آموزان نیستید.» معاون گفت:«بله. اما متاسفانه دانش آموزان پر رو شده اند و به جای تلاش و درس خواندن، متوسل می شوند به التماس کردن برای نمره. ولی به هرحال اگر اداره فشار آورد می توانی بیایی لیست رو عوض کنی؟»
من گفتم: «نه جناب معاون من اصول و عقاید خاص خودم رو دارم. این طوری که نمی شود. اگر آن دانش آموز را قبول کنم باید همکلاسی اش که برگه سفید تحویل من داد را هم قبول کنم؟!» معاون گفتند:« بله و این ظلمی در حق دانش آموزان زرنگت است.»
یکی ساعتی از ماجرا گذشته بود که صدای در خانه به صدا در آمد. با کمال تعجب دیدم همان دانش آموز همراه اولیا جلو در خانه من سبز شده اند. متجعب از این بودم که چطوری منزل من را پیدا کرده اند. شروع به صحبت کردند. ولی صحبت هایشان متاسفانه مثل مسئول اداره طلبکارانه و نیش دار بود و حتی خبری از خواهش نبود:« آقای معلم چرا این قدر لج می کنی. بچه ما درس دیگری هم افتاده بود اتفاقا همین الان ۱۰ نمره برایش گرفتیم! یک مقداری از همکارتان یاد بگیرید؟!»
من نیز که دیدم شرایط آن طور بود گفتم:«متاسفانه پسر شما نه تنها درس نخوانده است بلکه لحن بد و طلبکارانه ای رو برای گرفتن نمره انتخاب کرده اید و بدانید که به هیچ نحوی نمره عوض نمی شود و طبق قانون باید در شهریور تلاش کنید اگر هم صحبتی داشتید باید از طریق مدرسه اقدام کنید و نه اینکه...»
بعدا متوجه شدم اداره بدون رضایت بنده آدرس من را داده بود!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
