بعضی آدم ها یا اتفاقات هستند که نمی توان به سادگی از کنار آن گذشت ،یعنی اگر هم بخواهی آن را نادیده بگیری یا نخواهی که نگاه کنی ، ناخودآگاه جلوی چشمانت و افکارت می آیند و رژه می روند ...
ناصر ملک مطیعی یکی از آن آدم هایی هست که نمی توانی نبینی ، همان طور که محمد علی فردین را هم نمیشد که ندید و ایضا نمی توان تنها رفیق بازمانده از آن سه یار دبستانی ، بهروز وثوقی را نادیده انگاشت ...این سه تن ، سه رفیق سوپر استار سینمای ایران ، راوی بخش مهمی از نوستالوژی مردم ایران می باشند . مردمی که حکومت ، یا سیاست نتوانست آنان را از خاطراتشان بگسلد.
چند نسل از ایرانیان با آنان و با هنرنمایی آنان خندیدند ، گریستند ، غمگین شدند ، عاشقی کردند ، مردانگی آموختند ، نامردی دیدند ، نامرادی تجربه کردند و در نهایت پابه پای هم مو سپید کردند و شاخ و برگشان خشکید و فرو افتاد تا نوبت به ناصر خان ملک مطیعی ، همان فرمان لوطی منش و عاشق برادرش قیصر رسید .
بسیاری از سیاستمداران ، روشنفکران ، یا مبارزان آرمانگرا ، آنان را به چشم هنرپیشه های مبتذل فیلم های فارسی می دیدند و هرگز جایگاهی درخور توجه برایشان قائل نبودند . اینک ناصر ملک مطیعی دیگر غم ممنوع التصویری ندارد ، گرچه او خود هرگز به نمایش و تصویر نیازی نداشت
منتقدین ملک مطیعی و فردین و وثوقی برخلاف ادعای روشنفکری هرگز نخواستند واقعیت آنان را ببینند و محبوس نگاه های جزمی و ایدئولوژیک خود ماندند ، چرا که ملک مطیعی و امثال او در کارنامه ی بلند هنری و زندگی خود ، هم تجربه ی کار نازل داشتند ، هم متوسط ، هم قابل قبول و حتی می توان گفت فاخر ....از آن مهم تر اینکه آنان بازتابی از طبقه ی محروم و فرودست تا نزدیک به طبقه ی متوسط شهری ایران بودند که در زندگی خود نه آن چنان در پی آرمان بودند و اصولا توان آرمان گرایی از آنان ساقط بود ، نه آنکه حاضر بودند شرافت ایرانی بودن و زندگی با رنج خود را با تباهی و تبهکاری به پایان برند ....
ملک مطیعی و رفقایش زبان اقشاری بودند که آرزوهای خود را در آنان می جستند و از دیدن آنان لذت می بردند . عامه ی مردم واقعیت خود را در چهره ی این هنرمندان جست و جو می کردند . ملک مطیعی برای آنان دروغ نبود ، خود واقعی شان بود که شوق زیستن به آنان می داد . نمی توان از مردم و از هنر فاخر برایشان گفت اما آنان را هرگز ندید و به رسمیت نشناخت !
برای بسیاری نشستن بر برج عاج روشنفکری اجازه ی دیدن مردم و عشق های آنان را نداد . برای کسانی نسخه پیچیدند یا می پیچند که هرگز آنان را ندیده اند یا نشناخته اند ! و یا اینکه لحظه ای در محبوبیت چنین هنرمندانی درنگ نکردند !
هنر فاخر را در نفی و طرد دیگر سبک های هنری دیدند و نه در تعامل و تکامل یکدیگر . امثال ناصر ملک مطیعی برای چنین مردمی تبلور ، عشق ، لوطی گری ، مشتی گری ، خانواده دوستی ، و یا خشم و کین و حتی غرایزی طبیعی و زمینی بودند که چهره ی واقعی خود را در آن می یافتند و همراهشان می شدند .
وقوع انقلاب و برافروخته شدن اندیشه های خشک و دگماتیک جریان هایی که اغلب شعارگونه و سطحی با اندیشه و هنر برخورد می کردند ، چنین هنرمندانی را مطرود ، منزوی و خانه نشین کرد ، و حتی تا لحظات پایان عمر به اینان اجازه ی بروز و ظهور نه تنها هنرشان را نداد که از حقوق اولیه ی شهروندی هم محروم شدند ...
وقوع انقلاب و برافروخته شدن اندیشه های خشک و دگماتیک جریان هایی که اغلب شعارگونه و سطحی با اندیشه و هنر برخورد می کردند ، چنین هنرمندانی را مطرود ، منزوی و خانه نشین کرد ، و حتی تا لحظات پایان عمر به اینان اجازه ی بروز و ظهور نه تنها هنرشان را نداد که از حقوق اولیه ی شهروندی هم محروم شدند اینک ناصر ملک مطیعی دیگر غم ممنوع التصویری ندارد ، گرچه او خود هرگز به نمایش و تصویر نیازی نداشت ، اما رفتن فردین ها و ملک مطیعی ها می تواند درس آموز نسل های پسین باشد ، نسل هایی که باید بیاموزند ، مردم را آن چنان که هستند ببینند و برساخته های ذهنی خود را بر آنان قالب و یا تحمیل نکنند ، گرچه می توانند منادی تعالی در زیست هم میهنان خود باشند ولی حق تحقیر و تحمیل آموزه های خود به هموطنان دگرزیست خود را ( به زعم خود از منظر علمی ، سیاسی یا هنری و فرهنگی ) ندارند . تمامیت خواهی ، قالبی اندیشی و ترسیم خطوط سپید و سیاه میان اقشار گونه گون مردم ، دامگه تباهی ها و انحطاطی می تواند باشد که تا دهه ها حاصل آن درو کردن کینه و نفرت و قربانی شدن نسل ها در پای توهمات و تخیلات ذهنی باشد .
دکتر احسان شریعتی استاد دانشگاه ، از جمله کسانی بود که با ارسال پیام تسلیت به همه ی هنرمندان در سوگ درگذشت ناصر ملک مطیعی ، سکوت پیشه نکرد و در این غم با آنان شریک شد و در رفتاری فضیلت مدار ، به هنرمندی مردمی و محبوب قلب پاک میلیون ها ایرانی ادای احترام کرد .
یاد و نام امیر کبیر علی حاتمی و فرمان مسعود کیمیایی مانا و زنده باد .