بدون مقدمه باید گفت که ما ایرانیان در فحش گویی یدطولایی داریم!
پل لوكا كه در دوره صفوی در1700 و 1701 در ايران بوده ضمن شکایت از بدرفتارى ماموران مى گويد: «براى آنكه به شما هتاكى نشود، بايد هميشه فحش و ناسزا بگوييد... تاورنيه در سفرنامه اش مى نويسد: «ايرانيها در اداء الفاظ ركيك و فحشهاى قبيح مهارتى دارند ...وقتى دو نفر با هم نزاع مى كنند عوض اينكه با ضرب مشت بجنگند، به يكديگر دشنام مى دهند و نفرين رد و بدل مى كنند»( سفرنامه تاورنيه...ص911.) اگرچه ناسزا و فحش (سقط گفتن) از ديرباز در بين طبقات مختلف اجتماعى معمول بوده حتی هر کدام از طبقات فحشهای خاص خودش را دارد اما وقتی اوضاع معیشتی مردم بدتر می گردد فحش دادن مثل آب خوردن می گردد و با کوچکترین بهانه ای حتی به خاطر بوق زدن ماشین پشت سری!. بيهقى حدود هزار سال پيش مى گويد«... دانم كه سخت ناخوشش آيد و مرا متهم مى دارد متهم تر گردم و سقط گويد اما روا دارم.»( تاريخ بيهقى...ص455)
سعدى نيز به رواج نفرين و دشنام زمان خود اشاره مى كند:
همه شب بر اين غصه تا بامداد
سقط گفت و نفرين و دشنام داد
در گلستان ضمن حكايتى آمده است: «ملك را دشنام دادن گرفت و سقط گفتن آغاز كرد.»
در كتاب سمك عيّار فحشهائى از قبيل حرامزاده، جادو، بدفعل، سگ بدكار به کرات به چشم مى خورد.البته در دوره های انقلاب و انتقال قدرت،روزنامه ها نیز که به جای اینکه اشاعه گر فرهنگ باشند مشحون از فحش می گردند!
در دوران مشروطيت،عين السلطنه می نویسد : «هركس روزنامه مى نويسد از طرف عموم ملت فحش مى دهد...» (خاطرات عين السلطنة...ج3 ص 2075).یا در انقلاب اخیر،در شعارها،حتی از فحش ناموسی بر زن و دختران شاه نیز دریغ نشد...
پل لوكا كه در دوره صفوی در1700 و 1701 در ايران بوده ضمن شکایت از بدرفتارى ماموران مى گويد: «براى آنكه به شما هتاكى نشود، بايد هميشه فحش و ناسزا بگوييد... شاه عده اى را در خدمت خود نگاه مى داشت كه به قلع و قمع دزدان بپردازند. اين اشخاص بعد از آنكه دزدان را به قتل مى رسانيدند، سرهاى آنان را به حضور شاه مى بردند تا پاداش خود را دريافت دارند. همچنين براى به دست آوردن انعام، مردگانى را كه به تازگى مدفون شده بودند از گور بيرون مى آوردند و سر آنان را به عنوان سر دزدان به دربار قالب مى کردند...!.
در ميان شعراى ايران، سوزنى سمرقندى در فحاشى و بدگوئى سرآمد شعراست !
وى در پاسخ اعتراض يكى از مخالفان خود مى گويد:
گويد كه هيچ شعر تو بى ك ... ك نيست
از صد هزار گفت وى اين است باورم
بى ك ... ك اگر نبود شعر من رواست
زيرا كه شعر من نر و من شاعر نرم
جمالزاده خلاصه ای از انواع فحش ها را که حتی در مكاتب و مدارس ایران معمول بود آورده:«پسرك فضول، پسرك بى چشم ورو، بى شرم، بى حيا، جعلنق، متعفّن، خنزير، نجس العين، كلب بن كلب، حمار بن حمار، گوساله، اخرّ بالتّشديد، ولد الزنا، چه گهى مى خورى، حرفهاى گنده تر از دهنت مىزنى، و الله و بالله و تاللّه مستحق حدّ شرعى شده اى، خونت مباح گرديده اى خبيث، اى ملعون، من تو را همين الآن در صحن مدرسه مشلّق مى كنم.»( قصه ما به سر رسيد...ص 169)
البته محکومان به مرگ را نیز با فحش راهی مرگ می کردند!
«روز ديگر كه به جهت كشتن، ايشان را به ميدان مى بردند، حضرات تماشايى در بين راه به ايشان سنگ مى زدند و فحش مى دادند و مى گفتند اينها بابى و ديوانه شده اند...»( تاريخ اجتماعى ايران...ج10ص501)
در زمان دار زدن میرزا رضا کرمانی چنین نقل شده«طناب به گردن ميرزا رضا انداخته از طرفين بالا كشيدند. ... تمام اين مدت طبل مى زدند.حين بالا رفتن جمعى از پائين فحش می دادند (روزنامه خاطرات عين السلطنة...ج2 ص1042)البته در حین وعظ نیز ادامه داشت عين السلطنة می نویسد:امين الشريعه شبها در مسجد گوهرشاد وعظ مى كند لهجه اصفهانى غليظى دارد خيلى بامزه و بانمك صحبت مى دارد مضحك وعظ مى كند و خنده دار... اقلا شبى دو سه هزار فحش و نامربوط مى گويد»( همان...ج2ص 1744)
البته در این میان،نهی کنندگان فحش نیز کم نبودند .
غزالى در مذمت فحش مى گويد «... اندر دوزخ كسان باشند كه از دهان ايشان پليدى همى رود چنانكه از گند آن همه دوزخيان به فرياد آيند و گويند اين كيست؟گويند اين آنست كه هركجا سخن فحش و پليد بودى دوست داشتى و همى گفتى»( كيمياى سعادت... 439 .)
رضاخان نیز فحاشِ قهاری بود فرقی نمی کرد مخاطبش وزیر،سرلشکر،یا نماینده مجلس باشد! نقل است که از سوی رضاشاه امریه و دستور داده شد که فرماندهان حق ندارند به سربازان فحش بدهند وقتی تمام افسران لشکر جمع شدند و سرلشکر بوذرجمهری بخشنامه را خواند و خود ضمن تفسیر آن چنین گفت:
از امروز هر پدرسوختهیی که به سربازان فحش بدهد دستور میدهم پدر قرمساقش را جلو روی سربازان دربیاورند، فهمیدید؟ بروید گورتان را گم کنید...!
شبکه جامعهشناسی علامه