در مورد اعتراضات اخیر تحلیل های فراوانی ارائه شد و هر فرد و یا جریانی از منظر خود به تحلیل و چرایی آن پرداخته است.
جناح های سیاسی هم مطابق معمول انگشت اتهام را به سوی هم نشانه رفته اند .
برخی که شامل طیف مخالف دولت می شوند سعی می کنند دلیل این " شورش " ها و اعتراضات را فقط در مطالبات اقنصادی و معیشتی خلاصه کنند .
در مقابل طیف دیگر نیز این اعتراضات را وسیله ای برای زمین گیر کردن دولت می داند و نهایتا تصور می کند اگر محیطی پارک گونه فراهم شود تا شهروندان بتوانند در آن تجمع کنند و داد بزنند خیلی از مشکلات ، ناهنجاری ها و اعتراضات حل خواهند شد .
قصد تحلیل این مساله را از بعد " سیاسی " ، " اقتصادی " و... را ندارم چون حوزه کاری من و صدای معلم در این بخش ها تعریف و تبیین نشده است اما بعضا در راستای " تربیت " سیاسی که متاسفانه در نظام آموزشی ایدئولوژیک ما درست تعریف نشده است و یا مفهوم وارونه ای پیدا کرده است به آن خواهم پرداخت .
در 23 شهریور 1396 نوشتم : ( این جا )
" علی رغم آن که مواد 19 ، 20 ، 21 ، 22 ، 23 و 24 از بخش ث " منشور حقوق شهروندی " که با عنوان " حق اداره شایسته و حسن تدبیر " در « منشور حقوق شهروندی » آمده است بهترین معرف و راهنما برای عملکرد مدیران حداقل در حوزه آموزش و پرورش است اما گویا این منشور نیز بیشتر جنبه نمایشی و یا فرمایشی پیدا کرده است .
دستگاه و یا قوه ای که نمی تواند مدیران زیرمجموعه اش را وادار به تمکین در مورد اجرای مواد " منشور حقوق شهروندی " نماید چگونه از سایر قوه ها انتظار دارد که به مفاد آن عمل نمایند ؟
مسئولان باید بدانند زمانی که نقد و یا مساله ای مطرح می شود باید به آن پاسخ داده شود .
اللهیار ترکمن در گردهمايي مشترك معاونين و مديران كل درست سمت راست وزیر آموزش و پرورش می نشیند ! حتی اگر نقد نادرست و یا غیراصولی هم باشد باید با آن برخورد منطقی و ملایم شود .
بی محلی کردن و نادیده گرفتن انتقادات در نهایت نتیجه ای جز رادیکال کردن فضا و ایجاد فضای خشونت و پرخاشگری را نخواهد داشت و البته این موضوعی خطرناک است و نباید اجازه داد تا با بی اعتنایی مسئولان ، جامعه به " نقطه جوش " برسد ...
این وضعیت به نفع هیچ کس نخواهد بود !"
در 25 آبان ماه در یادداشتی دیگر همین عبارات را دوباره تکرار کردم . ( این جا )
چرا و چه زمانی یک " جامعه " به " نقطه جوش " می رسد ؟
زمانی که بدنه و مردم احساس کنند " دیده نمی شوند " ، به مطالبات و " صدای " آنان توجهی نمی شود ، مسئولان حاضر به پاسخ گویی شفاف و پذیرش مسئولیت در برابر اختیارات خود نیستند .
در همان یادداشت چنین نوشتم :
" واقعیت آن است که در آموزش و پرورش فرهنگ پاسخ گویی وجود ندارد .
بنده به عنوان مدیر این رسانه و فردی که نزدیک به دو دهه است فعالیت رسانه ای دارم ؛ شهادت می دهم که اساسا و اکثرا مدیرانی که در آموزش و پرورش مشغول به کار هستند نیازی به پاسخ گویی در خود نمی بینند و یا احساس نمی کنند .... "
البته نظام آموزشی یک زیرسیستم به شمار می آید و به نظر نمی رسد بخش های دیگر اجتماع وضعیت بهتری نسبت به این بخش داشته باشند .
زمانی که معلمی انتقادی را در رسانه ها بیان می کند انتظار پاسخ دارد .
وقتی پاسخی نمی یابد و پاسخ گویی فرهنگ سازمانی غالب در آموزش و پرورش و جامعه نیست به تدریج و در طول زمان به صورت " عقده و کینه " نسبت به سیستم ذخیره و متراکم می شود .
متاسفانه برداشت بسیاری از مسئولان آن است که تصور می کنند این مسائل فراموش می شوند و به قول معروف :
" آن قدر می گویند ، خسته می شوند ، بعد رها می کنند و همه چیز فراموش می شود ! "
در حالی که چیزی پاک نمی شود .
« رسانه های مستقل » به عنوان یک میزان الحراره عمل می کنند .
مسئولان و به ویژه بخش های روابط عمومی و افکار سنجی جامعه و از همه مهم تر بخش های نظارتی مانند حراست ها ، بازرسی ها و... باید دائما متوجه این موضوعات و تغییرات دما و " پیش لرزه ها " در یک سیستم باشند .
در این جا به چند موردی که البته قبلا هم اشاره شده است می پردازم :
* معلمان شهرستان « بناب » نامه ای اعتراضی در مورد عملکرد مدیریت آموزش و پرورش این مطنقه برای صدای معلم می نویسند .
*معلمان « آذربایجان شرقی » نامه ای را در انتقاد از عملکرد مدیر کل آن برای صدای معلم می نویسند .
این مدیران محترم به جای پاسخ گویی ، معلمان منتقد را مورد پیگرد قضایی قرار می د هند .
در نیمه مهر ماه جریان را برای رئیس مرکز حراست وزارت آموزش و پرورش به صورت تلفنی توضیح می دهم .
اما تغییری در روند کار حاصل نمی شود .
حتی مسئولان وزارت آموزش و پرورش زحمت پاسخ گویی را هم به خود نمی دهند .
معلوم نیست روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش در این میان چه وظیفه ای دارد ؟
*در انتخابات مجلس دانش آموزی تقلب می شود . یک رسانه مستقل متوجه این مساله از طریق خود دانش آموزان می شود . به جای حل مساله و توجه به افکار عمومی مدیر یک رسانه مستقل معلمی را به بدترین وجه از مجلس بیرون می اندازند .
آب از آب تکان نمی خورد و معاون پرورشی و فرهنگی ماه ها به کار خود ادامه می دهد سرانجام کنار می رود ...بین " پاسخ گویی " و " مسئولیت پذیری " با " نقطه جوش " افکار عمومی نسبت معکوس وجود دارد
هیچ اقدامی هم برای اعتماد سازی در مورد دانش آموزان انجام نمی شود .
کسی هم تاکنون پاسخ گوی مساله نبوده است .
*گزارشی از وضعیت عملکرد معاونت تربیت بدنی و تندرستی منتشر می شود . ( این جا )
به عنوان مثال ؛ « حمیدی » قدرت نظارت بر این که چرا ورزش صبحگاهی در مدارس انجام می شود را ندارد ....
*معاون توسعه مدیریت و پشتیبانی وزارت آموزش و پرورش در یک نشست تخصصی و یک نشست رسانه ای به جای پاسخ دادن به پرسش ها ، سوال کننده را " بی سواد " و " ناآگاه " خطاب می کند .
اللهیار ترکمن تاکنون هیچ پاسخی در مورد وضعیت مدارک خویش که در صدای معلم ارائه شده است نداده است . ( این جا )
*گزارشی از وضعیت آموزش متوسطه و مافیای کنکور در صدای معلم منتشر می شود . ( این جا )
هیچ پاسخی ارائه نمی شود .
*کلاس های تعدادی از " آموزش دهندگان سوادآموزی منتقد " توسط سازمان متبوع منحل می شود .
رئیس سازمان نهضت سوادآموزی با این توجیه که انحلال کلاس ها دلایل دیگری داشته است از قبول واقعیت مصرانه خودداری می کند .
این سازمان حتی حاضر نیست حرف های شفاهی خود نسبت به این آموزش دهندگان را مستند و مکتوب کند .
نکته تاسف آور این که تعدادی از این آموزش دهندگان از روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش درخواست مساعدت و یاری می کنند و پاسخ رئیس این مرکز آن است :
" ما کاری نمی توانیم انجام دهیم ؛ خودتان پی گیری کنید "
از این گونه موارد بسیار فراوان است اما عکس العمل مسئولان و مدیران جز " سکوت " چه بوده است ؟
آقای اللهیار ترکمن در گردهمايي مشترك معاونين و مديران كل درست سمت راست وزیر آموزش و پرورش می نشیند !
حال اگر این موارد بی شمار در یک نمودار رسم شوند انتهای بردار به کجا خواهد رسید ؟
صدا و سیما که هر ساله در ردیف " زیان ده ترین " شرکت ها طبقه بندی می شود در مورد عملکردش به افکار عمومی پاسخ گو نیست آیا نتیجه این وضعیت همان سرخوردگی و سپس " نقطه جوش " و یا " نهایتا " انفجار " نخواهد بود ؟
بدون تردید وضعیتی به مراتب بدتر از این در سایر نهادها و دستگاه ها وجود دارند .
قرار است در این جا چه رخ دهد ؟
بدون تردید باید پذیرفت که بین " پاسخ گویی " و " مسئولیت پذیری " با " نقطه جوش " افکار عمومی نسبت معکوس وجود دارد .
متاسفانه در تجمعات و اعتراضات اخیر که با خشونت فیزیکی همراه شده است تعدادی از هم وطنان کشته شده اند .
بارها در صدای معلم مساله " خشونت " را مورد واکاوی و تحلیل قرار داده ایم .
گفته ایم که محیط مدارس باید عاری از خشونت و انواع آن باشند .
گفته ایم که مدارس پادگان نیستند و مدرسه باید محیطی مناسب و آماده برای آموزش گفت و گو و تفکر نقادی باشد .
در مورد این موضوع هم مصادیق فراوانی وجود دارند .
آتش زدن عروسک در یک مدرسه ابتدایی دخترانه ، پخش نارنجک های نمادین در بین دانش آموزان دختر مدارس ابتدایی ، مسلح کردن دانش آموزان به باتوم در یک دبیرستان ماندگار ، ذبح حیوانات در مدارس ابتدایی و...
آیا قرار است برون داد این نظام آموزشی با این اوصاف چه باشد ؟
تمام اقداماتی که در دستگاه مهم تعلیم و تربیت انجام می شود در درازمدت خود را نشان می دهند....
" کسی که باد می کارد ، طوفان درو خواهد کرد "
این ها را می گوییم اما مسئولان این وزارتخانه کار خاصی انجام نمی دهند و بیشتر نظاره گرند .
اقدام خاصی هم برای " خشونت زدایی " در مدارس و نظام آموزشی انجام نمی دهند .
متاسفانه " پوپولیسم رسانه ای " و " روزمرگی " هم در اغلب رسانه ها به ویژه " رسانه ملی " حاکم است .
در نشست های رسانه ای که شرکت داشته ام کم تر خبرنگاری را می بینم که سوالات مهم ، راهبردی و چالشی مطرح کند .
برخی سکوت می کنند ، برخی نمی آیند ، برخی هم سوالات آبکی و دم دستی طرح می کنند فقط برای آن که نام " رسانه " برده شود .
متاسفانه " رسانه " هم شده است ابزاری برای کارورزی ، گرفتن و ارتقاء پست اداری ، تریبون جناح های قدرت و...
و این در حالی است که « رسانه » رکن مهم دموکراسی و رسیدن به یک " جامعه متعادل " است .
رسانه باید به دنبال پاسخ گو کردن همه مسئولان و طراحی یک " اتاق شیشه ای " برای بررسی عملکرد و نیز بازخواست کردن آنان باشد .
صدا و سیما که هر ساله در ردیف " زیان ده ترین " شرکت ها طبقه بندی می شود در مورد عملکردش به افکار عمومی پاسخ گو نیست .
معلوم نیست این دستگاه حجیم و سنگین با بودجه های هنگفت به چه کاری مشغول است ؟
برخی اوقات گزارش هایی که در این رسانه منتشر می شوند واقعا در جهت ارتقای آگاهی جامعه نیستند و احساس می شود نبود این رسانه برخی مواقع بر بودنش رجحان و مزیت دارد !
زمانی که رسانه ملی" صدای مردم " نباشد و فقط بخواهد آموزه های مورد نظر خویش را به صورت یک طرفه و تحمیلی خود را به جامعه تزریق کند نتیجه ای جز تسریع در رساندن جامعه به " نقطه جوش " نخواهد داشت .
کاری که رسانه ملی و برخی رسانه های هم سو انجام می دهند بیشتر نقش یک " کاتالیزور " رابرای افزایش خشونت و اعتماد سوزی در جامعه دارد .
« تشکل های فرهنگیان » هم بود و نبودشان خیلی فرقی ندارد .
گویی هویت این تشکل ها فقط در موعد " انتخابات " تعریف شده است و کاری با سایر بخش های آموزش و پرورش و مطالبات معلمان ندارند .
آقای بطحایی هم به آن ها نمره 18 می دهد !
وقتی « رسانه » و « تشکل » به وظایف و کارکرد خود به صورت درست ، سالم ، منطقی و آینده نگرانه عمل نکنند قرار است در بدنه و در جامعه معجزه ای رخ دهد ؟
آیا این ها به همان " نقطه جوش " و " انفجار " نخواهد رسید ؟در حالی که در فلسفه تعلیم و تربیت مدرن مهم ترین هدف " تفکر انتقادی " و روش آن " تفکر منطقی " تعریف و تبیین می شود در نظام آموزشی مهم ترین هدف " نمره " و روش " رقابت " معرفی می شود
مقصر فقط این ها نیستند !
بیان این مطالب به معنای فرافکنی وظایف و اختیارات نیست .
نمی شود همه تقصیرات را به گردن مدیر مدرسه ، مدیر منطقه ، مدیر کل ، وزیر و... انداخت .
هر کسی به انداره " سهم " و " مسئولیت " خویش در این چرخه غلط و بی فرجام نقش دارد .
متاسفانه " فرهنگ مطالبه گری " و " پرسشگری " در جامعه ما نهادینه نشده است .
اکثریت جامعه ما با " تفکر انتقادی " بیگانه است . کوچک و بزرگ هم ندارد . معمولا کسی از انتقاد خوشش نمی آید و سریع موضع و گارد گرفته وشروع به " توجیه " و " فرافکنی " می کند .
معمولا کسی حاضر به " گوش کردن " نیست و فقط می خواهد یک طرفه صحبت کند .
گفت و گو در بین سطوح و لایه های مختلف اصولا معنا نشده است و بازی ها برد – برد نیست ؛ گویا قرار است یک طرف همیشه " بازنده " و طرف دیگر " برنده " باشد .
رفتارهای « کودک محور » و « خودمحور » رفتارهای غالب ما را تشکیل می هند .
در حالی که در فلسفه تعلیم و تربیت مدرن مهم ترین هدف " تفکر انتقادی " و روش آن " تفکر منطقی " تعریف و تبیین می شود در نظام آموزشی مهم ترین هدف " نمره " و روش " رقابت " معرفی می شود .
دانش آموز و شهروندی که « سواد رسانه ای " را آموزش ندیده باشد ، مطابق با تفکر انتقادی تربیت نشده باشد و وظایف شهروندی خود را نداند و قانون را به عنوان فصل الخطاب نداند و آن را در رفتارهای خود نهادینه نکرده باشد ؛ مشخص است که سرنوشتی نامعلوم برای این جامعه متصور خواهد بود و پس از 4 دهه هنوز آروزی رسیدن به دوران " کودکی " را در رویاهای خود خواهند پروراند ...
این افراد که جامعه را تشکیل می دهند بدون مطالعه تاریخ که نتیجه طبیعی فقدان مطالعه و روزمرگی است ، بدون شناخت دقیق و ارزیابی واقعیات جامعه ایرانی حتی مطالعه تاریخ سایر جوامع و فرهنگ روابطی که بر آنان حاکم است محکوم به در جا زدن در چرخه بی فرجام " شورش – سکوت " خواهند بود .
بر این باورم که ریشه مشکلات و بحران کشور در " فرهنگ " است .
در واقع ، مشکلات و گره های فرهنگی علت العلل سایر حوزه ها به شمار می رود .
این مقوله باید متولی خاص داشته باشد و آن هم باید آموزش و پرورش باشد چیزی که متاسفانه در حال حاضر وجود ندارد و نهادهای متعددی وجود دارند که نام " فرهنگ " و " آموزش " را یدک می کشند ، بودجه های هنگفتی طلب می کنند اما بازده و برون داد خاصی ندارند و به کسی هم " پاسخ گو " نیستند .
ساختار وقتی " ناکارآمد " باشد نتیجه طبیعی و منطقی آن نارضایتی بدنه و جامعه خواهد بود .
و این داستان ادامه دارد ...