گروه گزارش/
دوشنبه 24 اردیبهشت خانه اندیشمندان علوم انسانی میزبان جمعی از فرهنگیان با عنوان « اهالی تعلیم و تربیت » بود .
مناسبت این نشست ، بزرگداشت « مقام معلم » بود .
نشستی که بیش از سه ساعت طول کشید اما بسیاری تا پایان و حتی وقت های اضافه ماندند تا در پایان به نقالی دختر دانش آموزی گوش فرا دهند که متنی بلند بالا از « مهدی اخوان ثالت » را برای آنان و با شور و حرارت خواند .
در این نشست از وزرای پیشین و نیز وزیر آموزش و پرورش دولت سیزدهم دعوت به عمل آمده بود اما تنها سه تن یعنی علی اصغر فانی ، محمدبطحایی و محسن حاجی میرزایی به بیان خاطرات خود پرداخته و در پایان در میزگردی شرکت کردند .
همان گونه که انتظار می رفت ، رضامراد صحرایی در این نشست حضور نیافت تا تاییدی باشد بر این ادعا که این وزیر کم تجربه اما پر سر و صدا از حضور در نشست های غیر کنترل شده و مردمی واهمه دارد و ترجیح می دهد در جمع هایی حضور پیدا کند که مخاطبان و به ویژه اهالی رسانه حرفه ای او را مورد نقد و چالش جدی قرار ندهند . متاسفانه مملکت پر شده از دکتر و مهندس هایی که بزرگ ترین هنرشان فقیر کردن این مردم بوده است .
اما این نشست میهمان دیگری داشت که از فاصله ی بسیار دوری به این جا آمده بود تا به بیان خاطره و یا بهتر است بگوئیم به « ذکر مصائب حرفه ی معلمی » بپردازد .
او کسی نبود جز « ثریا مطهرنیا » آموزگار سخت کوش بیجاری که عملکرد خدمت بی ادعا و صادقانه در روستاهای محروم کردستان را در کارنامه ی خود دارد .
زمانی که مطهرنیا به بالای سن رفت تا از خاطرات خود بگوید شاید در آن جمع کم تر کسی او را می شناخت اما طرز سخن گفتن و محتوای کلمات موجب شد تا برخی حاضران در نشست از شنیدن این همه درد و رنجی که بر این معلم رفته منقلب شوند و بگریند .
مطهرنیا سخن خود را با انتقاد از نحوه ی معرفی خود آغاز کرد در جایی که او را با عنوان « دکتر » مورد خطاب قرار داده و به مخاطبان معرفی کرد .
مطهرنیا گفت :
« آقای دکتر صادقی زحمت کشیده بودند دعوت نامه ای را که برای من فرستاده بودند با عنوان « دکتر » مرا خطاب کرده بودند . الان هم مجری این را تکرار کرد .
می خواهم این را اصلاح کنم .
خیلی جاها به من می گویند : دکتر . ولی نه . من بابت این که دخترم می خواست حتما پزشکی تهران قبول شود و زمانی که من باید از رساله ام دفاع می کردم هنوز این اتفاق نیفتاده است و دکترایم را نگرفته ام .
من اذیت می شوم که به من می گویند : دکتر !
( تشویق حاضران )
متاسفانه مملکت پر شده از دکتر و مهندس هایی که بزرگ ترین هنرشان فقیر کردن این مردم بوده است .
« آموزگار برتر جهان » در بخشی از سخنان خود چنین گفت :
« برای خیلی ها سوال است که چرا مرا به عنوان یکی از نامزدهای معلم جهانی انتخاب کردند . هر چند در آینده ای نه چندان دور اسنادی را منتشر می کنم بابت این که چطور کار مرا سیاسی کردند .
تمدن ایران ما در دنیا به مادر تمدن ها معروف است . خیلی از آیین های اصیل ایرانی را که بررسی می کنیم بر پایه صلح ، نوع دوستی ، مهر و محبت و مهربانی بنا شده اند .
( تشویق حاضران )
این نوع دوستی و دگرخواهی که من به آن اشاره می کنم یک کلمه نو و ابداعی نیست . به نظرم ؛ یک نعمت الهی است که در وجود تمام انسان های دنیا قرار داده شده است .
مطهر نیا در حالی که با تاثر زیاد به ذکر یکی از خاطرات خود می پرداخت گفت :
من قلب بسیار رئوف و مهربانی دارم که با کوچک ترین چیزی به شدت ناراحت و اذیت می شوم . او داشت گریه می کرد و من هم داشتم گریه می کردم ...
من پشیمان هستم از این که معلم شدم . معلمی سخت ترین شغل دنیاست .
ده دوازده کشور خیلی خوب را در دنیا رفته ام . نظام آموزشی آن ها را از نزدیک دیده ام و هر موقع به ایران برگشتم واقعا گریه ام گرفته است . آنان پشت به مسئولشان بسته اند اما ما در پشت مان مردم را داریم .»
مشروح این سخنان و سایر بخش های این نشست در « صدای معلم » منتشر خواهد گردید .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید