چاپ کردن این صفحه

مهدی خلیلی/ سردبیر صدای معلم

بگذاريد معلمان، معلم بمانند و معلمي را از معلمان نگيريد

اگر مي‌خواهيد بدانيد جامعه شما در ۲۰ سال آينده چگونه خواهد شد به آموزش و پرورش امروز آن نگاه كنيد/ نقش آموزش و پرورش كشورمان در نظام فرهنگي دنيا چگونه است/ امروزه غير از آموزش و پرورش، ۱۷ سازمان ديگر مرتبط با فرهنگ و فرهنگ‌سازي در جامعه وجود دارند، البته همه مي‌توانند در فرهنگ‌سازي موثر باشند اما زيربناي فرهنگ‌سازي مدارس و معلمان هستند/ اگر بودجه و پول نيست براي همه نباشد و اگر پول و بودجه هست براي همه باشد. سوال اين است چرا كارمندي كه در يك وزارتخانه‌ با مدرك همتاي او كار مي‌كند، گاه حدود سه برابر حقوق مي‌گيرد/ باور كنيد عدالت مقدس‌ترين واژه‌اي است كه انسان قبل از هر چيز آن را مي‌خواسته است/ متاسفانه مسوولان بيشتر به امور سياسي جناحي و حزبي مشغولند و فرهنگيان را مهم نمي‌دانند و قطعا جامعه بدون فرهنگ و فرهنگيان ره به جايي نخواهد برد، حتي اگر مسوولان تنها به فكر خود باشند نيز لازم است كه فرهنگ را جدي بگيرند

معلمی و جایگاه معلمی و ارزش های انسانی ئر جامعه  يار دبستاني من

با من و همراه مني

بغض من و آه مني 

حك شده اسم من و تو

يادش به خير؛ براي ما معلم سروش آسماني بود. كسي كه اين شعر و شعور را در كلاس براي بچه‌ها قرائت مي‌كرد. او بود كه الفباي محبت، عشق و صداقت را تعليم مي‌داد. معلمي كه حالا نمي‌دانيم تمجيدش كنيم يا به تقديرش بپردازيم. كلمه‌اي در شأن او نداريم؛ اما كوله باري از شأن و شخصيت او را ذخيره كرده‌ايم و در هر آن و هر زمان و هر مكان به ياد او هستيم.

جامعه‌شناسان مي‌گويند: كليد توسعه هر جامعه آموزش و پرورش است. اگر مي‌خواهيد بدانيد جامعه شما در ۲۰ سال آينده چگونه خواهد شد به آموزش و پرورش امروز آن نگاه كنيد.

به راستي هيچ انديشيده‌ايم كه آموزش و پرورش در اين سرزمين چه وضعيتي دارد؟
سوال اين جاست كه نقش آموزش و پرورش كشورمان در نظام فرهنگي دنيا چگونه است؟ چند درصد توليدات علمي دنيا از آن ما مي‌باشد؟ و آيا انجام فعاليت‌هاي علمي در ايران در مقايسه با استعدادهاي ايران در سطح جهان رضايت‌بخش است؟ مگر نه اين است كه پيشرفت يك جامعه بدون توسعه فرهنگي غيرممكن است؟

پديده ونداليسم، نگرش اقتصادي، مشاركت، مسائل محيط‌ زيست، رسانه و ارتباطات زماني نتيجه مي‌دهد كه بسترهاي فرهنگي آن در جامعه آماده شود. امروزه غير از آموزش و پرورش، ۱۷ سازمان ديگر مرتبط با فرهنگ و فرهنگ‌سازي در جامعه وجود دارند، البته همه مي‌توانند در فرهنگ‌سازي موثر باشند اما زيربناي فرهنگ‌سازي مدارس و معلمان هستند. معلمان مي‌دانند كه ايران كشوري در حال توسعه است .
ايرانيان مشكلات اقتصادي فراواني دارند، اما خواسته‌هاي آنان نيز هميشه منطقي بوده است .
بگذاريد معلمان، معلم بمانند و معلمي را از معلمان نگيريد !
...و اين توقع را از دولتمردان دارند كه اگر بودجه و پول نيست براي همه نباشد و اگر پول و بودجه هست براي همه باشد. سوال اين است چرا كارمندي كه در يك وزارتخانه‌ با مدرك همتاي او كار مي‌كند، گاه حدود سه برابر حقوق مي‌گيرد؟!

اگر معلمان و مدارس نقش مهمي در توسعه دارند پس چرا اين همه تبعيض وجود دارد؟

باور كنيد عدالت مقدس‌ترين واژه‌اي است كه انسان قبل از هر چيز آن را مي‌خواسته است .

به كدام سو مي‌رويم؟

حال اگر معلم به جايي برسد كه عدالت برايش بي‌معنا باشد، نظم چگونه به بار مي‌آيد و بعدها چه نتيجه‌اي خواهد داد و آيا شأن يك جامعه اسلامي و انساني اين گونه است؟ بياييد صادق باشيم و اندكي فكر كنيم و به تلاش معلمان حرمت بگذاريم و به آنها وعده ندهيم.

به قول نويسنده برزيلي پائولوكوئيلو:

" اول آنكه به وعده‌ها اعتماد نكن. جهان پر از وعده است، وعده ثروت، رستگاري ابدي، عشق مطلق. بعضي‌ها فكر مي‌كنند كه مي‌توانند وعده هر چيزي را بدهند؛ ديگران هر وعده‌اي را كه روزگار بهتري را براي آنها تضمين كند، مي‌پذيرند. اين كه چه طور ديگر مشكل خودشان است، كساني كه وعده مي‌دهند وفا نمي‌كنند به ناتواني هم نمي‌رسند و همين بلا بر سر آنها مي‌آيد كه دلشان را به وعده‌ها خوش مي‌كنند و هم اوست كه مي‌گويد: كسي كه نمك را به زير قيمت مي‌فروشد، حتما به شدت به پول احتياج دارد .كسي كه از اين موقعيت استفاده مي‌كند،نشان مي‌دهد كه به عرق و مبارزه يك انسان براي توليد نمك احترام مي‌گذارد. بياييد بر معلم حرمت نهيم تا او با آسودگي بتواند نسلي خوب و سالم براي جامعه تربيت كند."

بگذاريد از نامه‌اي كه آبراهام لينكلن به آموزگار پسرش مي‌نويسد، برايتان بگويم:

" به پسرم درس بدهيد. او بايد بداند كه همه مردم عادل و همه آن‌ها صادق نيستند؛ اما به پسرم بياموزيد كه به ازاي هر شياد، انسان صديق هم وجود دارد. به او بگوييد به ازاي هر سياست مدار خودخواه، رهبري جوانمرد هم يافت مي‌شود. مي‌دانم كه وقت مي‌گيرد، اما به او بياموزيد كه اگر با كار و زحمت خويش يك دلار كاسبي كند، بهتر از آن است كه جايي روي زمين ۵ دلار بيابد. به پسرم بياموزيد كه در مدرسه بهتر اين است كه مردود شود؛ اما با تقلب به قبولي نرسد و ارزش‌هاي زندگي را به پسرم آموزش دهيد. اگر مي‌توانيد به پسرم ياد بدهيد كه در اوج اندوه، تبسم كند و به او بياموزيد كه از اشك ريختن خجالت نكشد."

فيلسوف ديگري مي‌گويد:

"من معلم هستم. من درست آن لحظه‌اي از زمان به دنيا آمدم كه سواد بر زبان كودكي جاري مي‌شد. من نفر اول هستم كه جوانان آتن را براي كشف ايده‌هاي نو به كار گرفته‌ام. من كريستين اندرسن هستم كه حقيقت را به وسيله داستان‌هاي بي‌شمار آشكار ساخته‌ام. يك دكتر اجازه دارد تا در يك لحظه سحرآميز، زندگي را به دنيا بازگرداند و من اجازه دارم كه هر روز با سوال‌هاي نو، عقايد نو و دوست‌هاي نو شاهد تازه‌اي از زندگي باشم."

اما بگذاريد معلمان، معلم بمانند و معلمي را از معلمان نگيريد. معلمان، عشق و شور مي‌خواهند و مسوولان موظفند كه اين امور را مهيا نمايند؛ ولي متاسفانه مسوولان بيشتر به امور سياسي جناحي و حزبي مشغولند و فرهنگيان را مهم نمي‌دانند و قطعا جامعه بدون فرهنگ و فرهنگيان ره به جايي نخواهد برد، حتي اگر مسوولان تنها به فكر خود باشند نيز لازم است كه فرهنگ را جدي بگيرند ...

جمعه, 05 اسفند 1395 22:39 خوانده شده: 3329 دفعه

در همین زمینه بخوانید: