در پاسخ کسانی که همه مشکلات جامعه را از معلمان می دانند :
بسا روزگارا که سختی برد
پسر چون پدر نازکش پرورد
خردمند و پرهیزگارش بر آر
گرش دوست داری به نازش مدار
به خردی درش زجر و تعلیم کن
به نیک و بدش وعده و بیم کن
هر آن طفل کو جور روزگار
نبیند ، جفا بیند از روزگار
بوستان سعدی
دانشجوی یکی از اساتید مثلا بختیاری کنفراس دارد ، این پا و آن پا می کند که از استاد وقت بیشتری بگیرد تا با کمک پاورپوینت مطلبش را بازگو کند . قبل از آنکه چیزی بگوید استاد خطاب به او می گوید آماده ای ؟ جواب دانشجو مثبت است و وقت بیشتری طلب می کند ، استاد می گوید : کل ساعت کلاس مال تو من حوصله درس دادن ندارم .
بچه ها می دانند او مدتی است به خاطر درگیری خانوادگی و فرزند دور از وطنش ، حوصله و اعصاب خوبی ندارد ، دانشجو کنفرانس را با دقت و ظرافت کامل ارائه می دهد . سکوت ، کلاس را فرا می گیرد . دانشجو با عطش بیشتر و دانشجویان با دقت غیر منتظره ، جلسه و کلاس را استثنایی و متفاوت می کنند به طوری که در پایان ، فلش به دستان دانشجو با هجوم ، محتوایش را طلب می کنند ، با همه اوج علمی و ارائه کنفرانس مطلوب ، وقتی موقع اعلام نمره پایان ترم رسید پایین ترین نمره را استاد به این دانشجو اختصاص می دهد و در جواب اعتراض می گوید چیز خاصی ارائه ندادی ! و دانشجویان همکلاسی با تعجب بر این ناحقی علامت سئوال می گذراند .
البته بعدها یکی از دانشجویان که کار مباشری و تسهیل مقالات این استاد را پیگری می کرد به دوست خود به صورت محرمانه گفت : می دانی چرا استاد به شما نمره پایین داد چون تز دکترایش همان موضوع و مطلب شما بود و او نخواست شما در ارائه موضوع مشابه ، سرتر از او باشید و دانشجوی مغموم ، از این نقل قول هاج و واج ماند !
اکنون سئوال اینجاست که چرا پدر که استاد تربیت سیاسی و علوم تشیع دانشگاه است در تربیت فرزندش ناکام ماند و مدتی اعصابش به هم ریخته است ؟
نقل می کنند فرزند این استاد با بی انگیزگی و ناهنجاری بسیاری در دوران مدرسه تحصیل می کرد و پدر هر چه تلاش کرد برای او لیسانسی دست و پا کند فرزند فراری از درس و مشق ، رضایت نمی داد که ادامه تحصیل بدهد ، درگیری پدر و پسر کار را به جایی رساند که پس از خرید سربازی و گرفتن معافیت قید وطن را زد و با عنوان کارگر ارزان به خارج رفت تا با بیگاری ، از بیکاری و اخم و فشار و سرزنش پدر رها یابد .
روزی یکی از همکاران این "استاد پدر" با تعجب از او سئوال نمود شما که تحصیل کرده هستید و روزها کار مشاوره و راهنمایی انجام می دهید چرا در تربیت و ادامه تحصیل فرزند تان باز مانده اید ؟
و چرا همه کاسه و کوزه ها را بر سر معلم شکانده اید و آن جمله کذایی را { "خروج دانش آموزان و نخبگان از کشور به علت تحقیر و توهین هایی است که در کلاس درس ناخواسته از معلمان می شوند " } در مورد معلم بیان کرده اید ؟
استاد پدر مکثی می کند و چنین پاسخ می دهد : در سال های دور در دوره ابتدایی یک روز معلم کلاس ، ما را به اردو برد . در آنجا من برخلاف دیگر همکلاسی هایم همکاری نمی کردم . یکی از بچه ها را بدون دلیل کتک زدم و چشمش را با مشت کبود نمودم ، در مکان اردو چشمه ای داشت بسیار گوارا و زلال که من هر بار آن را گل آلود می کردم تا بچه ها نتوانند آب بخورند و بالاخره جایی رفتم دور از دسترس و تا ساعت ها همه اردو برای پیدا کردنم معطل شدند؛ به همین خاطر معلم مربوطه در بازگشت مرا به جهت تنبیه در زیر زمین مدرسه حبس نمود ، خیلی ترسیدم ، پدرم که نظامی بود و دور از دسترس ، دیر وقت مادرم به مدرسه آمد و با نصیحت معلم و تعهد و شرمندگی مرا به منزل برد ، قرار شد با همکاری مادرم ، معلم در درس خواندن به من کمک کند و انصافا آن سال معلم برایم سنگ تمام گذاشت و از آنروز به بعد ، من فرد دیگری شدم با کمک معلم و مادرم درس خواندم و نهایت استادی دانشگاه نصیبم شد .
می دانم معلم من با حقوق مکفی و انگیزه مضاعف و فراغت کامل برای تادیبم در مدرسه ماند تا پاسی از شب که به موضوع تربیتی من رسیدگی کند و سپس با پیگیری تحصیلی ، مرا از ناهنجاری و ترک تحصیل نجات داد ، اما معلم فرزندم با نداشتن حقوق مکفی به علت نابرابری و تبعیض و داشتن دغدغه مشکلات زندگی و عدم فراغت و بالطبع نداشتن اشراف بر مسائل تربیتی نتوانست به فرزندم در هدایتش کمک کند .
من به جهت فرافکنی ، با اطلاع از مشکلات مالی که بر معلم آوار شده است جمله کذایی را به کار بردم تا شاید حسرت و عقده و تالم دوری از فرزندم و بیگاری اش در کارگری کردن کشور بیگانه را تسکین دهم .
دیدم همه سنگی برداشته و به معلم نثار می کنند ، شنیدم رسایی معلمان را به شیر های گرسنه حواله داده است و رفیعی معلمان دوره گذشته را حلالتر برشمرد ، قدیری ابیانه معلمان را سرزنش می کند ، حسینیان عیال واری آموزش و پرورش را بهانه کمی حقوق معلمان قرار می دهد ، علیخانی طور دیگری معلمان را می زند و سریال پایتخت ناجوانمردانه معلمان را تحقیر می کند ؛ گفتم من هم در این ثواب " حمله به معلمان " شریک باشم ،
چون معلمی که نتواند نیشتر بزند ما که می توانیم به معلم نیش بزنیم !
مهر 94
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید