« یکی از دلایلی که گذار در ایران بسیار کند و زمان بر است را بیش از آن که محصول کار دشمن بیرونی و فقر اقتصادی و ... بدانم، لجاجت فردی و گروهی میدانم.
لجاجت در ژن انسان ایرانی چنان نهادینه شده که میگوید «حاضرم سرم بره حرفم عوض نشه»! حتی وقتی علم دارد که حرفش خطاست و باید موضعش را تغییر بدهد باز هم با لجبازی سر حرفش میماند! این موضوع فقط نوعی مبارزه مدنی مقابل نهاد قدرت نیست، ریشه بسیاری از پروندههای خانوادگی و طلاقها یا حتی تصادفهای جادهای به همین نکته ساده برمیگردد. به لجبازی!
در این روزها که رکود اقتصادی و اجتماعی باعث شده فرصت بیشتری برای خلوت کردن با خودمان داشته باشیم به این نکته فکر کنیم که از لجبازی و ایستادن روی مواضع به هر قیمتی بیشتر سود کرده ایم یا انعطاف و آمادگی برای تغییر؟ »
احسان محمدی
***
صبح وارد مدرسه می شوم .
در همان ابتدای درب وروی مدرسه ، جایی برای پارکینگ البته محدود تعبیه شده است .
این مکان برای معلمان و کادر مدرسه در نظر گرفته شده است .
در کمال تعجب مشاهده می کنی که تعداد قابل توجهی از دانش آموزان مدرسه که سن همه ی آنان زیر 18 سال است با « موتور » وارد شده و وسیله ی نقلیه ی خود را پارک می کنند .
با چمد نفر از آنان وارد گفت و گو می شوم .
گواهی نامه ندارند .
کلاه ایمنی ندارند .
به آنان توضیح می دهم که این کار آنان « خلاف قانون » است .
برخی از در توجیه – حسب عادت غالب و مالوف ایرانی ها – درمی آیند .
اقدام کرده ایم .
مسیر کوتاه است .
آهسته می رانیم .
حواسمان هست .
و...
بدون استثنا ؛ هیچ کدام ، کار خود را اشتباه ارزیابی نمی کنند چون مسیر کلی و غالب در « جامعه ی ایرانی » همین است .
بدون استثنا ؛ همه والدین این دانش آموزان در جریان هستند اما چرا این کار را می کنند ؟ انگار در این کشور تا مساله و یا بحرانی ، زندگی را فلج و یا افراد را « زمین گیر » نکند ؛ افراد آن را جدی نمی گیرند و مساله را برای خود و دیگران ، تعریف و تبیین نمی کنند .
به معاون مدرسه مراجعه می کنم .
مساله را توضیح می دهم .
او و بسیاری از همکاران ، اصلا « مساله » را جدی نمی گیرند .
برخی هم در عوض ، شروع به داستان سرایی و تکرار مکررات که :
« خانه از پای بست ویران است ».
سر همه کلاس ها که می روم ؛ 20 دقیقه از زمان کلاس را به این موضوع اختصاص می دهم و آن را به بحث کلاسی می گذارم .
بچه ها کم و بیش اگر چه در ابتدا آن ها هم خیلی موضوع را از فرط تکرار و روزمرگی جدی نمی گیرند اما با بیان مساله و تحلیل ابعاد آن ، آن ها را به موضوع « حساس » می کنم .
همین که موضوع مطرح و آنان را در برابر علامت پرسش قرار می دهم ؛ احساس می کنم که به وظیفه ی اخلاقی و حرفه ای خود عمل کرده ام ؛ اگر چه می دانم که در نظام آموزشی ما ؛ کسی حال و حوصله پرداختن به این گونه موضوعات را ندارد و « قانون گریزی » و « قانون ستیزی » به یک رویه ی غالب و عادی در جامعه ی ایرانی مبدل شده است .
چند روز بعد که مراجعه می کنم ؛ متوجه می شوم که از تعداد دانش آموزان موتور سوار اندکی کاسته شده است .
آن چه برای من بیش از این ها تعجب برانگیز است ؛ سکوت و انفعال « پلیس » به عنوان ضابط و مامور قانون در برابر این موارد است .
یعنی پلیس این ها را نمی بیند ؟
بارها نوشته و هشدار داده ام ؛ مشغول کردن پلیس به امور حاشیه ای و چالش برانگیز ، نیرو و تمرکز این نیرو را گرفته و اقتدار و جایگاه آن را به شدت متزلزل می کند .
بسیار شاهد بوده و هستم که والدین دانش آموزان ، بچه های خود را با اتومبیل شخصی تا دم در مدرسه مشایعت می کنند .
این پدر و مادرها حتی حاضر نیستند تا فرزند دانش آموز خود را کمی دورتر از اتومبیل پیاده کنند و به خاطر همین مساله ، همیشه با ازدحام و ترافیک غیرعادی و غیر قابل قبول در مقابل مدرسه رو به رو هستیم .
پیش تر ؛ « صدای معلم » گزارشی را با عنوان « دعوا بر سر " سرویس مدارس " یا " آموزش فرهنگ استفاده از دوچرخه " ؟ » منتشر کرد .
« در روزهای پایانی تابستان ، یکی از مدیران خوش فکر و برنامه ریز این کشور ، راه حلی به ذهنش رسیده است . آن چه برای من بیش از این ها تعجب برانگیز است ؛ سکوت و انفعال « پلیس » به عنوان ضابط و مامور قانون در برابر این موارد است .
خبر را بخوانید : ( این جا )
« حسین حقشناس با اشاره به آخرین مصوبات کمیته فنی شورای هماهنگی ترافیک استان مرتبط با شهرداری اصفهان در شهریورماه سال جاری، اظهار کرد: در این جلسه، درخواستهای شهرداری اصفهان در خصوص شناورسازی ساعت آغاز فعالیت سازمانها و ادارات، زمان بازگشایی مدارس و حضور دانش آموزان، ایجاد آرامش، کاهش بار ترافیکی سطح شهر در ساعات اوج و ایمنی ترافیکی بررسی شد.
معاون حملونقل و ترافیک شهرداری اصفهان همچنین خبر داد: مصوب شد که برای ممانعت از ایجاد بار ترافیکی در معابر مجاور مدارس، از حیاط مدارس بهمنظور سوار کردن دانشآموزان در سرویس با رعایت نکات ایمنی لازم استفاده شود. »
ما « ایرانی ها » باید بپذیریم که « سبک زندگی » بسیاری از ما غلط ، غیرعلمی و پر چالش است و همین عوامل موجب شده است تا اساسا معنای زندگی در ایران « وارونه » شود و بحران هایی مانند سونامی سرطان ، سکته و... در کشور ما شکل بگیرد ( 1 ) بی توجه به این گزاره که پیش از گشتن بهانه و توجیه برای ادامه همان مسیر غلط ، اندکی فکر کنیم و شجاعت تغییر در این الگوهای غط را داشته باشیم .
آمارهایی که از چاقی دانش آموزان ، ناهنجاری های اسکلتی و قامتی ، شیوع اختلالات روانی و... منتشر می شوند ؛ واقعا نگران کننده هستند اما فهم این مساله برای من به عنوان یک کنش گر رسانه و معلم بسیار مشکل و سخت است که این همه بی تفاوتی و عادی سازی خطرات و تهدیدها حتی در « حوزه شخصی » از کجا و چگونه نشات می گیرد ؟
کسانی با وجود آن که می دانند و یا در شبکه های اجتماعی – معمولا کتاب نمی خوانند – به کرات در مورد عوارض و عواقب غیر قابل جبران « آلودگی هوا » بر روی سلامت روان و جسم مطلب مرور می کنند اما تعجب این جاست که تغییر معناداری در رفتار ایرانی ها مشاهده نمی کنید ؟
انگار در این کشور تا مساله و یا بحرانی ، زندگی را فلج و یا افراد را « زمین گیر » نکند ؛ افراد آن را جدی نمی گیرند و مساله را برای خود و دیگران ، تعریف و تبیین نمی کنند .
بسیاری فاصله ی ما را با کشورهای توسعه یافته حدود دو یا سه نسل ارزیابی می کنند اما در کنار آن برای آن که جامعه را ناامید نکنند ؛ به « کاتالیزور » شبکه های اجتماعی و عصر رسانه و ارتباطات برای تغییرات بنیادین اشاره می کنند و این که به مدد این ابزارها ؛ ره سیصد و یا بیشتر ؛ یک شبه و یا کوتاه پیموده شود .
اما باز هم چیزی نمی بینیم .
( 1 ) کلیپ را مشاهده فرمایید :