هر چند ظالمانه می دانست که برای طلب حقّ مکتوب و مسلّم و مصوّب خود مقابل این و آن گردن کج کند، اما با امیدی مبهم! غرورش را شکست و روی نیمکتی در پارک، رو سوی سازمانی که سی سال در واحدهای زیرمجموعۀ آن جان و توان فرسوده بود، نشست و واژه ها را فراخواند و تا می توانست گلچین شان کرد و از برگزیده هایشان عباراتی به هم بافت و عریضه ای کوتاه از صدها دردِ نگفته اش ساخت و با جوهر خودکار آبی رنگش بر نیم صفحه ای نگاشت؛ سفره دل با خویشتن باز و دردِ دل با مخاطبی ندیده آغاز کرد.
در حالی که حق داشت در همچون جایی ننشیند و خود را با حال عریضه نگاری نبیند و مخاطب نادیده و بیگانه ای را برای شنیدن دردِ دلش فرانخوانَد و غرور پاک خود را مجروح ندانَد! ...
ماحصل آنچه نوشت، نامه ای شد با این مضمون؛
"اینجانب ... در مورخه ۹۳/۶/۳۱ با سمت مدیریت مدرسه بازنشست شده ام. چنانچه استحضار دارید سنّ بازنشستگی، سنّ اوج مشکلات زندگی نیز هست؛ فرد به مرحله کهولت قدم نهاده و از "نا و نشاط جوانی" چیزی برایش نمانده است. مرحله بازنشستگی توأم با آغاز بحران های جسمی و روحی نیز هست؛ چشم، عینک می خواهد و گوش، سمعک. قلب و ریه کارِ خود را به اکراه انجام می دهند. کبد، بیمار گشته و کلیه ها ناکار. زانوها خم و راست نمی شوند. پاها نیازمند تکیه گاه اند و دست ها عصا می خواهند. ...
علاوه بر همه اینها تحمیلات و تعهدات و مسوولیت های ناشی از محوریّت و مرجعیّت در میان جمعیت فرزندان و نوه ها، رو به فزونی گذاشته است؛ فرزندان به سنّ ازدواج رسیده اند و سرپناه می خواهند و تکیه گاه. هزینۀ تحصیلات شان سنگین و سرسام آور است. دانشگاه می روند؛ دانشگاه آزاد اسلامی! ...
بعضی ها در سنّ بازنشستگی علاوه بر پدر و مادر بودن به کسوت پدربزرگی و مادربزرگی نیز نایل شده اند؛ داماد و عروس و نوه دارند و تعاملات در اوج گستردگی ست و آنان در جایگاه ارشد خاندان. و در این میان آنچه دست گیرد و گره گشاید، پول است! همان چیزی که یک بازنشسته حق دارد بر اساس قانون، پس از سه دهه خدمت و در واپسین روزگار عمر خود از آن برخوردار گردد.
اما در این رابطه چند نکته قابل بیان است که جملگی مایۀ تأسف است و آن این که :
اولاً ) پاداش پایان خدمت فرهنگیان در مقایسه با پاداش پایان خدمت سایر کارمندان دولت کم و گاه بسیار کم است و در مواردی حتی به یک سوم و یک چهارم آنها هم نمی رسد.
ثانیاً ) همین مبلغ اندک و تبعیض آمیز چنان با تأخیر به دست فرهنگیان بازنشسته می رسد که عملاً ارزش خود را از دست می دهد به طوری که با وجود گذشت یک سال از زمان بازنشستگی اینجانب و دیگران هنوز این مبلغ ناچیز را به ما نداده اند.
علاوه بر آن اینجانب مبلغ ... ریال بابت مرخصی ذخیره از این سازمان طلب دارم. لذا با توجه به نیاز مبرم اینجانب به این پول به دلیل خرید خانه و صدور چک در وجه فروشنده خواهشمند است دستور فرمایید نسبت به پرداخت آن اقدام فرمایند.
لازم به ذکر است که اینجانب با اعتماد به وعده و اعلام مکرر آقای وزیر مبنی بر پرداخت زودهنگام مطالبات بازنشسته ها اقدام به خرید خانه نموده ام و در صورت عدم پرداخت این مطالبات، ضرر و زیان فراوانی متوجه خود و خانواده ام خواهد شد."
بازنشسته بعد از تکمیل دردنامه اش به قصد ملاقات با مخاطب ندیده اش ( رییس سازمان) داخل ساختمان رفت و سراغ رییس را گرفت اما او نبود. سراغ معاونت رفت و آنجا نیز در را بسته دید. دقایقی روی نیمکت به انتظار نشست تا اینکه کلیدِ از وشتِ در روی قفل چرخید و در باز شد و او از روی نیمکت برخاست و داخل رفت و گفت می خواهد معاون محترم را ببیند. گفتند؛ "نيست، هفته دولت است، رفته ... ".
بازنشسته فهمید که مخاطبانش کارها و قرارهای مهم تری دارند و اینکه او بتواند به خاطر "کارِ نا مُهِمّ خود" وقت آنها را بگیرد کور خوانده! مسوول دفتر مهربان، وقتی متوجه شد که بازنشسته از شهرستان آمده و راهش دور است، پذیرفت که نامه اش را پاراف کند تا در دبیرخانه ثبت شود. بدین ترتیب بازنشسته نامه اش را ثبت کرد و رفت. ده روز گذشت و هفته دولت نیز سپری شد. او برای پیگیری درخواست خود دوباره به دفتر آقای معاون مراجعه کرد. این بار نیز او را در آنجا ندید اما مسوول دفتر مهربان گفت که نامه اش به "بودجه" ارجاع شده و او را فرستاد به "بودجه"!
اینجای ماجرا برایش جالب و خوشایند بود. پیش خودش گفت؛ چه خوب! یک مقام بالادست کار او را به کارشناسان کار به دست سپرده است آن هم "بودجه"!!
رفت "بودجه" . اما وقتی در مقابل میزِ کارشناسانِ کاربه دستِ بودجه قرار گرفت و درخواست خود را پیگیری کرد، دید که چهار جفت چشم، سر تا پایش را دانشمندانه می پایند! ناراحت شد اما به روی خود نیاورد. ولی یک جفت از آن چشم ها نگاهی چون نگاهِ عاقل اندر سفیه به وی انداخت و پرسید؛ "کِی بازنشست شدی؟"
بازنشسته جواب داد؛ "آخر شهریورماه ۹۳". کارشناس با لحنی گزنده پرسید؛ "نیمه اول ۹۳ یا نیمه دوم ۹۳؟"
بازنشسته گفت؛ "آخر شهریور ۹۳". کارشناس با لبخند کجکی گفت؛ "اگر پول بدهند پرداخت می شود!"
بازنشسته گفت؛ "وزیر محترم اخیراً چندین بار اعلام کرده که پاداش پایان خدمت بازنشستگان نیمه اول ۹۳ تمام و کمال و برای بازنشستگان نیمه دوم ۹۳ بمیزان ۲۵ درصد پرداخت شده در حالی که به من فقط ۱۰ درصد پرداخت کرده اند!"
کارشناس با لحنی طلب کارانه دو بار پشت سر هم گفت؛ "کی گفته؟ من گفتم؟ ها؟ من گفتم؟" بازنشسته گفت؛ "نه خیر شما نگفتید جناب وزیر گفته". کارشناس گفت؛ "پس باید بروید ... ! سپس از پشت میز بیرون آمد و گفت؛ "با من بیا". و راه افتاد و بازنشسته نیز به دنبال او. رفتند و رسیدند به اتاقِ "حسابداری بازنشستگان".
کارشناس بودجه، داخل اتاق را نگاه کرد و گفت؛ "فلانی نيست. همین جا صبر كن تا بیاید" و به اتاق خود برگشت.
بازنشسته جلوی در اتاق حسابداری بازنشستگان به انتظار نشست و پس از دقایقی یکی از کارشناسان تشریف آورد و پشت میز خود مستقر شد. بازنشسته نیز داخل شد و در مقابل میز او قرار گرفت و چون نامه اش دستش نبود علت حضور خود در آن اتاق را به طور شفاهی بیان کرد.
کارشناس حسابداری بازنشستگان بعد از شنیدن صحبت های بازنشسته گفت؛ " همه می دانند میانگین دریافتی فرهنگیان از میانگین دریافتی سایر کارمندان کم است، همه می دانند پاداش پایان خدمت فرهنگیان در مقایسه با پاداش پایان خدمت سایر کارمندان بسیار کم است همه می دانند سایر کارمندان دولت پاداش پایان خدمت خود را بلافاصله بعد از بازنشستگی یک جا می گیرند اما کسی برای از بین بردن این تبعیض ها کاری نمی کند و یا نمی تواند کاری بکند"
او گفت؛ "وزیر را تحت فشار قرار داده اند که درصدی از پاداش بازنشسته ها را پرداخت کند و بقیه بماند برای زمانی دیگر. اما وزیر قبول نمی کند و بودجه لازم جهت پرداخت پاداش بازنشستگان سال ۹۳ و همچنین حق التدریس معلمان را یک جا می خواهد". او در ادامه افزود؛ " این اتاق و چند اتاق دیگر پر از اسناد مالی و دیون پرداخت نشده از ده - دوازده سال پیش تاکنون است به طوری که خودِ من هم از سال ۱۳۸۲ مبلغ دویست هزار تومان بابت کمک هزینۀ ازدواج فرزند از این سازمان طلب دارم و اگر امروز چنین مبلغی را به من بدهند به چه درد من می خورد!؟ بعد از ۱۲ سال!"
وی گفت؛ "حتی اگر شما به دیوان عدالت اداری هم شکایت کنید و مسیر طولانی شکایت خود را با موفقیت طی کنید و رأی دیوان را به نفع خود بگیرید، قانونی وجود دارد که با استناد به آن، کارشناس این سازمان می تواند به مدت ۱۸ ماه رأی دیوان را با این استدلال که پول ندارم، مسکوت نگهدارد!"
بازنشسته عبارت معروف "حق گرفتنی است" را به خاطر آورد. اما از خود پرسید؛ حقّ مکتوب و مسلّم و مصوّب خود را از چه کسی باید طلب کند و برای گرفتن آن در کدامین پیچِ سیستم دیوان سالاری سنگین گردن کج کند!؟
همدلی
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
https://telegram.me/sokhanmoallem
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید