امروز ساعت هفت صبح وقتی داشتم سرکار میرفتم، یکی از بچهها دیر کرده بود و رانندهی سرویس دستش را گذاشته بود روی بوق و ول نمیکرد! در حالی که میتوانست زنگ درب را بزند و یا حداقل تلفن بکند .
از قضا ساختمان روبه رویی ما زن و شوهر سالخوردهای هستند که به دلیل کهولت سن و بیماری، هر از گاهی با آمبولانس اورژانس به بیمارستان فرستاده می شوند .
میتوانستم آن لحظه احساس شان را درک کنم.
من به آن خانم راننده سرویس مودبانه گفتم که؛
خانم !
این موقع صبح توی کوچه بوق نمیزنند ولی ایشان با لحنی طلبکارانه گفتند :
" مگر فقط من صبح ها توی کوچه بوق می زنم؟! "
وقتی خواستم کمی دورتر بشوم ، عمداً دو سه بار دیگه بوق زد و رفت.....
من که انتظار ندارم این خانم اصلاح شوند !
ولی بچهها یاد میگیرند!
باید تا جای ممکن، در انتخاب افرادی که با فرزندان مان در ارتباط هستند دقت کنیم .