چاپ کردن این صفحه

" دوران گفتمان «عشق معلمی» به سرآمده است . اما گفتمانِ «معلمیِ عاشقانه»، هزار البته در دورانی می‌مانَد و می‌پایَد و به داروینیسم حرفه‌ای تبدیل نمی‌شود که شاگرد مدرسه، یخچال نوی خانه‌شان را عصرهنگام از پشت وانت اجاره‌ایِ معلمِ صبحگاهانش پیاده نبیند! "

داروینیسم آموزش و پرورش ( به مناسبت روز معلم )

دکتر محمدعلی فیاض بخش

داروینیسم آموزش و پرورش و نقد جایگاه معلمی و معلمان

به نظر من دوران گفتمان «عشق معلمی» به سرآمده است. از عکس‌ها و فیلم‌های نادر در دل صحرا و کوه و کمر یا فراخوان عاشقانه‌ی یک خانم معلمِ «آیلاند» بگذریم و ضمن بوسه بر دست و پا و برگرفتن رایحه از نفس پاکشان، اما گول نخوریم. این‌ها آخرین سخت‌جانی نسلی است که در تنازع بقای عشقِ معلمی و در شکنج و شکنجه‌ی تکنولوژی آموزشی، جای خود را به «انتخاب اصلح» می‌سپارند و نمی‌دانم آیا این «انتخابِ» ناشی از «تنازع بقا» واقعا اصلح است یا افسد و یا لااقل فاسد!

دوران گفتمانیِ باغچه‌بان و نیّرزاده و روزبه و علّامه کرباسچیان گذشت و باقی عجالتاً -اگر هم رنگ و بویی از آنان دارند- به ادا شبیه‌ترند تا یک روندِ روا.

ردای «معلمی» سخت مندرس شده و قبای «تربیت»، منقرض.

داروینیسم آموزش و پرورش و نقد جایگاه معلمی و معلمان

«برندینگ» تربیت سعدیِ جان -که در گلستان ثبت شده- در بازار بدلیجات بنجل آموزشی و رفتارهای هیستریکِ پرورشی از سکه افتاده و سرکه‌ی خمره‌های چلّه، از مزه وامانده و سبک عاشقانه‌ی آموزش در سلک تاجرانه‌ی پول و پویش جان داده. فهم و تعمق در درک، با میانداری رندان دکان‌دار، به طوطیگری‌ِ یادگیری و لوطیگریِ باجگیری، تغییر‌ «نوع» داده؛ روح داروین شاد که این پیش‌بینی تکاملی در «نوعِ» آموزش را مجال نیافت تا تئوریزه کند. نسل عاشقِ معلمی -تعارف نکنیم- در حال انقراض است. آن مجنونِ والهِ روستایی یا آن لیلیِ آیلاند‌خوانِ  آستارایی، بقایای تنازع بقایی هستند که نه دیر، بلکه خیلی زود، جای را بر «اصلحِ» خود خالی خواهند کرد و این اصلحِ فاسد، همان اتوبان عبثِ «حفظ و مشقِ طوطی‌خوانی» است که فراخنای نَفَسِ «حس و عشقِ علم‌دانی» را بریده است....

دل به شعارات خوش نکنیم که پرده‌ی شِعار و دِسارمان در گفتمان «آموزش و پرورش» یک سره دریده شده با تیغ «ربایش و تِستایِش!».

دیشب شنیدم که استاد محمدابراهیم تارخ پس از نزدیک به یک سده زیستن و بیش از نیم قرن معلمی از دنیا رفت. همان معلمی که همه‌ی عمرِ معلمی‌اش در قصه‌کردنِ تاریخ با شاگردان راهنمایی و دبیرستان گذشت. آنچنان با عشق، قصه‌ی تاریخ می‌کرد، که گاه می‌دیدی او را، گویی خود، نظاره‌گر شلیک میرزارضا بوده به سلطان صاحب‌قران یا شخصاً پیاده‌نظام در جنگ چالدران و گفتی شاهد به توپ بستن مجلس در میدان بهارستان. ...و این رویه در معلمی تاریخ را مقایسه کنید  امروز، با تنازع بقایی که کاسبان تاریخ‌فروش و جغرافیا‌نوش، با کتابچه‌های تست تاریخ و جغرافی به راه انداخته‌اند و ببینید آموزش‌های مدرسه‌ای، چگونه به نوعی جدید از «تکامل انواع»، تن سپرده؛ خدایت رحمت کناد داروینا!

هرچه می‌خواهید امروز تجلیل کنید از «مقام معلم»!

داروینیسم آموزش و پرورش و نقد جایگاه معلمی و معلمان

یک کلیشه‌ی تبریکِ درآمده از کارگزینی ناحیه‌ی آموزش و پرورش قرچک را فوروارد کنید تا بام ولنجک؛ چند معلم را روی سن بیاورید و گل‌های مصنوعی بر کَت‌و‌کولشان بیاویزید و با حرف‌های مصنوعی‌تر، از «شمع فروزان وجودشان» بگویید در «مجمع پروانه‌وار شاگردانشان»! هرچه می‌خواهید بسرایید؛ ...که فعلاً به جای سرودن عشقِ سعدی‌وار و حافظ‌گونه و نظامی‌وش، پای گلدان‌های پلاستیکی، عشق کاغذی می‌کارید، تا در تبدیل و تبدّلِ «نوع» و «تنازع بقا»، آن «اصلح» «انتخاب» شود در سودای سوادِ کتابچه‌های تست و طبقات طوسی و نقره‌ای؛ تا علم‌اندوزانِ این «پروسه‌ی تکاملی»، به هیاکل نئاندرتالی اسلافشان پاک بخندند و نفس راحت برآورند که اگر املای «گذار» را از «گزار» تشخیص نمی‌دهند و فرق «خواستن» و «خاستن» را نمی‌دانند و «خار» و «خوار» را فرق نمی‌کنند، در عوض با تکنولوژیِ «تست»، صندلی‌های دانشگاه‌ها را زیر نشیمنگاهشان نیک معطر می‌گردانند.

شبی زمستانی در عنفوان‌ جوانی، در خانه‌ی «علامه» بودم؛ من و‌ او‌ در دوسوی، پای درازکرده زیر کرسیِ خاکه‌زغال (ذغال نیز نویسند!). حکایت می‌کرد:

«اوایل تأسیس حسینیه‌ارشاد پیش من آمدند که:
گهگاهی بیا و در آنجا برای مستمعان سخنی بران. گفتمشان:
وقت مطالعه ندارم.
گفتند: شما با داشته‌ها و انباشته‌های فعلیتان نیاز به مطالعه ندارید.
بازگفتم:
گیرم چنین باشد؛ من معلم‌ام؛ باید شب‌ها زود بخوابم و در خیالاتِ پیش از خواب، بیندیشم که فرداروز، کلاسم را با کدام شعر یا ضرب‌المثل یا لطیفه و‌ خلاصه با کدام ادا و اطوار آغاز کنم!
آنگاه طبق معمول، قهقهه‌ای زد و‌ گفت:
دُمشان را روی کولشان گذاشتند و رفتند!».

داروینیسم آموزش و پرورش و نقد جایگاه معلمی و معلمان

نسل عاشقِ معلمی -تعارف نکنیم- در حال انقراض است. آن مجنونِ والهِ روستایی یا آن لیلیِ آیلاند‌خوانِ  آستارایی، بقایای تنازع بقایی هستند که نه دیر، بلکه خیلی زود، جای را بر «اصلحِ» خود خالی خواهند کرد و این اصلحِ فاسد، همان اتوبان عبثِ «حفظ و مشقِ طوطی‌خوانی» است که فراخنای نَفَسِ «حس و عشقِ علم‌دانی» را بریده است....

اما گفتمانِ «معلمیِ عاشقانه»، هزار البته در دورانی می‌مانَد و می‌پایَد و به داروینیسم حرفه‌ای تبدیل نمی‌شود که شاگرد مدرسه، یخچال نوی خانه‌شان را عصرهنگام از پشت وانت اجاره‌ایِ معلمِ صبحگاهانش پیاده نبیند!

آری! پربیراه هم بی‌انصافی نکنم!

مکتوب هفته


داروینیسم آموزش و پرورش و نقد جایگاه معلمی و معلمان

جمعه, 23 -8156 14:55 خوانده شده: 3889 دفعه

در همین زمینه بخوانید: